چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

داستان کوتاه | تیله و شیرینی

اشتراک:
پیامک و تبریک تولد
داستان کوتاه تیله و شیرینی داستان کوتاه تیله و شیرینی ,پسر و دختر کوچکی با هم بازی می‌کردند. پسر چند تا تیله داشت و دختر کوچولو هم چندتایی شیرینی با خودش داشت.پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت: «من همه تیله‌هایم را به تو می‌دهم و تو همه شیرینی‌هایت را به من بده.» دختر کوچولو قبول […]

داستان کوتاه تیله و شیرینی

داستان کوتاه تیله و شیرینی ,پسر و دختر کوچکی با هم بازی می‌کردند.
پسر چند تا تیله داشت و دختر کوچولو هم چندتایی شیرینی با خودش داشت.
پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت: «من همه تیله‌هایم را به تو می‌دهم و تو همه شیرینی‌هایت را به من
بده.» دختر کوچولو قبول کرد.
پسر بزرگترین و قشنگترین تیله‌اش را مخفیانه برداشت و بقیه را به دختر کوچولو داد.
اما دختر کوچولو همان جوری که قول داده بود تمام شیرینی‌هایش را به پسرک داد.

داستان کوتاه تیله و شیرینی

داستان کوتاه تیله و شیرینی

همان شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و خوابش برد.
ولی پسر کوچولو نمی‌توانست بخوابد چون به این فکر می‌کرد که همانطوری که خودش بهترین تیله‌اش را پنهان کرده بود

شاید دختر کوچولو هم مثل او یک خرده از شیرینی‌هایش را پنهان کرده و همه شیرینی‌ها را به او نداده
باشد.
عذاب وجدان همیشه برای کسی است که صادق نیست.
آرامش برای کسی است که صادق است.
یکی بود

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس