چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

داستان آموزنده | آهنگر فلج

اشتراک:
پیامک و تبریک تولد
داستان آموزنده : آهنگر فلج مرد آهنگری سکته مغزی کرده بود و به واسطه آن بخش سمت راست بدنش فلج شده بود.او چون خانه نشین شده بود.دائم گریه می کرد و هر وقت کسی احوالش را می پرسید بلافاصله بغضش می ترکید و زار زار در احوال خود می گریست.سرانجام خانواده مرد دست به دامان […]

داستان آموزنده : آهنگر فلج

مرد آهنگری سکته مغزی کرده بود و به واسطه آن بخش سمت راست بدنش
فلج شده بود.
او چون خانه نشین شده بود.
دائم گریه می کرد و هر وقت کسی احوالش را می پرسید بلافاصله بغضش می ترکید و زار زار در
احوال خود می گریست.
سرانجام خانواده مرد دست به دامان شیوانا شدند و از او خواستند تا مرد آهنگر را دلداری دهد و با
او صحبت کند.شیوانا به خانه مرد رفت و کنار بسترش نشست و احوالش را پرسید.
طبق معمول مرد آهنگر شروع به گریه نمود.
شیوانا بی اعتنا به گریه مرد شروع به نقل داستانی کرد.
او گفت: «روزی یکی از فرماندهان شجاع ارتش امپراتور برای جنگ با دشمن به جبهه نبرد رفت و همان روز
اول در اثر اصابت شمشیر دست راستش را از دست داد.

 داستان آموزنده آهنگر فلج

فرمانده امپراتور را به درمانگاه بردند و زخمش را با آتش سوزاندند تا عفونت نکند.
یک ماه بعد او از بستر برخاست و دوباره به جبهه رفت.
چند روز بعد در اثر اصابت تیری پای راستش از کار افتاد.
اما او تسلیم نشد و سربازانش را مجبور کرد که سوار بر گاری او را به خط مقدم جنگ ببرند
و در همان خط اول نبرد با بدن نیمه کاره اش کل عملیات را راهبری کرد تا ارتش را به
پیروزی رساند.»شیوانا سپس ساکت شد و دوباره رو به آهنگر کرد و به او گفت: «خوب دوباره از تو می
پرسم حالت چطور است!؟»اینبار آهنگر بدون اینکه گریه و زاری کند با لبخند سری تکان داد و گفت: «حق با
شماست! من بدنم نیستم! پس خوبم!» و آنگاه به پسرش گفت که گاری را آماده کند چون می خواهد با
همان وضع نیمه فلج به مغازه آهنگری اش برود.

یکی بود

گردآوری:
برچسب ها:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس