چهارشنبه, ۲۸ شهریور , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

عاقبت سیاه رابطه کثیف سحر با پسر خوشتپ محل

تاریخ نشر :پنج‌شنبه 09 مارس 2023 اشتراک:
رابطه کثیف سحر حوادث روز
در این مطلب سرانجام رابطه کثیف سحر با پسر خوشتیپ محله شان را مشاهده می کنید. این دختر جوان پس از عاشق شدن در 13سالگی از خانه فرار کرد و اسیر دام پسر هوسران شد

سحر دختر جوان که سرگذشت دردناکش را تعریف می کرد از اتفاقات ناگواری که از همان سنین بچگی برایش افتاد صحبت کرد. در ادامه در پرشین وی می خواهیم جزئیات رابطه کثیف سحر با پسر خوشتیپ محل را برای شما قرار دهیم که سرانجام شومی داشت

رابطه کثیف سحر با پسر خوشتیپ

دختر جوان که به دلیل اعتیاد شدید توان سخن گفتن نداشت، درحالی که پلک هایش را به سختی باز می‌کرد درباره سرگذشت اسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: پدرم کارگر ساختمانی بود، ولی من چهره او را به خاطر ندارم چرا که وقتی پدرم هنگام کار در ارتفاع سقوط کرد و جان سپرد، من هنوز به ۴ سالگی نرسیده بودم.

بعد از مرگ پدرم هیچ منبع درآمدی نداشتیم به همین دلیل مادرم در منازل مردم کار می‌کرد تا مخارج زندگی من و خواهر و برادر دیگرم را تامین کند. وقتی کمی بزرگ‌تر شدم همواره به زمین و زمان ناسزا می‌گفتم که چرا در چنین خانواده‌ای به دنیا آمدم و باید فقر را تجربه کنم و هیچ حامی و پشتیبانی هم در زندگی نداشته باشم.

با آن که می‌دانستم مادرم خیلی سختی‌ها را تحمل می‌کند تا با آبرومندی شکم ما را سیر کند، ولی باز هم نمی‌توانستم با این شرایط کنار بیایم. آن زمان با این افکار روز‌ها را سپری می‌کردم تا این که در ۱۳ سالگی با «حشمت» آشنا شدم.

رابطه کثیف سحررابطه کثیف سحر با عشق خیابانی اش

خوش تیپی او مرا به سوی عشقی خیابانی کشاند و درحالی دل باخته او شدم که حشمت همواره برایم رویا پردازی می‌کرد و مدعی بود مرا به آرزوهایم می‌رساند و خوشبختم می‌کند، اما من هیچ گاه فکر نمی‌کردم او که آهی در بساط ندارد و جوان ۲۸ ساله بیکاری است، چگونه می‌تواند نیاز‌ها و آرزو‌های مرا برآورده کند.

عاقبت سیاه سحر بعد از ارتباط نامشروع

با این حال، حشمت که خانواده آشفته‌ای داشت و از منزل طرد شده بود به تنهایی به خواستگاری ام آمد، ولی مادرم که متوجه شد او به خدمت سربازی نرفته است و هیچ کس و کاری هم ندارد با ازدواج ما مخالفت کرد با این حال، من که عاشق او شده بودم به حرف‌های مادرم توجهی نکردم و به طور ناگهانی پیشنهاد فرار از خانه را پذیرفتم و به همراه حشمت عازم شهر‌های شمالی کشور شدم.

در حدود یک ماه که هیچ کس از جا ومکان من خبری نداشت حیثیتم را بر باد دادم، اما در همین شرایط حشمت حاضر نشد مرا به عقد خود درآورد و با هم ازدواج کنیم. تازه فهمیدم همه این حقه بازی‌ها و تعریف و تمجید‌ها از من ترفندی برای هوسرانی و رسیدن به نیات پلیدش بوده است. بعد از این ماجرا درمانده و پشیمان از دست حشمت فرار کردم و در حالی به خانه بازگشتم که از شدت شرم وخجالت نمی‌توانستم به چهره مادرم و دست‌های پینه بسته اش نگاه کنم.

با این حال، باز هم مادرم مرا پذیرفت و سرزنشم نکرد. مدتی بعد از این ماجرا یک روز به طور اتفاقی یکی از همکلاسی‌های دوران مدرسه ام را در خیابان دیدم. آن قدر ذوق زده شده بودم که سیما را از آغوشم رها نمی‌کردم.

دوستی من و سیما ادامه پیدا کرد و من همواره اشک ریزان از مشکلات و سختی‌های زندگی ام برایش سخن می‌گفتم تا این که روزی پیشنهاد کرد برای فراموش کردن تلخکامی هایم و به صورت تفننی از ماده مخدری استفاده کنم که اعتیاد آور نیست.

رابطه کثیف سحرسرانجام رابطه کثیف سحر

سرانجام رابطه کثیف سحر

اومدتی مواد مخدر مجانی به من می‌داد و با یکدیگر مصرف می‌کردیم،
ولی یک روز فهمیدم معتاد شده ام و این که می‌گفت آن ماده مخدر اعتیاد آور نیست
فقط ترفندی برای آلوده کردن من به مواد مخدر بود. سپس سیما ارتباطش
را با من قطع کرد و مدعی شد برای مصرف مواد مخدر باید پول پرداخت کنم.

وقتی ساعتی بعد آثار خماری در وجودم نمایان شد به ناچار از یک فروشگاه
چند تکه لباس سرقت کردم و با فروش آن به مغازه‌های دیگر مواد مخدر خریدم.
از آن روز به بعد برای تامین هزینه‌های اعتیادم به سرقت از منازل و مغازه‌ها روی آوردم.

در همین گیر و دار با پسر معتادی به نام «ایمان» آشنا شدم و تصمیم گرفتیم
با یکدیگر دست به سرقت بزنیم تا کسی به ما شک نکند. از آن روز
به بعد سوار بر موتورسیکلت ایمان در خیابان‌ها پرسه می‌زدیم و از
منازل سرقت می‌کردیم تا این که پس از انجام یکی از همین سرقت‌ها
نیرو‌های گشت کلانتری امام رضا (ع) ما را دستگیر کردند.

اعتمادانلاین

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی