جنایت هولناک پسر جوان و قتل سه تن از اعضای خانواده توسط دختر و پسر عاشق
اموال میلیاردی خانه دختر جوان پسر ۲۰ساله را وسوسه کرد و فکر دزدی را در سرش انداخت. پسر جوان با همدستی دوستش و دختر مورد علاقه اش نقشه دزدی از خانه دختر جوان را کشیدند. اما این دزدی منجر به قتل سه تن از اعضای خانواده شد. در ادامه در پرشین وی می خواهیم ماجرای جنایت هولناک پسر جوان را برای شما بازگو کنیم
راز جنایت هولناک پسر جوان ٢٠ ساله
در این پرونده قتل، دختری به نام محیا متهم است با همدستی پسر مورد علاقهاش و پسر جوان دیگری، سه عضو خانوادهاش را به طرز هولناکی به قتل رساندند.
شهرام ۲۰ساله که عامل این جنایت است جزئیات قتل را تشریح کرد.
از آشنایی با همدستانت بگو.
بهروز را از سالها پیش میشناختم و از ششماه پیش دوستیمان عمیقتر شد. او مرا با دختر مورد علاقهاش به نام محیا آشنا کرد. بهروز مرا به جشن تولد محیا در خانهشان دعوت کرد. آنجا فهمیدم پولدارند و اموال خانهشان دو میلیارد تومان ارزش دارد. مادرش با مردی افغان ازدواج کرده و میخواهند به خارج از کشور بروند. طمع سرقت همان موقع به جانم افتاد.
پیشنهاد دزدی را چه کسی داد؟
من طراحی کردم. محیا با مادرش اختلاف داشت و حتی کتک هم خورده بود. آنقدر با آنها حرف زدم که قول همکاری دادند. بعد از دعوای محیا و مادرش، بهروز هم با مادر او دعوا کرد و به نوعی قهر بودند. با مادر محیا صحبت کردم و قرار شد آنها را آشتی بدهم و شام آشتیکنان هم با من باشد.
شب جنایت
از شب جنایت بگو.
در ناصرخسرو سم، متادون و داروی بیهوشی خریدم و داخل غذا ریختم و آن شب به دوستانم دادم تا به داخل خانه بروند. ناپدری محیا اجازه نداد من وارد خانهشان شوم. در خیابان منتظر پیامک بهروز بودم که نیمهشب پیام داد برو و از این سرقت منصرفشو.
مشروب خورده بودم و حال درستی نداشتم. مخفیانه وارد خانهشان شدم. خواهر محیا
بیدار شد که به دروغ گفتم آمدهام ناپدریات را ببرم تا تو را خارج نبرد. سم را در نوشیدنی
حل کرده و به او دادم که حالش بد شد. بعد با سیم شارژر خفهاش کردم.
بهروز آمد و با دیدن جسد دختر جوان گفت بدبختمان کردی. صبح، زوج صاحبخانه با هم دعوا کردند. ناپدری را به داخل اتاق کشاندند و من با جام کریستال به سرش زدم و او را کشتم. بعد سراغ همسرش رفتم. همدستانم صدای ضبط را بلند کردند و من او را هم با ضربه جام کشتم.
عذابوجدان داشتی؟
خیلی. با خوردن قرص و زدن رگ دستم میخواستم خودکشی کنم که زنده ماندم.
محیا و بهروز هم بعد از این جنایت چند بار قرص خوردند و خواستند رگ
دستانشان را بزنند و خودکشی کنند که زنده ماندند.
با اجساد چه کردی؟
میخواستم ویلایی اجاره و در آنجا دفن کنم اما ویلا جور نشد. در این مدت
کافور و یخ روی اجساد میریختیم تا بو نگیرد. سهمیلیون تومان به دوستم دادم
و یک بشکه اسید خریدم. ابتدا جسد خواهر محیا را داخل آن انداختم اما دو
جسد دیگر متورم شده بود و نتوانستم در بشکه حل کنم.
رکنا