تهمینه اطمینان مقدم بازیگر قدیمی سینما و همسر ایرج قادری درگذشت
تهمینه اطمینان مقدم همسر ایرج قادری هنرپیشه معروف سینما و تلویزیون ایران بود که او هم در سال ۳۲ وارد عرصه بازیگری شد. این هنرپیشه قدیمی روز گذشته در سن ۸۵سالگی دار فانی را وداع گفت. در ادامه در پرشین وی می خواهیم درباره تهمینه اطمینان مقدم بازیگر قدیمی بیشتر صحبت کنیم
درگذشت تهمینه اطمینان مقدم بازیگر
تهمینه اطمینانمقدم بازیگر قدیمی سینما و همسر ایرج قادری درگذشت.
تهمینه که خواهرزاده شهلا ریاحی بود در ۸۵ سالگی فوت شد.
تهمینه در سال ۱۳۳۲ به پیشنهاد شهلا ریاحی وارد کار بازیگری در نمایش شد
و در تماشاخانه تهران بازی کرد و نیز همراه با محمدعلی جعفری،
نمایشهایی را اجرا کرد.
تهمینه اطمینانمقدم، بازیگر قدیمی سینما درگذشت
تهمینه به دنبال آن با بازی در فیلم” دختر سر راهی” وارد سینما شد
و نزدیک به دهه در چندین فیلم مثل “ماجرای جنگل”، “چشمه عشاق”،
“علی واکسی” و “بن بست” بازی کرد ولی اصرارهای ایرج قادری
باعث شد از بازیگری دست بکشد.
تهمینه از ازدواج خود با ایرج قادری صاحب یک فرزند به نام تورج شد که در ابتدای دهه پنجاه فوت شد.
بد نیست ماجرای آشنایی تهمینه اطمینانمقدم و ایرج قادری را ببینید
من و ایرج سال ۱۳۳۰ در باغشاه با هم آشنا شدیم. او دانشجوی رشته داروسازی بود و در داروخانه برادرش کار میکرد. وزارت دارایی به کارمندانش در باغشاه زمین داده بود و پدرم زمینها را میساخت. اینطور شد که ما در آن خیابان رفتوآمد میکردیم. به داروخانهها میرفتیم. مادر و خالههای من هم فرهنگی بودند (دبیرهای ادبیات و ریاضیات).
آنها روزهای مشخصی را برای مولویخوانی و سعدیخوانی اختصاص میدادند. من هم که از کودکی پیگیر ادبیات بودم همیشه در آن مراسم شرکت میکردم. یک روز که در آن جمع همه مشغول گرفتن فال حافظ بودند، یک آقای بلندبالای خوشتیپ وارد مجلس شد؛ برای اینکه داروی خانم دکتر افشار که دکترای ادبیات داشت را برای او بیاورد.
خانم دکتر از ایرج خواست که بماند و برای او فال بگیرد. تمام جمع توجهشان به من و ایرج جلب شد. در واقع آدمهای آن جمع باعث شدند که ما به هم توجه کنیم. باورتان نمیشود شاید من آن موقع فقط یک نگاه به ایرج کردم. درواقع جلسه شعرخوانی شروع یک ارتباط پاک بین ما شد.
البته ارتباط که میگویم منظورم این است که از کوچه که رد میشدم او از آن طرف میآمد و ما زیرچشمی به هم نگاه میکردیم یا اینکه من میرفتم داروخانه و میگفتم ببخشید آقا یک بسته آسپیرین به من بدهید و او میگفت: بله، خانم چشم. این کل ارتباط ما بود. بزرگترین خلافی که در مدت آشناییمان مرتکب شدیم این بود که یک روز در رستورانی همدیگر را دیدیم، آن هم با ترس و لرز، طوری که نفهمیدم ناهار خوردم یا زهرمار!
برترین ها و ویستا