شعر کودکانه مورم و دانه میبرم
اگر تمایل دارید شعر های کودکانه زیبای به کودکتان
یاد بدهید ما در این مطلب از پرشین وی قصد داریم اتل متل یه ماهی و
همچنین شعر کودکانه مورم و دانه میبرم را برایتان آماده کنیم
تا انتهای این مطلب همراه ما باشید
شعر کودکانه مورم و دانه میبرم
دانه به لانه می برم
شش پا و دو شاخک دارم
صحرا می رم دون می آرم
اینجا می رم
اونجا می رم
پایین میام بالا میرم
تنهایی سخته کار من
سنگینه خیلی بار من
جمع می شویم با مورچه
ها
صف می کشیم تو باغچه ها
دنبال هم مثل قطار
با هم می ریم دنبال کار
کار می کنیم
کار می کنیم
گندمو انبار می کنیم
تا وقتی که از آسمان
پایین میاد برف و باران
تو لونه بی
دون نباشیم
زار و پریشون نباشیم
بیشتر بدانید از اتل متل یه ماهی
قدم می زد تو کوچه
اومد یه کفش ولگرد
پای اونو لگد کرد
مورچه پا شکسته
راه نمی ره نشسته
با برگی پاشو بسته
نمی تونه کار کنه
دونه هارو بار کنه
تو لونه انبار کنه
مورچه جونم تو ماهی
عیب نداره سیاهی
خوب بشه پات الهی …
اتل متل یه ماهی
اتل متل یه ماهی
میون حوض آبی
لبهاش رو هی تکون داد
سوالها رو جواب داد
پرسیده بود فاطمه
از ماهی حوضشون
چند تا سوال ساده
سوال اول این بود
تو میدونی ماهی جون
کی ما رو آفریده؟
تو آسمون برامون
ستاره ها کشیده؟
به دریاها آب داده
پرنده رو بال داده؟
ماهی کمی که فکر کرد
جواب رو زود پیدا کرد
جواب داد به فاطمه
خدایی که عالمه
همه چیز رو میدونه
مهربون و صبوره
یک آفرین ماشالله
بگید ب ماهی ما
سوال دوم این بود
اسم رسول رو بگو
ماهی که گفت محمد
فاطمه خنده ای کرد
ادامه داد فاطمه
صل علیه و آله
ماهی یه شیرجه ای زد
رفت زیر آب و برگشت
پرسید از او فاطمه
اسم همه اءمه
علی حسن حسین گفت
سجاد و باقر صادق
کاظم امام رضا
فرزند او بود جواد
هادی و عسکری گفت
بعد سرش رو پایین برد
کمی که فکر کرد ماهی
گفت آقا جون کجایی؟
کاش که زودتر بیایی
دوازدهم امامی
مهدی عصر مایی
فاطمه گفت آفرین
چه ماهی زرنگی
بازم میخواست بپرسه
چند تا سوال دیگه
چشمهاش رو باز کرد و دید
میون رختخوابه
تموم حرفهای اون
با ماهیشون تو خوابه
تبیان / شاعربانو