علیرضا حیدری ، فنی ترین کشتی گیر سال ۱۹۹۷ جهان از زندگی و کارهای این روزهایش میگوید
علیرضا حیدری
فنی ترین کشتی گیر سال ۱۹۹۷ جهان در کراسنوبارسک روسیه، رقیب سال های متوالی الدار کورتانیدزه گرجستانی در فینال
های جام های جهانی، دارنده مدال برنز المپیک ۲۰۰۴ آتن، مرد شش مداله کشتی ایران، مغرور و خودساخته، با گذشته
ای سخت، ورزشکاری سختکوش.
علیرضا حیدری، قهرمانی که حتی اگر امروز هم نگوید انگار یک آدم دیگر شده و با سال های قهرمانی
اش خیلی تفاوت دارد(dot) کیست که او را نشناسد و این تفاوت چشمگیر را حس نکند.
حالا وقتی به او می گویم قبلا «با شاه هم فالوده نمی خوردید!» به این جمله می خندد، در حالی
که در گذشته تعداد مصاحبه هایش بسیار اندک بود، کم حرف می زد.
همه اش تلاش بود و جنگ.
او در جنگی مداوم برای به دست آوردن تجربه کردن قهرمانی، سرمربیگری، سرمایه گذاری اقتصادی، نایب رییسی فدراسیون کشتی، مجری
گری، فیلم بازی کردن و …
خود را با چالشی جدید مواجه کرده؛ ریاست فدراسیون جهانی پهلوانی و به قول خودش حالا دغدغه اش مسائل اجتماعی
است.
گفتگوی ما با علیرضا حیدری، مردی که سکون و معمولی بودن را دوست ندارد را در ادامه می خوانید.
بعد از اینکه از نایب رییسی فدراسیون کشتی کنار کشیدید، به نظر می رسید همکاری شما با رسول خادم امکان
پذیر نیست اما به عنوان گزینه فدراسیون کشتی ایران برای ریاست فدراسیون جهانی کشتی پهلوانی انتخاب شدید.
– قبل از اینکه به بلاروس برویم، جلسه ای بین ما برگزار شد تا ببینیم وضعیت چطور است.
به هر حال مدوید بود و چند تن دیگر که وقتی دیدند من هستم دیگر در رأی گیری شرکت نکردند.
من و رسول با هم بد نیستیم، فقط نمی توانیم با هم کار کنیم.
او همه کارها را خودش انجام می داد و احساس کردم که خودش خوب کارها را انجام می دهد.
البته خیلی جاها نایب رییسی پستی فرمایشی است.
– نه همه جا، ولی اینجا رسول خادم می توانست همه کارها را خودش انجام دهد و دیگر کاری برای
نایب رییس نمی ماند.
او خارج از کشور هم می رفت و دبیرخانه اش را در دست داشت.
خیلی ها هستند که دوست دارند تحت هر شرایطی پست یا سمت داشته باشند و همین که کارت نایب رییسی
فدراسیون کشتی را داشته باشند، برای شان کافی است اما من دنبال این داستان ها نیستم.
زمانی هم که رفتم می دانستم به من نیاز ندارند اما هر جا احساس کنم کشتی به من نیاز دارد
هر کاری از دستم بربیاید انجام می دهم.
از نظر فنی چطور؟
– فعلا که بحثی نیست.
تجربه سرمربیگری سال ۲۰۰۷ چطور بود؟
– اگر یک تک کشتی را می بردیم، تیم حتی نایب قهرمان جهان هم می شد.
این نتیجه گرا بودن اصلا خوب نیست، مثلا فردین معصومی که قبلا ۱۰- هیچ در یک تایم خیلی کوتاه به
تایمازوف می باخت، در باکو یعنی در کمتر از یک سال، خیلی نزدیک به تایمازوف باخت، آن هم در جهانی
که قطعا تایمازوف آماده تر هم بود(dot) ما این فاصله را خیلی خوب پر کردیم اما کسی اینها را ندید،
همه فقط دنبال نتیجه هستند.
یا سعید ابراهیمی که در لیگ به همه باخته بود، آمد و مدال جهانی گرفت.
انتخابی که بین حسن طهماسبی و محمدیان برگزار شد هم مثل این بود که کشتی گیر را به رگبار ببندیم.
وقتی چند روز قبل از جهانی از کشتی گیری که وزن کم می کند بخواهی انتخابی بگیرد، دیگر چیزی از
او باقی نمی ماند.
طهماسبی کشتی گیر با عرضه ای بود ولی شرایط به گونه ای شد که نتوانست به حقش برسد.
در آن تیم حرف اول و آخر را شما می زدید؟
– نه، مشکل هم همین بود.
زمانی که من رسیدم، تمام انتخابی ها برگزار شده بود.
من فقط توانستم روی آمادگی جسمانی و مباحث تاکتیکی کشتی گیران تا حدودی کار کنم.
همچنین سال قبل از المپیک بود که همیشه جهانی هایش سخت است و اینکه من اردوی آخر آمدم و دیگ
رزمان نبود.
من دخل و تصرفی در تیمی که انتخاب شده بود نداشتم.
همه کارها قبلا انجام شده بود.
نهایتا من می توانستم از بین دو نفر، یکی را انتخاب کنم.
در ۹۶ کیلو انگار علیرضا حیدری در قالب سعید ابراهیمی برابر رقبا کشتی می گرفت.
– ابراهیمی باهوش بود و هر چیزی که به او گفتم انجام داد.
من احساس کردم که او باید وزن بدنش را پایین بیاورد تا سرعتش بیشتر شود.
او اشتباه کرد که به سنگین وزن رفت چون قدش به این وزن نمی خورد و فقط سنگین شده بود
و سرعتش آمده بود پایین.
ابراهیمی باید نهایتا وزنش ۹۲ یا ۹۳ کیلو می بود چون با چربی که زورش زیاد نمی شد، فقط بدنش
چرب می شد و این اصلا مفید نیست، بلکه بار اضافه است و سرعت را کم می کند.
شما خودتان همیشه وزن کم می کردید.
– من سنگین بودم.
عادی ۱۰۷ تا ۱۰۸ کیلو می آمدم اردو به ۱۰۳ تا ۱۰۵ می رسیدم و روزهای نزدیک مسابقه هم راحت
کم می کردم و سر وزن می رسیدم.
شاید سخت بود اما من اصلا نمی فهمیدم سختی چیست! الان دیگر نمی توانم هرگز مثل آن روزها باشم.
۹۶ یا ۹۷ کیلو یک وزن خاص است، اسمش سنگین وزن است اما در عین حال که سنگین است، کشتی
ساکن ۱۲۰ کیلوها را ندارد، حتی فنون سبک وزن ها هم در آن اجرا می شود.
– بله، هم فنون وزن های پایین را دارد و هم جنس کشتی سنگین وزن را دارد.
انگار لنگر تیم هست.
یک ۹۶ کیلوی خوب هم می تواند سبک وزن ها را ببرد و هم سنگین وزن ها را.
پس کشتی گرفتن در ۹۶ کیلو را به زمانی که در ۸۴ کیلو بودید، ترجیح می دهید؟
– من در
۸۴ کیلو خیلی اذیت می شدم چون زیاد وزن کم می کردم.
خصوصا اینکه زمانی که در ۸۴ کیلو بودم هنوز از رقبای داخلی فاصله نگرفته بودم.
مثلا فریدون قنبری حریف خوبی بود.
خیلی سخت بود و سخت پوئن می داد.
کشتی ما گاهی در این وزن می پیچید.
البته من قدم بلند بود و یکسری در این وزن قدشان کوتاه بود و صددرصد دفاع می کردند که پوئن
ندهند و کشتی با من نمی گرفتند، این اذیتم می کرد اما وقتی به ۹۶ کیلو رفتم حریفان قدبلندتر بودند
و گاردها بالاتر بود و نمی توانستند فرار کنند(dot) گاهی کشتی ها در هر دو وزن از نظر نتیجه خیلی
نزدیک می شد.
مثلا یک هیچ یا دو یک اما من اصلا فکر نمی کردم که ببازم و کشتی را سر بودم و
راحت هم می بردم.
وقتی می دیدم کشتی را بسته اند، من هم دیگر تلاشی نمی کردم که امتیاز بگیرم و می دانستم که
امتیاز هم از دست نمی دهم.
سخت ترین حریفان داخلی که داشتید؟
– عباس جدیدی.
ما سال ۹۸ با هم تمرین کردیم.
اوایل از من جلو می افتاد اما بعد انگار رویم به رویش باز شد که می توانم از او پوئن
بگیرم.
رسول خادم هم حریف خوبی بود.
زمانی که دوباره به کشتی برگشت، ما با هم کشتی نگرفتیم اما خیلی سنگین تمرین کردم که با او کشتی
بگیرم.
یک سال هایی بود که فکر می کردم هر کسی بیاید می توانم شکستش بدهم.
آن روزها ۲۰ تا ۳۰ درصد احتمال می دادم که به رسول خادم ببازم(dot) با جدیدی هم فکر می کردم
کشتی ۶۰-۴۰ به نفع من تمام شود اما به هم نخوردیم.
رسول کشتی گیر با هوش و با غیرتی بود.
اگر اشتباه می کردی می توانست کشتی را کلا به نفع خودش تغییر دهد.
من برای کشتی گرفتن با جدیدی و رسول خیلی سنگین تمرین می کردم.
دو سالی که این دو حریف را پیش رو داشتم برایم خیلی سخت بود.
وقتی به خاطر ماجرای عیادت عباس جدیدی از مرحوم پورحیدری و انتشار عکس آن، داستان درست شد و هجمه زیادی
علیه عضو شورای شهر تهران به راه افتاد، شما در پیج خود از جدیدی حمایت کردید.
– یکی اینکه جدیدی کشتی گیر خوبی بود که از نظر فنی نمی شود از او دفاع نکرد که عده
ای دوره قهرمانی او را هم زیر سوال برده بودند.
دیگر اینکه من از عباس دفاع کردم چون رفیق من است و هم تیمی ام بوده.
یک مسئله بزرگ تر که احساس کردم حتما باید پشت او در آیم این بود که انگار جامعه سیاسی بهش
برخورده بود که ورزشکاران شانه به شانه آنها دارند می آیند.
به هر حال در همین شورای شهر یکی از نیروی انتظامی آمده، یکی از کانون مهندسین، یکی از شهرداری است،
هر کسی از جایی آمده.
چه اشکالی دارد که چند نفر هم از ورزش بیایند؟ نمی شود گفت که کدام آدم منطبق با آن ساختار
هست یا نیست.
مگر همه باید در شورای شهر سیاسی باشند؟ ورزش هم یکی از مسائل و نیازهای شهر تهران است.
خیلی خرده می گرفتند که ورزشی هایی که به شورای شهر رفتند، کاری برای ورزش انجام نداده اند.
– مگر بقیه چه کار کرده اند؟ مگر کسی آمده گزارش کار بدهد؟ یعنی اگر این دوتا ورزشکار را از
شورای شهر بردارند، تهران گلستان می شود؟ این دو نفر کار رسانه ای بلد نیستند که این جوری بازی خورده
اند.
قبلا که اینها نبودند مگر در شورای شهر چه اتفاقی افتاده؟ این وضعیت ترافیک است، این آلودگی هوا.
تهران دیگر شهر زندگی نیست، مردم روزی ۶-۵ ساعت در ترافیک و استرس هستند(dot) از جاهای مختلفی آدم ها روی
صندلی های وزارتخانه ها، مجلس و شوراها می نشینند.
حالا این آدم یک اشتباهی کرد، نمی شود کل دوره کشتی اش را زیر سوال برد.
البته معلوم بود که این نوع برخورد، نگاه انتخاباتی است.
آنهایی هم که دفاع نکردند، مقصرند.
می خواستند به کل پیکره ورزش ضربه بزنند.
البته ورزشی ها نباید این اجازه را بدهند.
حالا شاید من دوست نداشته باشم بیایم کار سیاسی بکنم اما چرا کسی که پتانسیلش را دارد و دوست هم
دارد که این کار را انجام دهد، راه را باید بر او ببندند؟ ورزشی ها باید متوجه باشند که برخی
می خواهند جوری نشان دهند که انگار ورزشی ها کتاب نمی خوانند یا نمی توانند.
خودتان قصد ورود به سیاست را ندارید؟
– من دوست ندارم.
آنها زندگی سختی دارند.
من سختم هست.
مثلا خیلی موقع ها خیلی چیزها را قبول نداری اما باید وانمود کنی که قبول داری.
باید لباسی بپوشی که واقعیت وجودت نیست.
برخوردها هم در این حوزه خیلی سخت هست و گاهی از ریشه آدم را می زنند، در حالی که ما
ورزشی ها عاطفی برخورد می کنیم.
وقتی می دانیم که زورمان به یک نفر می رسد، همین برای مان کافی است و دیگر او را نمی
زنیم اما آنها می زنند.
من آدم سیاست نیستم.
فضای مجازی و این پیج ها و کانال ها و گروه ها مثل شمشیر دو لبه عمل می کند، گاهی
به نفع آدم ها و گاهی هم کاملا به ضررشان.
– در هر صورت با بزرگنمایی نمی شود خوب یا بد بودن آدم ها را نشان داد.
اشتباه همیشه هست.
آدم ها هم باید رعایت کنند که خوب و در فضایی درست زندگی کنند.
باید با وسواس بیشتری در این فضا حضور داشت.
حالا دیگر یک نشریه دست هر کدام از ماست که می توانیم هر طور که می خواهیم هدایتش کنیم.
گاهی دوست داریم مصاحبه کنیم اما موقعیتش پیش نمی آید یا حرف ها به شکل دیگری نقل می شود، اینجا
می توان مستقیم با مردم در ارتباط بود.
رسانه دست خودت هست، البته نباید با مردم بازی کنی که اگر بازی کنی، مردم متوجه می شوند و دلخور.
آنها بد تنبیه می کنند.
وقتی کار مجری گری می کردید، نظر مردم چه بود؟
– یکسری ها دوست نداشتند.
البته هدف من بیشتر کارشناسی بود که خیلی هم محقق نشد و به خاطر فضای المپیکی دست مان در صبا
حتی که دنبال می کردیم خیلی باز نبود.
به ما می گفتند نباید باعث شویم که تیم ها نتیجه نگیرند، در حالی که من دوست داشتم، مصاحبه می
گرفتم و بعدا کنار مصاحبه های بعد از المپیک می گذاشتیم تا خیلی چیزها مشخص شود.
قبل از المپیک از هر کسی سوال می پرسیدیم می گفتند پول و امکانات خوب است اما المپیک که تمام
شد گفتند پول و امکانات نداشتیم(dot) حرف من این است که چرا اینها را قبلا نگفتید؟ این کار خوبی نیست.
من حرفم این بود که سیاهی لشگر به المپیک نبریم.
آن ۱۰۰ میلیونی که مثلا قرار است در رشته ای هزینه شود که هیچ سودی ندارد، هزینه دو سال تمرین
کردن ورزشکاری شود که شانس مدال است.
به این شکل چهارتایی هم که مدال می گیرند، بعدا سرخورده می شوند.
گاهی فاصله ها آن قدر زیاد است که حس می کنیم نمی شود آنها را پر کرد.
اینجا به نظر من نباید در المپیک هزینه کرد اما یک جا مثل شمشیربازی داریم شانه به شانه حریفان حرکت
می کنیم و به مقام چهارمی می رسیم و از حالا به بعد این ورزشکار دیگر مدال می خواهد.
خود آن ورزشکاری که می آید و فاصله اش با رقبایش خیلی زیاد است، سرخورده می شود که من اینجا
چه کار می کنم.
یک بحثی را هم همان روزها دنبال کردید، بحث بدون مربی بودن کیانوش رستمی.
– من همان زمان هم حرف داشتم و جا داشت که خود علی مرادی هم می آمد و صحبت می
کرد.
نمی شود هر کسی یک طرف تمرین کند؛ یکی شمال، یکی تهران، یکی جنوب، به نظر من باید این موضوع
را حل و فصل می کردند.
این شکل خوبی نیست.
البته کیانوش رستمی ورزشکار خیلی خوبی است.
دغدغه هایش را هم شنیدیم.
یک تیم باید تیم باشد، این موضوع خیلی ظاهر خوبی نداشت.
البته این هم هست که وقتی در یک تیم یکی تک ستاره می شود، رابطه برقرار کردن برایش سخت می
شود.
برگردیم به کشتی، یک دوره هم در سنگین وزن کشتی رفتید؟
– در تورنمنت ۱۲۰ کیلو کشتی گرفتم اما مسابقه
رسمی نرفتم.
شاید اگر بعد از سیدنی به سنگین وزن می رفتم می توانستم راحت سه، چهار مدال بگیرم.
پس چرا در سال های آخر این کار را نکردید؟
– آن موقع دیگر نمی شد چون قیاس می کردم
و می دیدم نسبت به آیدین پولاتچی، دیوید موسل بز و…
قدم کوتاه تر است و جنس کشتی هم شده بود کمر تو کمر.
آنها به خاطر قدشان می توانستند راحت من را بلند کنند و بیرون از تشک بیندازند.
قبلش شاید در ۱۲۰ کیلو موفق می شدم اما وقتی کار به کمر تو کمر رسید، دیگر نمی توانستم کاری
بکنم.
بعد از تلاشی که برای رسیدن به دوبنده تیم ملی داشتید و در نهایت هم به هدف تان نزدیک شده
بودید اما همه را با خداحافظی در جام تختی غافلگیر کردید.
– بعد از اینکه از آتن برگشتم، ۲۰۰۵ کشتی نگرفتم.
۲۰۰۶ دوباره برگشتم و به گوانگ ژو هم رفتم و در بازی های آسیایی طلا گرفتم.
من بعد از المپیک آتن، جز سه چهار ماهی که برای گوانگ ژو تمرین کرده بودم، چهار سال عملا نبودم.
بعد از ۴ سال آمدم که دوباره ملی پوش شوم و جاده هم برایم باز شد.
ابراهیمی باخت، با بقیه هم که کشتی ام یکطرفه بود.
در شرایطی که دیگر راه برای ملی پوش شدن باز شده بود، چرا این تصمیم را گرفتید؟
– احساس کردم
هجمه بدی علیه من در مطبوعات درست شده که اگر ببازم تمام تیم روی سر من خراب می شود.
اواخر کشتی هم، آدم ترسو می شود.
یا باید خیلی مسابقه بدهی که برایت روی تشک بودن و مسابقه عادی شود که من زیاد مبارزه نکرده بودم
و همین استرسم را زیاد می کرد.
در هر صورت محتاط شده بودم.
و تیمی که به المپیک رفت، سردار نداشت و شکست هم خورد.
– یکدفعه خانه تکانی شده بود.
من حداقل می توانستم نقش سردار تیم را بازی کنم، حتی اگر سیبل هم می شدم شاید دو مدال می
گرفتیم.
بار تیم روی دوش من می آمد، خصوصا اینکه ما کسانی را داشتیم که این المپیک تجربه اول شان بود.
در هر صورت ما خیلی اوقات ملی فکر نمی کنیم.
علیرضا حیدری امروز خیلی با حیدری که کشتی می گرفت فرق می کند.
یک بار هم در اینستاگرام خودتان نوشته بودید که انگار آن آدمی که کشتی می گرفت، شما نیستید.
– فکر می کنم آدم در هر سنی یک جور هست، افق های جدیدی در هر سنی باز می شود.
در هر دهه زندگی، قطعا من دیگر آدم سابق نیستم.
گاهی از کارهایی که کرده ام تعجب می کنم.
آیا واقعا من بودم که در آن مقطع فلان کار را انجام دادم؟ هر دهه زندگی شرایط خودش را دارد.
انگار آدم دهه به دهه ریست می شود.
مثلا در کشتی، من سختی هایی کشیدم که شاید الان نتوانم هیچ یک از آنها را تحمل کنم.
امروز گاهی با خودم می گویم چطور در آن تمرینات سنگین قلبم نمی ایستاد.
انگار همه اش جنگ بود، در بیزینس هم خیلی سختی کشیدم که الان دیگر نمی توانم آنها را تحمل کنم.
انگار حالا دوست دارم پتانسیلم را جای دیگری به کار بگیرم.
وقتی گذشته را مرور می کنم احساس می کنم با دو شخصیت متفاوت مواجه می شوم، با آدمی که با
امروزم خیلی فرق می کند.
علیرضا حیدری قهرمان کشتی را چطور معرفی می کنید؟
– یک آدم سختکوش و مغرور.
البته شاید هم بشود گفت با عزت نفس خیلی زیاد، چون غرور کاذب نبود.
من سرم را جلوی کسی خم نمی کردم.
مدلم این طوری بود که می خواستم با کسی تعامل نکنم و کاری کنم که همه مرا بخواهند.
با هیچ کسی نمی خواستم لابی کنم و همیشه هر چیزی را با سختی و تلاش زیاد به دست می
آوردم.
همیشه احساس می کردم اگر با یکی مصالحه کنم، کوچک می شوم.
شما یکی از ستاره هایی بودید که هیچ وقت نگذاشتید زندگی شخصی تان به رسانه ها راه پیدا کند.
– دلیلی ندارد که راه پیدا کند.
زندگی شخصی، اسمش رویش هست.
بعضی ها فکر می کنند باید در آکواریوم یا گوی شیشه ای زندگی کنند که همه، همه چیز زندگی شان
را ببینند.
تا جایی که یک قهرمان بودی، باید در رسانه ها باشی اما بقیه اش دیگر به خودت مربوط است.
دلیلی ندارد همه بدانند چه می کنی.
مثلا در آمریکا اوباما با خانواده اش در خیلی جاها شرکت می کند اما فرهنگ ما با آنها خیلی فرق
می کند و محدودیت هایی هست.
در هر صورت باید این دو موضوع را از هم جدا کرد.
شما در بیزینس هم خیلی موفق عمل کردید، چطور این اتفاق افتاد؟
– همان نگاهی که در کشتی داشتم که
نباید جلوی کسی سر خم کنم، باعث شد در بُعد اقتصادی هم فعال باشم.
فکر می کردم باید از این نظر خیلی قوی باشم که به کسی احتیاج پیدا نکنم، گرچه از نظر اجتماعی
این امکان پذیر نیست و همه ما به هم احتیاج داریم.
من می خواستم همه چیز را خودم مهیا کنم.
مثل اینکه یک نفر می خواهد با خرید خانه، باغ و ویلا راحت تر زندگی کند، در حالی که در
خارج از کشور این طور نیست و برای راحت تر بودن لازم نیست بروی هتل را بخری اما اینجا خب
ساختارها فرق می کند(dot) من برای اینکه نروم و جلوی آن مدیر سرم را خم نکنم که دوتا سکه بگیرم،
ترجیح دادم که کار کنم.
نمی خواستم شخصیتم زیر سوال برود.
به هر حال وقتی جلوی اسم یک ورزشکار ملی، واژه پهلوانی می آورند، نباید خجالت بکشد.
من این طور فکر می کردم که باید دستم باز باشد که بتوانم یک جاهایی که توقعی هم از قهرمان
ملی هست، کاری انجام دهم.
الدار کورتانیدزه گرجستانی نایب رییس شما در فدراسیون پهلوانی شد، این انتخاب خود شما بود؟
– لیستی بود که می
شد از بین آنها انتخاب کرد.
کشتی ما دیگر تمام شده، حساسیت های قبل که قبلا برای هر دوی ما بود، حالا دیگر وجود ندارد.
به هر حال شاید روس ها خیلی مایل نباشند پهلوانی بگیرند، آنها با ما رقیبند.
کشتی پهلوانی به کشتی چوخه و لوچوی ما نزدیک است، یا کشتی روغنی ترکیه، به هر حال باید از تمام
پتانسیل هایی که هست، استفاده کرد.
خودتان قبلا کشتی پهلوانی گرفته اید؟
– یک بار بچه بودم با هم محلی مان کشتی پهلوانی گرفتم که فتیله
بارانداز کردم، گفتند خودت ضربه شدی.
همان یک بار بود.
سال ۱۹۹۹ هم می خواستم برای بازوبند پهلوانی کشتی بگیرم.
مدتی تمرین کردم و حتی لباس هم پوشیدم و به زورخانه رفتم اما خیلی خوشم نیامد.
باورم در مورد ضرب و زنگ و گود زورخانه چیز دیگری بود اما وقتی رفتم احساس کردم کشتی پهلوانی از
ماهیت خودش فاصله گرفته و خوشم نیامد.
البته کشتی پهلوانی هم کمی حساس است، به پل بروی دیگر تمام است چون در کشتی آزاد حتی اگر پوئنی
عقب می افتادم می توانستم بلند شوم و جبران کنم اما اینجا حتی اگر هشت امتیاز هم جلو باشی، فقط
کافی است که به پل بروی و همه چیز تمام است.
چه برنامه ای برای کشتی پهلوانی دنیا دارید؟
– خیلی کارها هست که باید انجام دهیم چون ممکن است به
المپیک هم برود.
خصوصا حالا که بحث حذف کشتی فرنگی هست، شاید بخواهند برای جذاب کردن المپیک، وزن های آزاد و فرنگی را
کم کنند و مجموعا کشتی در المپیک بشود ۲۸-۲۷ وزن آزاد، فرنگی، زنان و شاید پهلوانی یا آلیش.
کشتی پهلوانی قشنگ است، حساسیتش هم خیلی بالاست.
تا لحظه آخر برای تماشاچی استرس دارد چون روی پل بروی کار تمام است.
باید رییس قاره ها را مشخص کنیم و کشورها را متقاعد کنیم که آن قدر خوب کار کنیم که به
المپیک برویم.
خیلی از کشتی گیران بودند که عاقبت به خیر نشدند، کشتی با خیلی ها یار نبود.
– منصور برزگر خیلی در کشتی سختی کشید و تا سال های آخر خیلی اذیت شد.
او امروز شاید راحت زندگی کند اما پولدار نیست.
خیلی ها زیاد تلاش کردند اما خب در نهایت چیزی که عایدشان شد خوب نبود.
من فکر می کنم خیلی موقع ها، آینده آدم ها با شخصیت واقعی آنها ارتباط دارد، این که چطور زندگی
می کنند و در نهایت چه شکلی می شوند.
من در مورد خودم نمی توانم حرفی بزنم چون اکنون در مسیرم و آخرش نیستم.
یکدفعه می بینی یکی دو سال آخر زندگی، یک طوری می شود که با کل زندگی ات متفاوت است و
می گویی کاش این راه شهرت و قهرمانی را طی نکرده بودم اما آخرش هم این طوری نمی شد.
آن عکس بزرگ که در نهایت در ذهن مردم از آدم می ماند، خیلی مهم است.
فکر می کنید مسیر خوبی را طی کرده اید؟
– من سعی کردم همیشه خود واقعی ام باشم، آدم هایی
که دورم هستند از من راضی باشند و مردم را واقعی دوست داشته باشم.
آنهایی هم که دوست شان ندارم خودشان می دانند چون نمی توانم نقش بازی کنم.
البته کم آدمی هم هست که دوستش نداشته باشم.
آدم ها خیلی نمی توانند با هم بازی کنند.
خط مشی را خود ما تعیین می کنیم.
این روزها خیلی از قهرمانان بزرگ دنیا در مسابقات قدرتی شرکت می کنند.
– رقابت است دیگر، چرا که نه.
آدم همیشه باید در زندگی اش در رقابت باشد.
انگار از دنیای رقابت که بیرون می آیی همه چیز عجیب و غریب می شود.
من خودم همیشه برای خودم گیم دارم.
گیم بعدی علیرضا حیدری؟
– بحث اقتصادی را کمرنگ می کنم.
شاید گیم بعدی مسائل اجتماعی باشد.
ما امروز بحث اعتیاد را در جامعه داریم.
یکسری را در جامعه می بینیم و یکسری را هم چون وضع شان خوب است یا حواس جمع هستند، نمی
بینیم اما واقعیت این است که همه اینها تاثیر خود را روی جامعه می گذارند.
ناامیدی در جامعه خیلی زیاد شده.
من می گویم اینکه در فضای مجازی بنویسم امروز آب خوردم یا چای، امروز در بیابان بودم یا فلان هتل
و …
اینها دردی از اجتماع حل نمی کند.
ورزشکاری که ماشین دو میلیاردی سوار می شود و در خیابان های تهران می چرخد، مردم را عصبانی می کند
اما همین آدم می تواند ماشین خوب هم سوار شود اما نسبت به جامعه و مردم هم احساس وظیفه کند.
من می گویم هر آدمی باید خوب رفتار کند، خوب لباس بپوشد اما اینکه این قدر خود را اسیر مُد
و استفاده از مارک های گران قیمت کنیم، فقط از زندگی می مانیم.
اگر این ساعت را از دستت دربیاوری، اگر لباس مارکت را دربیاوری، کی هستی؟! مردم دوست ندارند قهرمان شان ساعت
خیلی گران قیمت ببندد و ماشین گران سوار شود و پُزش را به همین مردمی بدهد که حمایتش کرده اند.
اینکه یکی را زمین زده ای یا توپ را وارد دروازه کرده ای، فقط در میدان و روی تشک اهمیت
دارد، در زندگی اینها مهم نیست(dot) همه اینها برای خودت هست، نفع شخصی اش فقط برای توست.
خیلی مسائل اجتماعی هست که متاسفانه در زد و خوردهای سیاسی مغفول مانده، مثل حق شهروندی، حق سالخوردگان، حق کودکان،
حق جوانان یا اصلا همین بحث محیط زیست.
انگار همه چیز ما شده داعش، آمریکا، تحریم و …
باید با شعر و هنر و ورزش، ذهن معتاد را تغییر دهیم.
باید به فکر حل بیکاری، فقر و شاید به نوعی پول بی حساب و کتاب باشیم.
البته با جوانان نمی شود با زبان شعار و نصیحت حرف زد.
– من که اینها را می گویم، خودم تمام سختی ها را در زندگی تجربه کرده ام.
یک بار یک پست اینستاگرام گذاشتم، برایم نوشتند که نفست از جای گرم بلند می شود.
اصلا این طور نیست، من اگر بدتر از تو نبوده ام، بهتر هم نبودم.
من از جنس خودتان هستم.
امروز من را نبینید که با تلاش و پشتکار شرایطم تغییر کرده.
من می گویم می شود خیلی کارها را انجام داد.
من می گویم میوه صبر شیرین است و پشت سختی، موفقیت است.
قرار نیست فقط دو نفر فکر کنند، همه می توانند فکر داشته باشند و کمک کنند این شرایط تغییر کند.
نیروهای مولد جامعه به واسطه یأس و ناامیدی کم شده اند.
پس حالا می خواهید در حوزه اجتماعی فعال باشید؟
– حالا دیگر خیلی دنبال کار اقتصادی نیستم.
اینکه یک میلیون را بکنم ۱۰۰ میلیون برایم لذتی ندارد.
دوست دارم بین پولدارها یک آدم معمولی باشم.
اگر بخواهم همچنان در کارهای اقتصادی بمانم، عمرم رفته است.
لقب پولدارترین مرده قبرستان به چه دردم می خورد؟ کشتی برایم بلندگویی بود که در اجتماع باشم.
حالا دیگر غبطه این را هم نمی خورم که شاید یکی دو مدال بیشتر می گرفتم.
اصلا دیگر این بحث ها مهم نیست(dot) شعار هم نمی دهم که چه بسا اگر باز هم سمت کشتی رفته
بودم حداقل ۵-۴ مدال دیگر هم می توانستم بگیرم اما هر چیزی در روز خودش خوب است.
حالا دیگر برای من دنیای قهرمانی تمام شده و در حال تجربه کردن دنیای جدیدی هستم.
حالا احساس می کنم پولدار هم باشم برای جامعه فرقی نمی کند.
امروز دغدغه اجتماعی دارم(dot) پول در آوردن تا جایی خوب است که مطمئن باشی دیگر به خاطر پول به دوره
قبلی خودت بر نمی گردی.
همان طور که می گویم پول زیاد هم خوب نیست، درس خواندن زیاد هم ایراد دارد، وقتی نگاه مادی به
قضیه داشته باشی.
مطالعه کردن خوب است و همیشه باید باشد اما اینکه فوق تخصص بگیری و هیچ کاری هم برای جامعه نتوانی
انجام بدهی، بعد از جامعه طلبکار شوی، به چه درد می خورد؟
هفته نامه یک