پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

روزهای ترسناک دختران و زنانی که هویتشان را پنهان می‌کردند

اشتراک:
زنان ایزدی یادداشت روز
ایزدیان که تقریبا همگی کُرد هستند به زبان «کرمانجی» حرف می‌زنند،‌ وقتی که نینوا،‌ هنوز نینوا بود،‌ در این منطقه زندگی می‌کردند

مراد درحالی که به تمام دختران روستا به عنوان خواهر خود نگاه می کرد، یکباره دلش را عشق دختری «پیاز فروش» به لرزه در آورد که تا مدت‌ها حتی نامش را هم نمی‌دانست و بعد از مدت‌ها فهمید نام او «فیروزه» است.ماجرای زنان ایزدی را در ادامه می خوانید

زنان ایزدی

«نوزت شمدین» نویسنده عراقی در سال ۱۹۷۳ میلادی در شهر موصل به دنیا آمد و پس از فراغت از تحصیل در رشته حقوق ۸ سال به وکالت مشغول بود. اما پس از آن به شغل روزنامه نگاری روی آورد.

در روزنامه های مختلف عراقی از جمله «وادی الرافدین» و «مستقبل العراق» و پیش از مهاجرت از عراق در سال ۲۰۱۴ میلادی در «المدی» مشغول به کار شد و سپس به همراه خانواده اش به نروژ مهاجرت کرد.

در آنجا نیز در روزنامه های مختلفی که به زبان عربی منتشر می شد، شروع به کار کرد و کتاب «شظایا فیروز» (بازمانده های فیروزه) سومین کتاب داستان وی درباره تصرف شهر موصل و مناطق اطراف آن به دست گروه تروریستی تکفیری «داعش» شمرده می شود که در آن به نقل آنچه در زمان اسارت بر سر دختران «ایزدی» آمده می پردازد.

در قسمت اول داستان «بازمانده های فیروزه» به «مراد» پرداختیم، تنها پسر تحصیلکرده شیخ حامد موسس روستای ام نهود که ناامنی های سال ۲۰۱۴ میلادی به فاصله چند ماه پیش از تصرف موصل به دست «داعش» او را وادار به بازگشت به روستایش می کند و اینکه زنان و دختران روستا برای بردن دل وی بر هم سبقت می گیرند، در حالی که او به آنها همچون خواهرانش نگاه می کرد تا اینکه …

زنان ایزدیکتاب «شظایا فیروز» (بازمانده های فیروزه)

 و حالا قسمت دوم :

ظهر یکی از روزهای بهاری، پس از سروسامان دادن به کارها، مراد برای پیاده روی از مرغداری بیرون زد … از کنار مزارع گندم و پنبه اطراف روستا که نسیم در میان آنها می وزید، ‌ به آرامی گذشت، دست هایش را به عادت همیشگی پشتش قلاب کرده بود و به راهش ادامه می داد.

وقتی می خواست به روستا باز گردد، چشمش به او افتاد … کنار جاده نشسته بود و دو گونی پیاز کنارش بود … تلاش کرد، نگاه دقیق تری به او بیندازد … به طرفش رفت، به نشانه سلام سرش را تکان داد … نایلکسی برداشت و آن را از پیاز پر کرد.

با دستپاچگی پول پیازها را حساب کرد و به خانه برگشت … صبح روز بعد برای دیدنش به همانجا رفت و این رصدها روزهای دیگر هم تکرار شد … تلاش کرد، اطلاعاتی از او به دست آورد … زمان فروش مرغ ها بهترین فرصت برای کسب اطلاعات از او بود، برای همین مکانی را برای فروش مرغ هایش در کنار جاده انتخاب کرد که به او نزدیک باشد.

«صورت شیخ حامد کبود شده بود» … «مزنه»، همسر سومش و مادر مراد در حالی که مگس های سمج را از او دور می کرد، گفت: «افسرده شده … تمام روز رو بیرون روستاس».

زنان ایزدی

زنان ایزدیداستان زنان ایزدی

شیخ حامد دست های لرزانش را بالا برد و درحالی که به سختی صدایش شنیده می شد، گفت: «خدا اونو حفظ کنه … گرچه پسرم عاقله … می دونه چیکار می کنه».

– می ترسم، مثل بعضی از مردای روستا یا مثل همین پسرت «وضاح» روزی با ریش بلند بیان تو خونه و شروع به حلال و حرام کنن واسه خودشون و مراد رو ببرن.

شیخ حامد با خشم نگاهی به زنش کرد، اما تا آمد حرفی بزند، سرفه امانش را برید و قبل از مزنه که خودش را روی پشتی ها رها کند، روی زمین نشست … سرفه اش که آرام شد، گفت: «وضاح از موی سفیدم خجالت نمی کشه … دولت اسلامیش ما رو خونه خراب می کنه».

دختران و زنان ایزدی

زنان ایزدیتاریخچه زنان ایزدی

مزنه حرفش را برید و گفت: «هیس شیخ تورو خدا هیچی نگو … فعلا که شما داری ما رو خونه خراب می کنی … اگه این حرفا به گوش برادرت و پسرش برسه، می دونی با تو و مراد چیکار می کنن».

تلاش های مراد برای به دست آوردن اطلاعات از او راه به جایی نبرده بود … حالا دو ماه گذشته بود، بدون آنکه چیزی از او بداند … حتی اسمش را هم نمی دانست … از این وحشت داشت، اگر ایزدی باشد، چگونه می تواند، به او پیشنهاد ازدواج دهد، چون اسلام ازدواج مسلمان با غیر مسلمان را منع کرده است.

*********

ظهر یکی از روزهای گرم تابستان بعد از تلاش ها و کندوکاوهای بسیار بلاخره موفق شد، اسمش را بفهمد … «فیروزه» …

همیشه مثل سایه مرا تعقیب می کرد … روزهای اول از او می ترسیدم … به نظرم گرگی می آمد که در کمین من نشسته تا در فرصت مناسب مرا تکه پاره کند، به خصوص که این کمین ها مصادف شده بود، با خبرهایی که عمه ام، «ندیمه» از ربوده شدن دختران مناطق مختلف استان نینوی و مرتب به ما هشدار می داد: «ما ایزدی ها شرافتمون از همه چی توی دنیا با ارزش تره».

روایت دختران و زنان ایزدی

داستان ربوده شدن دخترها هر روز بیشتر و بیشتر به گوش می رسید … برای همین از ما
خواسته شد، هویت ایزدی خود را هنگام برخورد با مشتری پنهان کنیم، چون احتمال داشت،
ادم رباها به بهانه خرید پیاز یا گرفتن قیمت ما را شناسایی کنند.

همه دخترها از جوان عربی که آفتاب صورتش را سوزانده بود، صحبت می کردند …
همیشه آن صحنه را به یاد می آورم، وقتی که اولین بار برای خرید پیاز به طرفم می آمد …
ترسیده بودم، اما ظاهر مرتب و رفتار مودبش ترسم را خیلی زود از بین برده بود، طوری که
به بودنش عادت کرده بودم.

**********

شانزده سالم بود که خودم را شناختم … ۱۴ ماه قبل از فوت مادرم، پدرم بازداشت
و به حبس محکوم شده بود و در زندان موصل بسر می برد … با فوت ناگهانی مادرم در اثر
سکته قلبی مسئولیت دو خواهرم بر دوش من افتاد.

زنان و دختران ایزدی
زنان ایزدیماجرای دختران و زنان ایزدی

ارث پدر و مادرم برای ما مقداری بدهی بود که طلب کارها به ما رحم کرده، آنها را بخشیده بودند …
کسی را در روستا نداشتیم، جز عمه ندیمه که فقر و شوهر فلجش، او را به مرز جنون رسانده بود.

خانه داری را از مادرم که در نبود پدرم مجبور بود، با فروش پیاز ما را بزرگ کند، یاد گرفته بودم …
یک هفته بعد از فوت مادرم، جای او را در فروش پیاز، کنار جاده ای که روستاهای ایزدی و عرب نشین
در شرق کوه «سنجار» را بهم مرتبط می کرد، گرفتم.

نگهداری از دو خواهرم را به عمه ام سپرده بودم که مثل مادری مهربان در نبودم، هم از شوهرش
و هم آنها مراقبت می کرد … از اولین ساعات صبح به همراه دیگر زنان ایزدی و دختران روستا سوار کامیون
«نوری کوره» می شدیم تا پیازهایش را که از شهرهای «ربیعه» و «تلعفر» خریده بود، کنار جاده بفروشیم.

فقر ما را از رفتن به مدرسه باز داشته بود … برای همین تحصیل و مدرسه یکی از آرزوهایم بود …
با از دست دادن مادرم و نبود پدرم، این آرزو را برای خواهرم، کولی داشتم که ۱۰ سال از من کوچکتر بود …
دختر باهوشی بود، با تکه های پارچه برای خودش عروسک درست می کرد … بدن نحیف و صورت
زرد و رنگ پریده اش در همان نگاه اول از بیمار بودنش خبر می داد … بعد از فوت مادرم تا مدت ها
در خواب گریه می کرد و کابوس می دید … خودش را به من می چسباند و مرا بو می کشید …
بوی مادرم را در من جستجو می کرد … اما دریغ و افسوس …

درباره داستان غم‌انگیز زنان ایزدی اسیر داعش بیشتر بدانید
زنان ایزدیروزهای ترسناک زنان ایزدی

«آنچه خوبان همه دارند،‌ تو یک جا داری» توصیف برخی برای آیین ایزدیان است؛ آیینی که در آن،‌ آن‌طور که مولانا می‌گوید شیطان از عشق فزاینده‌اش به خداوند است که به بشر سجده نمی‌کند، « ترک سجده از حسد گیرم که بود/ آن حسد از عشق خیزد، نه از جهود» و رانده‌شدن شیطان از درگاه خدواند هم موقتی است، « من سبب را ننگرم ، کان حادث است/ زآنکه حادث، حادثی را باعث است/لطف سابق را نظاره می‌کنم/ هر چه آن حادث، دوپاره می‌کنم»

و از آنجا که در نظر ایزدیان خدا بزرگ‌تر از آن است که بندگانش بتوانند او را پرستش کنند،‌
این فرشته مقرب رانده‌شده‌،‌ ملک طاووس که در ادبیات مسیحی او را نشانه شیطان گرفته‌اند،
یکی از هفت فرورهر مقرب الهی و مسوول اداره جهان را باید به نیابت از خداوند گرامی داشت
و بر او سجده برد.

ایزدیان که تقریبا همگی کُرد هستند به زبان «کرمانجی» حرف می‌زنند،‌ وقتی که نینوا،‌
هنوز نینوا بود،‌ در این منطقه زندگی می‌کردند و معبد و قبله و رودخانه غسل خودشان را داشتند،‌
روزانه پنج نوبت نماز می‌خواندند؛ ترکیبی از آیین‌های هر سه دین ابراهیمی،‌ در کنار
باورهایی ریشه‌گرفته از زرتشت و اعتقادات صوفیانه،‌ نزدیک به آیین یارسان،‌ کاکایی‌ها،‌
به همراه مراسم ذکر و سماع و طبقه‌بندی روحانیان به پیر و شیخ و مراد،‌ برگزاری آیین‌های قربانی
و حج سالانه در محل دفن پیرشان و اعتقاد به تناسخ تا زمان پاک‌شدن روح پیروان.

تاریخچه ایزدیان
زنان ایزدیدختران و زنان ایزدی

ایزدیان نسل‌شان را از بذری که آدم ابالبشر در خاک کاشته است، می‌دانند و نه از مادری
به نام حوا و باور دارند پسری که از بذر کاشته شده در زمین به دنیا آمده است، با یک حوری
ازدواج کرده و در نتیجه فرزندانش از فرزندانش آدم جدا هستند و وصلت با پیروان سایر ادیان
غیر ممکن است چون باعث می‌شود فرآیند تناسخ روح متوقف شود و آن‌ها در نهایت به پاکی
که هدف نهایی زندگی‌شان است دست پیدا نکنند. عروس‌هایشان با لباس قرمزی که در میان
کردها مرسوم است،‌ به کلیسا می‌روند و با تقسیم یک نان مقدس‌، عقد می‌شوند،‌
بچه‌هایشان را غسل می‌دهند و ختنه می‌کنند و وقتی می‌میرند در گورهایی رو به شرق دفن می‌شوند و …

زنان ایزدیزنان ایزدی اسیر داعش

آنها قرن‌هاست که زندگی سختی دارند. مورخان می‌گویند بنای این آیین را نه پسری روییده
از زمین که شیخی به نام «شرف‌الدین ابوالفضائل عدی بن مسافر بن اسماعیل بن موسی بن مروان بن حسن بن مروان»
از نوادگان «مروان حکم» بنیان‌گذار حکومت امویان گذاشته است،‌ در دوره عثمانی‌ها،‌
خونشان را مباح می‌دانستند و چندین بار مورد حمله قرار گرفتند.

با تشکیل حکومت تازه در عراق،‌ مصیبت‌ها تمام نشد و در دوران صدام حسین علاوه بر این که
حکومت آنها را اجبارا از مرتع‌هایشان به صحرا کوچاند،‌ تلاش کرد از آنها به عنوان اهرم فشاری
بر سایر کردهای عراق استفاده کند. در دوره‌های مختلف عده زیادی از این مردم از سرزمین
تاریخی‌شان فرار کردند،‌ بعد از عراق،‌ بیشترین جمعیت ایزدی‌ها در آلمان،‌ ترکیه و ارمنستان
زندگی می‌کنند و باقی مانده‌شان در داخل عراق. در دو، سه سال گذشته طعمه داعش شده‌اند
که مردانشان را به گورهای دسته‌جمعی فرستاده و بین دو تا سه هزار نفر از زنان و
کودکانشان را به بردگی گرفته است.

باشگاه خبرنگاران و آفتاب نیوز

گردآوری:
برچسب ها:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
یادداشت روز
بیشتر >
آرون گروپس