قصه شنیدنی و جذاب زوج پزشک نیکوکار در شب ششم ماه عسل
دیشب در شب ششم ماه عسل یک زن و شوهر پزشک مهمان این برنامه بودند. این زوج برای کمک رسانی به شهرستان سرباز در سیستان و بلوچستان رفتند که معروف به سرباز فقیر است. این منطقه ی خشک و بدون آب؛ نزدیک به ۲۰۰۰۰ جمعیت دارد. آن ها برای یک دوره ۵ ماهه به این منطقه رفتند ولی هنوز در آنجا ماندگار هستند و در حال کمک رسانی هستند.
شب ششم ماه عسل
ماه عسل در ششمین برنامه خود میزبان دو همسر پزشک بود.
شوهر از مهاجرت به کانادا برای تحصیلات پزشکی به واسطه برادرش که در آنجا زندگی میکرد گفت.
علیخانی در ادامه برنامه اقدام کانادا به توهین نخبگان ایرانی و اظهاراتی که کانادا در تعیین تکلیف برای ایران میکند انتقاد کرد.
شوهر از مرگ پدر در سال ۵۷ بر اثر ناراحتی قلبی گفت؛
و این که با کار در کنار کانادا تحصیلات را در مدرک علوم ازمایشگاهی گذراند.
او از کمکهای خیر به بیماران در کانادا گفت که باعث شد با پزشکان آشنا شده و با کمک آنها و روشهایی که آنان توصیه کردند وارد رشته پزشکی شد.
او از نداری گفت و این که برخی اوقات پول نداشت. درس برایش مهم بود.
به همین خاطر تلاش میکرد و نمیگذاشت خانواده از اوضاع سختش بدانند.
وقتی درسش تمام میشود به عنوان دانشجوی منتخب از ارتوپدی و بازیابی آمریکا پیشنهاد و مشغول کار تحقیقاتی میشود و، چون ویزا به دلیل مشکل امریکا با ایران تمدید نمیشود به کانادا بر میگردد.
مهمانان شب ششم ماه عسل
در کانادا ۵۰۰ بیمار و بی خانمان را بدون ویزا معاینه میکند؛
و در بزرگترین پروژه کانادا یعنی ات هوم یا پزشک در خانه یا پزشک خانواده فعالیت میکند.
علیخانی در ادامه بیان کرد باید قبول کنیم که پزشک کاسب داریم و نباید این قضیه را کتمان کرد.
پزشک مرد از پزشکانی گفت که هشتشان گرو نهشان است و درآمد کمی دارند.
از این که در کشور محروم زیاد داریم و به آنها رسیده نمیشود.
درد و دلهای زیادی از سوی مردم میشنود و نیت میکند و از خدا میخواهد که از مشکلات زندگی من رفع شود و بتوانم به مردم خود کمک کنم. زمانی که به ایران بازگشتم وضعیت مالی و امکانات خوب در کانادا داشتم.
زن از آشنایی با شوهرش در بیمارستان دریایی گفت.
شوهر ادامه داد که به آموزش در بخشهای کودکان در بیمارستان دریایی مشغول بود که در جلسه دوم
در یک همایش همسرش را میبیند و میخکوب میشود و بعد از آن به دنبال آشنا شدن با بود و جلسات اشنایی برگزار شد و ازدواج کردند.
زن و شوهر از اجرای طرحی در مناطق محروم برای رسیدگی به بیماران گفت و از یکی از روستاهای مناطق مرزی بوشهر شروع شد.
شوهر گفت که وقتی روند کار را جلو بردیم همسرش علاقمند شد و از او پیشی گرفت و پیشنهاد داد
به محروم ترین جای ایران بروند. به شهرستان سرباز در سیستان و بلوچستان رفتند
که معروف به سرباز فقیر است. خشک و بدون آب؛ که ۲۰۰۰۰ جمعیت دارد.
در شب ششم ماه عسل چه گذشت؟
او گفت که برای اقامت ۵ ماهه به عنوان پزشک رفتند، اما با گذشت ۱۰ ماه در این منطقه ماندگار شده اند و علاوه بر پزشکی به کارهای خیر، مدرسه سازی و امور رفاهی مشغول هستند.
در ادامه برنامه شعبانی از سرباز در استودیو برنامه ماه عسل حاضر شد.
پزشک مرد گفت که در سرباز طرح جامع سلامت را برعهده دارد و همسرش پزشک خانواده آنجاست.
اهالی سرباز مثل خانواده خودشان با ما برخورد میکنند به شکلی که به آنها وابسته شده ایم.
مردم بلوچستان همه مردمی مهمان نواز و اهل محبت هستند.
در ادامه برنامه بچههای شهرستان سرباز در استودیو حاضر شدند.
بچههایی که برای اولین بار از محل زندگی خارج شده و سوار هواپیما میشدند و شهر را به چشم میدیدند.
این دو پزشک زن و شوهر کمک به مردم محروم را توفیق الهی دانستند و این که شادی بچهها اشک را در چشمان آنان جاری میکند.
آنان در پایان گفتند که از اقصی نقاط ایران و از کشورهای دیگر برای کمک به آنها داوطلب وجود دارد و در امر خیر پیشقدم میشوند و امیدوارند که این کمکها بیشتر شود از سوی مردم و مسئولان تا آب و برق برای مردم سرباز نیز فراهم شود و زندگیشان بهتر شود.
انتقاد تند از غمناک بودن برنامه «ماه عسل»
سازندگان ماه عسل سعی دارند با تحریک احساسات مخاطبان در این ماه به وسیله
بازگو کردن سرگذشت مهمانان، تلنگری به وجدان ما بزنند.
تلنگری که گاهی ممکن است به خطا برود و بی نتیجه بماند.
بحث بر سر یک برنامه خاص نیست، این شب ها تقریبا تمام شبکه های سیما پر شده از برنامه ها و سریال های غمناک و ناراحت کننده.
انگار هرکدام از تهیه کنندگان تلویزیون در مسابقه ای نانوشته تلاش می کنند
بیشتر در گلوی بیننده بغض بکارند و اشک بیشتری درو کنند.
نه این که فکر کنیم فقط در این ۳۰ شب تلویزیون سفره افطار ما را اشک آلود می کند،
اگر دقت کنیم تمام سال به جز یکی دو برنامه، بقیه ساخته های سیما هم از این دست هستند.
باز گلی به گوشه جمال رامبد جوان که نصفه و نیمه و چند شب در هفته تمام سعی اش را می کند تا ما را بخنداند!
شاید کارشناسان باید بگردند تا ریشه این اندیشه که ماه رمضان را ماه غم و غصه می داند بیابند.
در حالی که در دیگر کشورهای مسلمان، این ماه را همچون عید جشن می گیرند
و شادی و سرور از یک ماه نشستن بر سر سفره الهی را در انواع و اقسام برنامه ها
و جنگ ها و سبک زندگی شان، ابراز می کنند.
دور نیست ماه رمضان هایی که خودمان هم عادت کرده بودیم یک شبکه سریال خانوادگی بگذارد، یک شبکه سریال ماورایی و یک شبکه هم سریال کمدی.
هنوز آن سریال های شاد و خاطره ساز ماه های رمضان گذشته را به یاد داریم
و حتی از دیدن تکرارشان هم لذت می بریم. ولی در سال های اخیر،
این روش جای خودش را به پخش سریال های غمناک با مضمون تکراری که پر از درد
و استیصالی است که هیچ کاری از دست مخاطبش برنمی آید جز غصه خوردن، داده است.
برنامه هایی که انگار فقط هدف شان مغموم ساختن بیننده است و دیگر هیچ.
گویا این روند مد شده است، چون حتی در سینما هم تعداد فیلم های
تلخ مان چندین برابر فیلم های مفرح مان شده است.
داستان های برنامه ماه عسل
البته متاثر شدن و تامل در برخی چیزها هم نه تنها بد نیست بلکه برخی اوقات ضروری نیز هست.
ولی دیدن غم و غصه های تکراری، بی هدف، بدون نتیجه و خالی از پیام و تفکر،
نه تنها فایده ای ندارد که حتی ممکن است مضر هم باشد.
همان طور که این نظریه را برای فیلم و سریال های کمدی هم می توان صادر کرد.
شاید این موضوع به بودجه و حساب و کتاب سیما برمی گردد که ساخت یک سریال کمدی به خاطر دستمزد بالای بازیگران و کارگردان و فیلم نامه نویس اش هزینه بیشتری بر دوش سازمان می گذارد تا یک سریال درام و تراژدی، با هنرپیشه های ناشناخته و فیلم نامه یک خطی. شاید هم به غیبت هنرمندان طنزپردازی مربوط است که پشت تلویزیون را خالی کرده اند و دست سیما را در پوست گردوی اشک و آه گذاشته اند.
هرچه هست، صدا و سیما باید فکری به حال خود و مخاطبانش بکند. خالی شدن تدریجی کنداکتور سیما از برنامه های فاخر، مفرح و همه پسند نه به نفع خودش است و نه به نفع بیننده ای که برای ساعتی سرگرم شدن و فراموش کردن مشکلات روزانه اش در این دوره و زمانه، ممکن است به سوی شبکه های خوش رنگ و لعاب دیگر روی گردان شود.
میزان /خراسان