جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

بیوگرافی کامل هوشنگ ابتهاج (شاعر معروف ایرانی)

اشتراک:
هوشنگ ابتهاج بیوگرافی افراد مشهور
امیر هوشنگ ابتهاج (زادهٔ ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت) متخلص به، ه. ا. سایه، شاعر ایرانی است. وی هم اکنون ۹۰ ساله است و در کشور آلمان زندگی می‌کند.

امیر هوشنگ ابتهاج (زادهٔ ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت) متخلص به، ه. ا. سایه، شاعر ایرانی است.
وی هم اکنون ۹۰ ساله است و در کشور آلمان زندگی می‌کند.

هوشنگ ابتهاج

زندگی هوشنگ ابتهاج

امیر هوشنگ ابتهاج روز یکشنبه ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد. پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت ,
و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. برادران ابتهاج عموهای او بودند.

هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران,
اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمه‌ها منتشر کرد. ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی شد,
که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانه‌ای شد که در آن ایام سرود.

بعدها که ایران غرق خون‌ریزی و جنگ و بحران شد، ابتهاج شعری به نام کاروان (دیرست گالیا…)
با اشاره به همان روابط عاشقانه‌اش در گیرودار مسائل سیاسی سرود.
ابتهاج مدتی به عنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران به کار اشتغال داشت.

منزل شخصی سایه که از منازل سازمانی شرکت سیمان است در سال ۱۳۸۷ با نام خانه ارغوان ,
به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسیده‌است. دلیل این نام گذاری وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط این خانه است,
که سایه شعر معروف ارغوان خود را برای آن درخت گفته‌است.

هوشنگ ابتهاج هوشنگ ابتهاج در حال شعرخوانی

سایه در سال ۱۳۴۶ به اجرای شعرخوانی بر آرامگاه حافظ در جشن هنر شیراز می‌پردازد ,
که دکتر باستانی پاریزی در سفرنامه معروف خود (از پاریز تا پاریس) استقبال شرکت کنندگان و هیجان آن‌ها ,
پس از شنیدن اشعار سایه را شرح می‌دهد و می‌نویسد که تا قبل از آن هرگز باور نمی‌کرده‌است ,
که مردم از شنیدن یک شعر نو تا این حد هیجان زده شوند.

بیوگرافی هوشنگ ابتهاج

ابتهاج از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گل‌ها در رادیوی ایران (پس از کناره‌گیری داوود پیرنیا)
و پایه‌گذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود.

تعدادی از غزل‌ها، تصنیف‌ها و اشعار نیمایی او توسط موسیقی‌دانان ایرانی نظیر شجریان، ناظری و حسین قوامی,
اجرا شده‌است. تصنیف خاطره انگیز تو ای پری کجایی و تصنیف سپیده (ایران ای سرای امید) از اشعار سایه است.

سایه بعد از حادثه میدان ژاله (۱۷ شهریور ۱۳۵۷) به همراه محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان و حسین علیزاده،
به نشانه اعتراض از رادیو استعفاء داد.

از مهم‌ترین آثار هوشنگ ابتهاج تصحیح او از غزل‌های حافظ است که با عنوان «حافظ به سعی سایه»
نخستین بار در ۱۳۷۲ توسط نشر کارنامه به چاپ رسید و بار دیگر با تجدیدنظر و تصحیحات تازه منتشر شد.

سایه سال‌های زیادی را صرف پژوهش و حافظ‌شناسی کرده که این کتاب حاصل تمام آن زحمت‌هاست ,
که سایه در مقدمه آن را به همسرش پیشکش کرده‌است.

کارها

سایه هم در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما،
به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساساً شاعری غزل‌سرا بود؛ همخوانی نداشت.
پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد.

سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمه‌ها» را، که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد.

در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود. «سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است،
اما قالب همان چهارپاره‌است با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛
عواطفی واقعی و طبیعی. مجموعهٔ «سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد،
شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمی‌گیرد.

هوشنگ ابتهاج مراسم بزرگداشت هوشنگ ابتهاج

زندگینامه هوشنگ ابتهاج

در این مجموعه، سایه تعدادی از غزل‌های خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد,
تا آنجا که می‌توان گفت تعدادی از غزل‌های او از بهترین غزل‌های این دوران به‌شمار می‌رود.

سایه در مجموعه‌های بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با کتاب شبگیر خود که حاصل سال‌های پر تب و تاب,
پیش از سال ۱۳۳۲ است به شعر اجتماعی روی آورد. مجموعهٔ «چند برگ از یلدا»
راه روشن و تازه‌ای در شعر معاصر گشود.

سایه پس از درگذشت احسان طبری در بهار ۱۳۶۸، مثنوی «قصه خون دل» را به یاد و در رثای او سرود.
بسیاری از کارشناسان برآنند که بخش عمده‌ای از معروفیت ابتهاج،
مدیون وابستگی او به حزب توده ایران بوده‌است.

در مهرماه سال ۹۵ بیست و سومین جایزه بنیاد موقوفات افشار را که در این بنیاد برگزار گردید,
به هوشنگ ابتهاج اهداء شد.

در این جلسه علاوه بر سید مصطفی محقق داماد و غلامعلی حداد عادل شخصیت‌های برجسته فرهنگی ,
چون محمدرضا شفیعی کدکنی، حسن انوری،  فتح‌الله مجتبایی، علی اکبر صالحی،
سیدرضا صالحی امیری، احمد مسجدجامعی، عبدالحسین مختاباد، ژاله آموزگار و… حضور داشتند.

کتاب‌شناسی هوشنگ ابتهاج 

این مجموعه‌ها بر این پایه‌اند:

نخستین نغمه‌ها، ۱۳۲۵
سراب، ۱۳۳۰
سیاه مشق، فروردین ۱۳۳۲
شبگیر، مرداد ۱۳۳۲
زمین، دی ۱۳۳۴
چند برگ از یلدا، آبان ۱۳۴۴
یادنامه، مهر ۱۳۴۸ (ترجمه شعر تومانیان شاعر ارمنی، با همکاری نادرپور، گالوست خاننس و روبن)
تا صبح شب یلدا، مهر ۱۳۶۰
یادگار خون سرو، بهمن ۱۳۶۰
حافظ به سعی سایه (دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج)
تاسیان مهر ۱۳۸۵ (اشعار ابتهاج در قالب نو)
بانگ نی

از این میان سیاه مشق و تاسیان تنها دفترهایی هستند که ابتهاج با تجدیدنظر در محتوا به چاپ‌های بعدی رساند,
و مجموعه و چکیدهٔ همهٔ شعرهایش است. بانگ نی نیز در پاییز ۱۳۹۵ بدون آگاهی او منتشر شد.

گفتگویی کوتاه با هوشنگ ابتهاج

آقای ابتهاج، فرا رسیدن روز تولد شما را تبریک می گویم. اگر اجازه بدهید به مناسبت این روز,
با شما گفتگویی داشته باشیم.

– ببینید خانم من اهل این صحبت ها نیستم که شما قیمه را بیشتر ترجیح می دهید یا فسنجان را دوست می دارید.

واقعا سوال های من هم از این دست نیست.

هوشنگ ابتهاج تصویری از هوشنگ ابتهاج شاعر نامدار ایرانی

– می دانم تمام مسائل جهانی و سازمان ملل و … آخرش همین است که قیمه بهتر است یا فسنجان.
هر کس هم پرت و پلایی می گوید. اصلا مد هم شده، ظاهرا باید حرف هایی زد که حرف های مهمی به نظر بیاید.

ما می خواستیم از روزمرگی های شما بپرسیم تا علاقه مندان شما و کسانی که شعر شما را دوست دارند،
بدانند که شما در آلمان روزهای خود را چگونه می گذرانید؟

– من دو، سه ساعت بیشتر نمی خوابم. صبح خیلی زود بیدار می شوم. خودم چای درست می کنم.
صبحانه یک لیوان چای می خورم با کمی نان خشک تا ظهر. روزها می نشینم گاهی تلویزیون تماشا می کنم
و می بینم که دنیا روز به روز دیوانه تر می شود.

بعد ناهار می خورم و دوباره دیوانگی دنیا را تماشا می کنم. برایم جالب است که بدانم آخر این دیوانگی دنیا,
تا به کجا خواهد کشید. بعد شب هم کمی می روم و می خوابم. همین. هیچ کار مهمی نمی کنم.

در آلمان هم شعر می گویید؟

– بله. این ویروسی است که از تن آدم نمی رود. ترسم این است که در آن دنیا هم دچار شعر گفتن شوم.
شعر گفتن ایران و آلمان و ژاپن ندارد. گاهی چیزهایی به کله شما می آید و شما یاد گرفته اید,
که آنچه حس می کنید، بگویید. گاهی کمتر و گاهی بیشتر.

آشنایی با هوشنگ ابتهاج

شعرهای اخیرتان شامل چه مضامینی است؟ بیشتر احساس است یا اجتماعی؟

– همان مضامینی که از اول بوده است. من فرقی بین آنها قائل نیستم.

با توجه به این که شما بخشی از زندگی تان را در آلمان گذرانده اید، نظر شما درباره مهاجرت از ایران چیست؟

– رفتن من اجباری بود. اول یکی از بچه هایم رفت آلمان، بعد زنم رفت که بچه ام تنها نباشد.
بعد بچه های دیگرم رفتند. یک مدتی هم من ممنوع الخروج بودم. بالاخره من هم رفتم.
البته مهاجرت نکردم، گاهی تهران هستم و در سال خوشبختانه چندین ماه ایران هستم.

چون سبک زندگی در ایران با آلمان بسیار متفاوت است، می خواستم بدانم شما کجا راحت زندگی می کنید؟

– من همه جا خودم هستم، همان طور در تهران زندگی می کنم که اینجا زندگی می کنم.

با توجه به این که انگیزه مهاجرت برای جوانان ایرانی در سال های اخیر بیشتر شده است،
شما چقدر موافق مهاجرت و جدا شدن از وطن هستید؟

– البته من خودم مهاجرت نکردم ولی اگر چیزی زندگی شما را تهدید می کند و خطر مرگ برای شما وجود دارد،
شما حق دارید که هر نقطه خطرناکی را ترک کنید تا در امان باشید.

یا مثلا می خواهید کاری کنید که اصل زندگی تان است در جایی می شود و در جای دیگری نمی شود؛
حتی اگر کار عبثی باشد، مثلا می خواهید شیپور بزنید. البته منظورم از شیپور،
آلت موسیقی نیست.

شما نمی توانید در خانه خودتان شیپور بزنید چون همسایه داد می زند که آقا شلوغ نکن، می خواهیم بخوابیم.
شما نه تنها حق دارید بلکه وظیفه شماست جایی بروی که این تنها غرض زندگی تان را انجام دهید؛
حالا چه به بیابان بروید، چه جایی بروید که کسی مانع کارتان نشود.

سبک شعرهای هوشنگ ابتهاج

یک موقع هم هست که شما را به زور بیرون می اندازند و می گویند برو یا زمانی دیگر، کاری می کنند ,
که شما فکر می کنید با پای خودتان رفتید ولی بعد که می سنجید می بینید,
که از روی ناچاری رفتید و دل تان نمی خواست که بروید.

من خوشبختانه این کار را نکردم. اگر به من بگویند مجبوری در خانه مادر خودت زندگی کنی، برایم جهنم می شود,
یا اگر بگویند مجبوری از ایران بیرون بروی یا مجبوری در آلمان، فرانسه یا هر جای دیگر دنیا باشی،
باز دنیا برایم جهنم می شود.

آیا در آلمان با دوستان تان رفت و آمد دارید؟

– من تقریبا کسی را در آلمان نمی بینم. با یک یا حداکثر دو نفر گاهی در سال رفت و آمد دارم.
یعنی یک زن و شوهر هستند که در سال یکی، دو بار آنها را می بینم. با کس دیگری معاشرت ندارم.

در تهران افراد بیشتری را می بینم، عده ای مثل این که بخواهند به سیرک بروند،
به دیدن من می آیند چون وقتی سال هایی از سن شما بگذرد، تبدیل به آدم عجیب و غریبی می شوید ,
که همه فکر می کنند او چرا مریض نشده است. برای شان جالب است,
که این آدم هنوز نفس می کشد و هنوز شعر می گوید.

در طول روز بیشتر موسیقی گوش می کنید یا کتاب می خوانید؟

– من تقریبا چیزی نمی خوانم، بیشتر گوش می کنم.

این روزها بیشتر به چه نوع موسیقی گوش می دهید؟

– من همه جور موسیقی گوش می کنم. موسیقی کلاسیک و ایرانی هر دو برایم جالب است.

محل تولد هوشنگ ابتهاج

اخبار ایران را هم دنبال می کنید؟ با اوضاع پر تنش فعلی، آینده ایران را چطور پیش بینی می کنید؟

– من خبرها را گوش می کنم اما هنوز نتوانستم غایب گویی و پیش گویی کنم اما می بینم ,
که تمام دنیا دیوانه شده است. در تمام دنیا یک کار عاقلانه نمی کنند.

ما این همه مصیبت در کشورمان داریم که یکی، دوتا نیست. دیروز مثلا با دراویش برخورد کردند.
شما مگر بیکارید که برای خودتان دردسر درست می کنید؟ تمام کارهای ما این طوری است.
این اوضاع مثل یک فکاهی و کمدی است.

در همین چند ماه اخیر می بینید چقدر بلایای زمینی و آسمانی بر سر ما آمده است.

دیگر بلایی نبود که سر ما نیامده باشد.

– زلزله و سیل آمده، هواپیما سقوط کرده، مردم آواره، به خیابان ها آمدند. هر چه بگویید،
همین چند ماه اخیر سر ما آمده است، بعد برخی هم دنیا را انگولک می کنند. شما اگر سر خیابان بایستید,
و به چهار نفر که دارند رد می شوند، بیراه بگویید، آنها هم به شما بیراه می گویند.

اگر در گوش کسی بزنید، یکی می رود به مادرش شکایت می کند، یکی دیگر دستش را بلند می کند ,
و شما را می زند. ما مگر کم مصیبت داریم، شما دیگر به درویش ها چه کار دارید.

تخلص هوشنگ ابتهاج در شعرهایش

شما عکس ها را نگاه کنید و ببینید بچه های دنیا به چه شکلی در آمده اند. پوست و استخوان شده اند.
آمار سازمان ملل می گوید حدود ۳۵۰ میلیون بچه در این حالت به سر می برند.
اصلا دنیای دیوانه افسار گسیخته ای شده است که خودش هم نمی داند دارد چه کار می کند.

من در تلویزیون چیزی دیدم که حظ کردم؛ دیدم که دوتا غاز به ماهی ها دانه می دهند. اصلا باورکردنی نیست.
بابا حیوان دارد این کار را می کند. تن آدمی شریف است به جان آدمیت. کدام آدمیت برای ما مانده است؟
حیوان حیوان را نمی خورد. گرگ گرگ را نمی درد، اما انسان انسان را می کشد ,
و سر به نیست می کند. بعد اشرف مخلوقات هم هستیم.

با همه اتفاقات تلخی که در این روزها در گوشه گوشه دنیا می بینیم، تعریف شما از زندگی چیست؟

– زندگی غنیمت عجیبی است. یعنی شما شانس دارید زیباترین پدیده های عالم را تماشا کنید ,
ولی فرصت نمی کنید. شما دو درخت شبیه هم در دنیا پیدا نمی کنید.

این همه زیبایی است در درختی که در کوچه، خیابان و باغچه همسایه هست اما شما مجال پیدا نمی کنید ,
که این زیبایی ها را ببینید. شما بهتر از من می دانید که وقتی به خیابان می روید، همه مردم ماتم دارند.

نه در ایران ما، در دنیا نگاه کنید همه جا همین طور است. همه آدم ها در فکر هستند.
همه می خواهند شب را به صبح و صبح را به شب برسانند تا بخوانبد.

یک بار این شانس زندگی را به آدم ها می دهند و ما این شانس را از آدم ها می گیریم.
شما ببینید چقدر بچه در دنیا هر روز می میرد از سوء تغذیه، گرسنگی، بی سوادی،
منحرف شدن و از معتاد شدن.

موضوع شعرهای هوشنگ ابتهاج

آن بچه می خواهد گل بفروشد، آن یکی می خواهد هروئین بفروشد، آن یکی اسکاچ و چسب و …
بچه هایی هستند که در آن سن اصلا نباید در آن وقت شب در خیابان باشند. شما اسم این را زندگی می گذارید؟

خب افراد بسیاری را هم می بینیم که فقط خودشان و منافع خودشان را می بینند
و توجهی به اطراف شان ندارند.

– آنها هم مادرزاد این طور نیستند و از اول دل شان نمی خواسته که این طور باشند.
اما حالا می گویند کلاه خودم را نگه دارم هنر کردم، اوضاع دیگران به من چه مربوط است.

می گویند ما یک بار به دنیا می آییم. حالا که هستی، مال دیگران را می خواهی بخور و سر دیگران را,
می خواهی کلاه بگذارد. به تو چه مربوط است که فلانی شام نداشته و بچه اش از گرسنگی مرده است.

اما به محض این که شما انسان هستی، این گرفتاری را داری. «خوشبخت آن که کره خر آمد، الاغ رفت»؛
وقتی این شعار ما باشد، همین می شود.

برداشت من از صحبت های شما این است که ما آمدیم به این دنیا تا همین زیبایی ها را ببینیم
و از زندگی لذت ببریم ولی گویی مسیر را اشتباه رفته ایم.

– من نمی دانم زمانی که از درخت آمدیم پایین قصدمان چه بود. پدربزرگ دیوانه من که روی درخت زندگی می کرد,
یا وقتی از غار آمد بیرون چه فکری می کرد. ولی اسم این که امروز ما داریم، زندگی نیست.

به نظر شما در شرایط موجود چطور باید زندگی کرد؟

– هر کسی سهم خود را به انسانیت ادا کند و هر چه از دستش بر می آید برای انسانیت انجام دهد،
با انفاق و احسان و خیریه هم نمی شود کار درستی کرد.

سال تولد هوشنگ ابتهاج

یعنی شما چه راهی پیشنهاد می دهید؟

– من معلم جامعه نیستم که بخواهم پیشنهاد بدهم. اگر می دانستم برای خودم راهی پیدا می کردم,
ولی همین که با شما حرف می زنم فکر می کنم یک قدم است.
بیایید نگاه کنیم که داریم چه کار می کنیم.

شما ببینید که حکومت ها چرا به وجود آمدند. همه حکومت ها ظاهرا می گویند ما نوکر ملت هستیم.
یعنی عده ای استخدام شدند که دنیا را اداره کنند و کارهای کشور را در مسندهای مختلف انجام دهند ,
ولی حالا صاحب همه چیز شدند. در همه جای دنیا هم همین است.

آقای ابتهاج همیشه روز تولد همراه با آرزوهایی است برای روزها و سال های آینده.
لطفا یکی از آرزوهای تان را برای مان بگویید.

– آرزو دارم تمام مردم دنیا از هر ملتی که هستند، در خوشحالی زندگی کنند. دنیا پر از نعمت است،
آرزو دارم انسان ها بتوانند از این نعمت ها لذت ببرند.

حتما شما در آگهی های تبلیغاتی دیده اید کودکی را که تازه شروع به راه رفتن می کند.
به نظرم هیچ چیزی زیباتر از این در عالم وجود ندارد که کودکی اولین قدم های خود را بر می دارد.
من هم آرزو می کنم بشریت آزاد شود و بتواند راه بیفتد.

ویکی پدیا

گردآوری:
برچسب ها:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس