شنبه, ۱۴ مهر , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

بازیگری که نه پول داشت نه پارتی ولی مشهور شد ! + عکس

اشتراک:
بازیگری که نه پول داشت نه پارتی ولی مشهور شد ! + عکس چهره ها
کتاب زندگینامه مهدی فخیم زاده با عنوان «سینما و من» به قلم این کارگردان و بازیگر سینمای ایران منتشر شد. کتاب زندگینامه مهدی فخیم زاده با عنوان «سینما و من» به قلم این کارگردان و بازیگر سینمای ایران به شکل شخصی منتشر و توسط آموزشگاه سینمایی هنر و اندیشه پخش شده است. فخیم زاده در […]

کتاب زندگینامه مهدی فخیم زاده با عنوان «سینما و من» به قلم این کارگردان و بازیگر سینمای ایران منتشر
شد.

کتاب زندگینامه مهدی فخیم زاده با عنوان «سینما و من» به قلم این کارگردان و بازیگر سینمای ایران به شکل
شخصی منتشر و توسط آموزشگاه سینمایی هنر و اندیشه پخش شده است.

فخیم زاده در مقدمه این کتاب به انگیزه و دلایل نگارش این کتاب اشاره کرده و چنین آورده است: بعد
از چندین دهه فعالیت در سینما و تلویزیون به عنوان کارگردان و هفده سال تدریس در آموزشگاه‌های هنری و چندین
دوره تدریس در دانشکده‌های هنری و ارتباط دایم با نسل جوان، به وضوح دیده و می بینم که چگونه جوانها
برای ورود و حضور در عرصه نمایش سر از پا نمی‌شناسند (البته بطور طبیعی چیز بدی نیست).

مشکل وقتی ظاهر می‌شود که می‌بینی این تلاش‌ها در شرایطی اتفاق می‌افتد که کوچکترین شناختی از بازیگری و فضاهای نمایشی
کشور ندارند و در این عرصه از حداقل توان برخوردار نیستند، ولی مدام خودشان را به این در و آن
در می‌زنند و به این و آن عرضه می‌کنند تا راهی بجویند و در مقابل دوربین قرار بگیرند و وقتی
بپرسی بضاعتت چقدر است؟ پیوسته این کلمات را تکرار می‌کنند که: من خیلی استعداد دارم.

بازیگری که نه پول داشت نه پارتی ولی مشهور شد !

حتی وقتی ظاهراً برای آموزش در هنرستانی ثبت نام می کنند اولین سوالشان این است: آیا ما را برای بازیگری
معرفی می کنید؟

این سوال خود به خود خبر از آن می دهد که اعتباری برای آموزش بازیگری قایل نیستند
و می خواهند از کلاس بازیگری به عنوان سکوی پرتاب استفاده کنند، به زبان بی زبانی فریاد می زنند که
بازیگری آموختنی نیست.
تعلیم بی معناست، بازیگر را باید کشف کرد و من همانم که اگر فرصتی یابم دنیای نمایش را دگرگون می
کنم.

خصیصه دیگر این جوانهای عاشق بازیگری، ساده انگاری درباره فضاهای نمایشی کشور است، هیچ تصوری از این دنیای بی‌رحم و
آشفته و آغشته به شهرت و محبوبیت و مادیات ندارند.
تصور می کنند که دست اندرکاران سینما و تلویزیون منتظر و بی تاب و بی کار نشسته اند تا استعداد
درخشانی که جز خود او کسی نیست از راه برسد و او را کشف کنند و روی سرشان بگذارند و
حلوا حلوا کنند و چون چنین می انگارند، هیچ ارزش و اعتباری برای تلاش و کوشش و مطالعه و احراز
قابلیتهای بازیگری قایل نیستند و معتقدند تنها رمز موفقیت، شانس، رابطه و پارتی بازی است و برای اثبات این مدعا
پیوسته درصدد مقایسه برمی آیند و می‌پرسند: مگر فلان کس درس خونده؟ فلانی که کلاس ندیده.
آیا چهره من برای بازیگری مناسب نیست؟ آیا من از فلان بازیگر زیباتر نیستم؟ فلانی مگر چه می کند؟

فخیم
زاده در بخش دیگری از مقدمه این کتاب سینمایی چنین آورده است:

اکنون با بازنویسی این خاطرات سعی دارم تجربیاتم
را به دیگران منتقل و گوشه‌هایی از این مسیر پرتلاطم، سخت و طولانی را باز و نشان دهم که چگونه
توانستم بدون پول و پارتی و داشتن چهره و اندامی آنچنانی، بیش از چهل سال در تئاتر و سینما و
تلویزیون حضوری مداوم داشته باشم و امیدوارم که از این طریق نوری بر این مسیر تاریک و دنیای ناشناخته و
وسوسه انگیر تابانده باشم.

یکی دیگر از دلایل نوشتن این زندگینامه، فعالیت من در سینمای قبل از انقلاب است.
گرچه در این رشته تحصیل کرده و در گروه پاسارگاد به رهبری استاد فقید حمید سمندریان تجربه اندوخته بودم، لیکن
وقتی تصمیم گرفتم به صورت حرفه ای فعالیت کنم، خواسته و یا ناخواسته به درون سینمای بدنه و تجارتی قبل
از انقلاب افتاده و خود به خود با فضا، روابط و شخصیت های مرسوم و متداول آن روزگار محشور شدم
که البته هیچ ارتباطی با سینمای روشنفکری و حمایتی نداشت.

سینمای روشنفکری از بودجه های دولتی و شبه دولتی تغذیه می کرد و دغدغه بازدهی سرمایه نداشت و اصولا با
سینمای تجارتی متفاوت بود.
سینمای تجارتی یا بدنه در بخش خصوصی تولید و قوانین تجارت (معامله و سود و زیان) بر آن حاکم بود
و چون با شهرت و محبوبیت همراه بود، خود به خود روابط، شرایط و شخصیتهای خاص خودش را تولید می
کرد که شناخت شان احتمالا به عنوان بخشی از تاریخ اجتماعی و فرهنگی کشور ما خالی از لطف نیست و
تا انجا که من می دانم تاکنون هیچ پژوهش و تحقیقی در این زمینه نشده و سینمایی نویسان ما هیچ
همتی در این مورد مصروف نداشته اند، زیرا کسانی که درباره سینما می نویسند معمولا سینمای تجارتی آن روزگار را
از نزدیک تجربه نکرده اند و آنهایی که تجربه ای در این زمینه دارند، یا وفات کرده و یا از
کشور خارج شده اند.
از آن دوران چند نفری باقی مانده اند و من یکی از آن چند نفرم.
البته آنچه من نوشته ام جنبه پژوهشی و تحقیقی ندارد و تنها به ذکر احوال شخصی پرداخته ام ولی چون
خود به خود از آن مسیر عبور کردهام ناچار اشاراتی به شرایط، فضا و شخصیت های آن دوران دارم که
می تواند برای خواننده روشنگر باشد.

علت بعدی نوشتن این زندگینامه حضور من در تحولات سینمایی و راه اندازی سینمای بعد از انقلاب و نحوه شگل
گیری صنوف سینمایی و دگرگونی های بعدی است.
در نتیجه در لابلای این خاطرات خود به خود به تمام این تحولات اشاراتی دارم که بسیاری از آنها تاکنون
ناگفته ماندهاند و امیدوارم بتواند برای پژوهندگان سینمای ایران مفید فایده باشد.

ممکن است بپرسید که چرا من هم مثل بقیه از طریق مصاحبه و ضبط خاطرات اقدام نکردم و شخصاً قلم
به دست گرفتم و به نوشتن این زندگینامه پرداختم.
حقیقت این است که یک بار چنین تجربه ای داشته و از نتیجه اش (حداقل خودم) راضی نبودم.
دو یا سه سال پیش جواد طوسی منتقد و سینمایی نویس معروف با من تماس گرفت و پیشنهاد کرد که
خاطراتم را برای حفظ و نگهداری در آرشیو تشکیلات موزه سینما تصویربرداری کنیم.
(البته این کار منحصر به من نبود و قبلا با تعداد دیگری از دست اندرکاران هم صحبت کرده بودند). به
احترام طوسی پذیرفتم.
به همراه عباس بهارلو (غلام حیدری)، سینمایی نویس معروف، آمدند و در دو جلسه بیش از یازده ساعت صحبت کردیم
و همه را ضبط تصویری کردند و اینطور که خودشان می گفتند مصاحبه خوبی شد ولی من اصلاً رضایت نداشتم.

چندین روز ذهنم در گیر این مصاحبه بود.
چه سخنانی که باید می گفتم و نگفتم و چه حرفهایی زدم که نباید به زبان می آوردم.
از تقدم و تأخر مطالب هم راضی نبودم، بالاخره به این نتیجه رسیدم که تمام مصاحبه ها با همین مشکل
روبروست.
این مصاحبه کننده است که با سوالهایش به گفت و گو جهت می دهد و تو را به سویی می
برد که میل و خواسته اوست و قالب و محتوی مصاحبه را او تعیین می کند و تو اختیار چندانی
در انتخاب مسیر و گزینش کلام نداری و در حقیقت صاحب و مالک گفت وگو، مصاحبه کننده است نه مصاحبه
شونده.
درنتیجه این بار دلم نمی خواست همان اتفاق تکرار شود، دلم می خواست خاطراتم را به همان شکلی با مخاطب
در میان گذارم، که در ذهن خودم حضور دارند و تقٌدم، تاخر و گزینش با خودم باشد.

نمی خواستم در این یادداشتها به چگونگی فیلمها و سریالها و کیفیت شان بپردازم، (این کار احتمالاً در زمان تولید
و نمایش شده یا نشده) برای من مهم این بود که از شرایط زندگیم سخن بگویم و از تلاش و
کوشش و صبر و تحملی بگویم که به گمانم ضرورت این کار است و از تاوانی که برای ورود و
حضور و ماندنم در این عرضه پرداخت کرده ام.
همچنین از نگاهم به سینما و هنرهای نمایشی بگویم، از فضای سینمای قبل از انقلاب، از نحوه هماهنگیاش با انقلاب
و تشکیلات صنفی و سینمایی بعد از انقلاب بگویم که به گمانم تاکنون مغفول مانده بود.

به هرحال آنچه پیش روی شماست پیش از آنکه زندگینامه باشد سفرنامه است.
سفرنامه کودکی جنوب شهری که از سالن سینمایی مخروبه شروع کرد و تا صحنه تئاتر و پرده سینما و جعبه
تلویزیون ادامه یافت.
سفری که بیش از چهل سال طول کشیده و در این سفر دور و دراز از وادیهای دل انگیز و
دل آزار، از درٌه های سر سبز و لم یزرع و از چشمههای جوشان و خشک شده عبور کرده و
هنوز در راه است و ظاهراً مقصدی مقابلش نمایان نیست.
هرچه هست راه است و راه است و راه.

خبرگزاری مهر

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
ترک اعتیاد