عید فطر | اشعاری زیبا در این باره (۲)
عید فطر
گل در بر و می در کف و معشوق بکام استسلطان جهانم به چنین روز غلام است گو شمع میارید
در این جمع که امشبدر مجلس ما ماه رخ دوست تمام است در مذهب ما باده حلالست و لیکنبی روی
تو ای سرو گل اندام حرام است گوشم همه بر قول نی و نغمه ی چنگ استچشم همه بر لعل
لب و گردش جام است در مجلس ما عطر میامیز که ما راهر لحظه ز گیسوی تو خوشبوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ وز شکّرز آنرو که مرا از لب شیرین تو کام است تا گنج غمت در
دل ویرانه مقیم استهمواره مرا کوی خرابات مقام است از ننگ چه گویی که مرا نام زننگستوز نام چه پرسی
که مرا ننگ زنام است میخواره و سرگشته و رندیم و نظر بازوآنکس که چو ما نیست درین شهر کدام
است با محتسبم عیب مگوئید که او نیزپیوسته چو ما در طلب عیش مدام است حافظ منشین بی می و
معشوق زمانیکه ایام گل و یاسمن و عید صیام است
سلام ما به کسی کز سوی خدای ودودبه بزم عرش
علا ماه روزه مهمان بود شد آنچنان سوی لاهو تیان سبک پروازکه گرد عرصه ناسوت را زبال زدود زخوان رحمت
او شد هماره برخورداربه روزی نه سزاوار خویش لب نگشود ز عمر خویش غنیمت شمرد فرصت رانشست هر دم با
میزبان به گفت و شنود چنان سپرد دل و جان خود به خلوت انسکه عاشقانه زدل راند فکر بود و
نبود خرید گوهر مقصود را به قیمت جانزنقد اندک خود برد بیشماران سود شبان قدر به خوبی شناخت ارزش عمرفرشته
اش به سلام آمد از فراز فرود ملک گشود شبانگه بر او دریچه صیحکه راه امن بیابد به روزگار خلود
که را که دوست فراخواند و نا شنیده گرفتچه بهره برد اگر دشمنش به یاوه ستود مه ما گذشت عزیران
من, چه زود,چه زودزمیزبان به تمنا هماره می طلبیم که باز وعده بگیرد به یک چنین مو عودهلا شما که
پذیرفته گشته اید به ناز همین بس است شما را از این جهان وجودبه عید فطر بمانید خرم و پیروز
به روزگار سعید و به جسم و جان مسعودقبول باد اطاعات و روزه داریتانز ناظمی به شما دم به دم
درود درود
قاسمیون