کیک متفاوت همسر شهید حججی در روز پاسدار برای همسرش
شهید محسن حججی از مدافعان حرم بود او در مرداد ۹۶ توسط نیروهای داعش به اسارت درآمد
و دو روز بعد به دست داعش به قتل رسید. شهید محسن حججی اهل نجف آباد اصفهان است و آرامگاه ایشان
در همان شهر می باشد . در ادامه عکس کیک روز پاسدار را ببینید.
کیک روز پاسدار
روز پاسدار برایش کیک پختم. با کرم و رنگ عینهو لباس پاسداری تزئین کردم؛
با جیب و سردوش و درجه. برگهای هم بهش چسباندم «محسنم، قربونت بشم، روز پاسدار رو بهت تبریک میگم.
امیدوارم سال دیگه پیش امام حسین و حضرت زینب روز پاسدار رو جشن بگیری» از ته قلبم برایش دعا کردم.
قبل از اینکه از سر کار برسد همه را بردم خانه پدرم. پیام دادم «ناهار بیا خونه مامانم اینا» تا وارد شد
مامانم بغلش کرد و روز پاسدار را بهش تبریک گفت. الکی جلویش نقش بازی کردم. «عه؟ مگه امروز روز پاسداره؟»
شروع کردم به عذرخواهی که ببخشید یادم نبود. «با خودت فکر نکنی چه زن بیذوق و بیمعرفتی! قول میدم جبران کنم!»
محسن گفت «اینا چه حرفیه! همین اندازه تبریکت برام بسه!» برای مامانم چشم و ابرو آمدم که محسن را سرگرم کند.
تا ببیند چه خبر است کیک را گذاشتم صندوق عقب ماشین. آماده شدیم که برویم خانه مادربزرگم.
ذوق کردن شهید حججی
مادربزرگم داشت از سماور چای می ریخت که گفتم «عه! گوشیمو تو ماشین جا گذاشتم» به این بهانه رفتم
و کیک را آوردم. یکدفعه جلویش سبز شدم «همسرم روزت مبارک!» محسن را می گویی؛ نزدیک بود سنگکوب کند.
ذوق زده گفت «من می دونستم تو آخرش یه کاری میکنی!» باورش نمیشد خودم پخته باشم. هی می پرسید «بگو از کجا خریدی؟»
ازش عکس گرفت و گذاشت توی کانال تلگرامیاش. یک کانال داشت به اسم میثاق که هرازگاه مطالبی فرهنگی
میگذاشت داخلش. فقط با فوتوشاپ «محسن جان روزت مبارک» را پاک کرد و به جایش نوشت «روز پاسدار مبارک»در ادامه کیک روز پاسدار را ببینید
آنچه خواندید، برشی از کتاب «آرام جان» (محسن حججی به روایت همسر) است که محمدعلی جعفری در حال نوشتن آن است.
جعفری پیش از این دو کتاب برای شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی و یک مجموعه داستان و رمان نوشته است.
در ادامه دلنوشته شهید حججی در محرم سال ۹۵ را میخوانید
خدایا، تو را به مُحرَم حسین علیهالسلام مرا هم مَحرَم کن…
یا رب الحسین علیهالسلام
خدایا؛ چندیست عقدۀ دل پیشت باز نکردهام و باز به لطف شما فرصتی مهیا شد…خدایا؛
محرم حسین علیهالسلام رسید… تاسوعا رسید… عاشورا رسید…محرم ره به اتمام است
و من هنوز…خدایا؛ چه شده است؟ مگر چه کردهام که اینگونه باید رنج و فراق بکشم؟
خدایا؛ میدانم… میدانم روسیاهم، پرگناهم…اما… تو را به حسین علیهالسلام… تو را
به زینب سلاماللهعلیها… تو را به عباس علیهالسلام…خدایا… دیگر بس است… اصلاً بگذار
اینگونه بگویم… غلط کردم.خدایا… بگذر… بگذر از گذشتهام. ببخش…باور ندارم در عالم کبریایی تو گنهکاران را راهی نباشد.
دل نوشته شهید حججی
یا اله العالمین…
ببخش آن گناهانی را که از روی جهالت انجام دادهام.
ببخش آن خطاهایی را که دیدی و حیا نکردم.
خدایا، تو را به مُحرَم حسین علیهالسلام مرا هم مَحرَم کن…
این غلام روسیاه پرگناه بیپناه را هم پناه بده…
خدایا، یکسال گذشت و من کل سال را تنها با خاطرات همان چند روز جهاد گذراندم…
زندهام به امید دوباره رفتن…
مپسند… مپسند که اینگونه رنج بکشم…
سینهام دیگر تاب ندارد…
مگر چند نفر شوق رفتن دارند؟
یعنی بین این همه خوبان روسیاهی چون من راه ندارد؟
مگر جز این است که حسین علیهالسلام هم عباس علیهالسلام را برد و هم حُر را…مگر جز این است
که هم حبیب روسفید شد و هم جو ْن…خدایا اگر شوقی هست، اگر شجاعتی هست، اگر روحم
به تکاپو افتاده است برای رفتن همه و همه به لطف تو بوده و بس…میتوانستی مرا هم در این دنیا
غرق کنی…میتوانستی مرا هم آنقدر سرگرمدنیا کنی که فکر جهاد هم نباشد جه برسد به رفتن…
میتوانستی آنقدر وابستهام کنی که نتوانم از داشتههایم دل بکنم…اما خدایا، از همه چیز دل بریدهام…
از زن و فرزندم گذشتم…
دیگر هیچ چیز این دنیا برایم ارزشی ندارد جز آنچه که مرا به تو برساند…
خدایا، من از همه چیز این دنیا گذشتم تو نیز از من بگذر…
و این همه را فقط از لطف تو میدانم…
پس: ای که مرا خواندهای؛ راه نشانم بده …
مشرق نیوز و آفتاب