همراه با خواهران اسکندری و حرف های جالب آنها در خانه مادری + تصاویر جدید این ۳ خواهر هنرمند و مادرشان
همه خانوادههای ایرانی قابل احترام و دوستداشتنیاند.
اما کمتر پیش میآید که همه اعضای یک خانواده اینقدر همراه و همدل باشند و در موقعیتهای مختلف یکدیگر را
حمایت کنند.
خانواده اسکندری که لاله و ستاره را به دنیای هنر ایران تقدیم کرده در یک عصر اردیبهشتی با ما
همکلام شدند تا از روزهای گذشته و احوال این روزهایشان برایمان بگویند.
به جز ستاره و لاله که معرف حضور مردم ایران هستند، مادر و خواهر بزرگتر (سارا) این دو بازیگر خوب
کشورمان به همراه روژین (دختر سارا) نیز در این مصاحبه با ما همراه بودند.
مصاحبهای که حرفهای تازه زیادی در آن پیدا میشود.
مادر ستاره و لاله میگوید بچهها از کودکی با هنر و نمایش آشنا بودند اما ستاره زودتر وارد بازیگری
شد و با توجه به روحیاتی که داشته میشد از همان دوران کودکی حدس زد روزی به عنوان بازیگر فعالیت
خواهد داشت.
ستاره هم از شیطنتهای کودکی اش میگوید، این که تا مدتها از دختر بودن راضی نبوده و دوست داشته
پسر باشد اما امروز به زن بودن خود افتخار میکند.
لاله هم روزهای حضور در تئاتر شهر به عنوان گریمور تا روزگار متاهل بودن را برایمان روایت میکند.
* برای شروع از داستان بازیگر شدن ستاره و لاله برایمان بگویید.
مادر: عموی بچهها (حسین اسکندری) از مجریهای خوب تلویزیون بودند و به همین دلیل بچهها به سمت نمایش و بازیگری
گرایش داشتند.
در دوران کودکی علاوه بر نمایشهای کودکانهای که کار میکردند در یکی- دو کار تلویزیونی هم همراه با عموی خود
بودند و این فضا را تجربه کردند.
ستاره اولین نفری بود که بین بچهها وارد کار بازیگری شد اما سارا و لاله کارشان را با گریم آغاز
کردند.
* ستاره جان چی شد که وارد دنیای بازیگری شدید؟
ستاره: به خاطر حضور عمو حسین در تلویزیون زیاد با این فضا غریبه نبودیم و همراه با لاله در فیلمهای
کوتاهی که عمو حسین پیشنهاد میدادند حضور داشتیم.
فکر میکنم سال اول راهنمایی بودم که برای اولین بار جلوی دوربین یک فیلم کوتاه به کارگردانی آقای حمید تمجیدی
قرار گرفتم و با مرحوم جمشید اسماعیل خانی و خانم کابلی همکاری داشتیم.
اما بعد از این فیلم کوتاه، نوار حضورم در بازیگری قطع شد.
تا اینکه وقتی ۱۸-۱۹ ساله بودم همراه با برادرم (سیامک) که در دانشکده هنرهای زیبا تحصیل میکرد به این دانشکده
رفتم و آنجا بود که با دپارتمان تئاتر آشنا شدم و به نوعی دوباره به تئاتر بازگشتم.
* لاله را هم شما به سمت بازیگری آوردید؟
ستاره: نه، من نقشی در بازیگر شدن لاله نداشتم.
لاله: اتفاقا ایشان مخالف بازیگر شدن من بود.
ستاره: لاله کارش را با گریم آغاز کرد و وقتی کار تصویر به لاله پیشنهاد شد، به او پیشنهاد دادم
که از زاویه تئاتر وارد بازیگری شود.
در آن زمان حس میکردم که راه درست این است که لاله از طریق تئاتر وارد بازیگری شود.
* و لاله جان چی شد که شما کارتان را با گریم آغاز کردید؟
لاله: ورود من به گریم به خاطر حضور سارا در این حوزه بود.
تحصیلات دانشگاهیام گرافیک بود و همزمان با تحصیل در این رشته نقاشی را هم پیگیری میکردم.
دانشجو بودم و دوست داشتم مشغول کار باشم تا اینکه سال ۷۵ که تئاتر شهر به دنبال جذب نیروی جدید
بود، از طرف سارا معرفی شدم و حدود دو سال و نیم همراه با سارا در تئاتر شهر مشغول کار
گریم بودم.
در همان سالهایی که گریم کار میکردم، پیشنهاد کار تصویر داشتم اما ستاره زیاد موافق این موضوع نبود و معتقد
بود باید بازیگری را از تئاتر شروع کنم.
البته من زیاد به این نظر اعتقاد نداشته و الان هم ندارم چون فکر میکنم جنس بازی تئاتر و تصویر
تفاوت زیادی دارد و الزاما بازیگری که در حوزه تصویر فعالیت دارد نیازی نیست کارش را از تئاتر آغاز نماید.
* ستاره مخالفت میکرد یا ممانعت؟
لاله: نه واقعا ستاره مانع حضورم در بازیگری نبود اما مشوق هم نبود.
کسی که در مورد حضورم در عرصه بازیگری خیلی تشویقم کرد پدرم بود.
مادرم هم معتقد بود ورود به بازیگری باعث میشود زندگی انسان از روال طبیعی خود خارج شود و به همین
دلیل هم موافقت چندانی با حضورم در بازیگری نداشت.
در هر صورت من در شروع راه با کارگردانهای خوبی کارم را آغاز کردم و همین موضوع باعث تجارب شیرینی
از بازیگری در ذهنم نقش ببندد.
شاید اگر همان اول با چند کار ناموفق وارد بازیگری میشدم بعد از یکی- دو سال دیگر این حرفه را
ادامه نمیدادم.
البته حضورم در بازیگری باعث قطع ارتباطم با دنیای هنرهای تجسمی نشد و در طول این سالها هنرهای تجسمی را
به موازات بازیگری پیگیری کردهام.
* سارا جان شما چرا بازیگری را انتخاب نکردید؟
سارا: به نظرم هر کسی باید در مسیر استعدادهای خودش حرکت کند.
از ۱۳-۱۴ سالگی به گریم علاقه داشتم و از همان سن و سال با اکثر اساتید گریم آشنا بودم و
با علاقه کارهایشان را دنبال میکردم.
عمو حسین هم با علم به علاقهام به گریم من را به کلاس گریم استاد عبدا…
اسکندری معرفی کردند اما پدرم در آن زمان با حضورم در این کلاسها مخالفت کردند.
تا اینکه سال ۷۲ در کلاسهای استاد جلال معیریان شرکت کردم.
* و هیچ وقت هم به بازیگر شدن فکر نکردید؟
سارا: اگر بگویم نه، دروغ گفتهام.
در مقطعی حس میکردم چیزی در درونم وجود دارد که باید آن را با دیگران به اشتراک بگذارم و شاید
بازیگری بهترین راه برای تخلیه این هیجانها بود.
زمانی که مشغول گریم بودم دوستان تئاتریام به من پیشنهاد دادند که وارد بازیگری شوم اما چون این توانایی را
در خودم نمیدیدم ترجیح دادم وارد بازیگری نشوم.
* برگردیم به دوران کودکی بچهها.
از ویژگیهای سارا، ستاره و لاله برایمان بگویید.
مادر: ستاره معمولا کارگردان خوبی بود، سارا مجری خوبی بود و برنامههای ستاره را به خوبی اجرا میکرد (خنده).
لاله اما دختر آرامی بود و زیاد اهل شیطنت نبود.
از همان دوران کودکی با توجه به استعدادی که در ستاره وجود داشت میشد حدس زد یک روز بازیگر خوبی
میشود.
البته در خانواده پدر بچهها ژن بازیگری وجود دارد و پدرشان هم بازیگر خوبی است (خنده).
لاله: پدر بزرگ ما در تعزیهها بازی میکرد و نقش شمر را برعهده داشت و از این طریق هم با
بازیگری بیگانه نبودیم.
* کدام یک از بچهها بیشتر شیطنت میکرد؟
مادر: شیطنتهای خانه در اکثر مواقع با سرپرستی ستاره خانوم انجام
میشد (خنده).
لاله: من و سیامک بچههای مظلوم خانه بودیم.
* خاطرهای از شیطنتهای ستاره دارید که برایمان بگویید؟
مادر: ستاره در مجموع بچه شیطانی بود.
مثلا سال سوم دبستان به جای والدین هم کلاسیهایش، رضایتنامه مینوشت و امضاء میکرد.
ستاره: از دوم دبستان خط نستعیلق را فرا گرفتم و میتوانستم به چند مدل متفاوت بنویسم.
از همان سالها بود که از قول مادر، پدر بچههای رضایت نامه مینوشتم (خنده).
لاله: البته سر من هم کم بلا و مصیبت نیاوردهای (خنده).
* چطور؟
لاله: بچه که بودیم به منزل پدربزرگمان در کاشمر میرفتیم.
آنجا یک حوضی بود که در آن شنا میکردیم و دور حوض مینشستیم و از آفتاب استفاده میکردیم.
یک بار که یک دیگ بزرگ مسی در حیاط بود، ستاره پیشنهاد داد این بار به جای اینکه روی زمین
بنشینی، برو به آن دیگ تکیه بده! من هم از همه جا بی خبر رفتم و به این دیگ تکیه
دادم و تنها چیزی که یادم میآید این است که صدایی شبیه به جنبش روغن در ماهی تابه به گوشم
رسید و وقتی برگشتم دیدم پوست پشتم به بدنه ی دیگ چسبیده و ستارهها در حال خنده است (خنده).
البته این یکی از نمونه شیطنتهای ستاره است و از این خاطرات زیاد داریم.
(خنده)
* دلیل این همه شیطنت چه بود؟
ستاره: راستش من با اینکه دختر هستم خیلی مشکل داشتم و
تا مدتها دوست داشتم پسر باشم.
به همین دلیل هم سالها در کوچه و خیابان فوتبال بازی میکردم و کارهای پسرانه انجام میدادم.
* چه چیز پسر بودن برایتان جذاب بود؟
ستاره: همینقدر که حس میکردم پسرها احساس رهایی و آزادی بیشتری
دارند برایم جذابیت داشت.
به فضای این روز جامعه نگاه نکنید که حقوق خانمها و آقایان به صورت یکسان و برابر رعایت میشود، زمان
ما واقعا بین پسر و دختر و آزادیهایشان تفاوت زیادی قائل میشدند و من به رها شدن از چهارچوب خانه
میل داشتم.
* الان هم این حس را دارید؟
ستاره: الان در شرایطی هستم که نه تنها میلی به مرد بودن
ندارم بلکه از زن بودنم خوشحالم.
چون در عین حالی که تمام خصوصیات و ویژگیهای زنانه را دارم استقلال مردانه را هم حس میکنم.
اما در دوران کودکی شاید نوعی بیش فعالی داشتم…
* چه کار میکردید که فکر میکنید بیش فعال بودید؟
ستاره: زیاد اهل درس خواندن نبودم اما قبل از
اینکه وارد دبستان شوم، با کمک برادرم (سیامک) خواندن و نوشتن بلد بودم و کتاب میخواندم.
همیشه از هر کاری که به عنوان وظیفه روی دوشم قرار داشته، مثل درس خواندن یا خانه داری متنفر بوده
و هنوز هم هستم.
در عوض کارهایی که در آن احساس توانایی میکنم را دوست دارم و به شدت از آن استقبال میکنم.
* موضوعی که گفتید با مسئولیتپذیری منافاتی ندارد؟
ستاره: واقعا آدم بیمسئولیتی نیستم اما دوست دارم مسئولیتم را خودم
انتخاب کنم نه اینکه بهم تحمیل شود.
* برگردیم به کمی عقبتر، شیطنتهای که در دوران کودکی انجام میدادید فقط به این دلیل بود که دوست داشتید
پسر باشید؟
ستاره: در آن زمان در تعریف پسر بودن این شیطنتها قابل قبول بود.
شاید باورتان نشود اما یکی از تمایلات من در آن سال این بود که از درخت بالا بروم، شیشه میشکستم
و…
! در طول عمرم یک روز به کودکستان رفتم و همان روز شیشه کودکستان را شکستم و دیگر هیچ وقت
مرا به کودکستان راه ندادند (خنده).
از طرف دیگر من بچه وسط خانواده بودم، یک خواهر- برادر بزرگتر و یک خواهر – برادر کوچکتر از خودم
داشتم و اصولا به صورت خاص محبوب پدر و مادرم نبود.
مثلا لاله بچه ی لوس پدرم بود؛ روزبه بچه آخر بود، سیامک بچه لوس مادرم بود و سارا هم دردانه
پدربزرگ و مادربزرگم! به همین دلیل هم فکر میکنم آن شیطنتها راهی بوده برای دیده شدن!
* شما
تا چند سال در تربت حیدریه زندگی میکردید و بعدا به تهران آمدید.
زندگی در فضای بسته تهران روی این شیطنتها تاثیرگذار نبود؟
ستاره: من چهارساله بودم که از تربت حیدریه به
تهران آمدیم.
در کاشمر در فضاهای غیرآپارتمانی انرژی خودمان را تخلیه میکردیم اما در تهران و آپارتمانهای تنگ و کوچکش احساس محدودیت
میکردیم و از راههای مختلف به فکر تخلیه انرژی خودمان بودیم.
* لاله نسبت به ستاره درس خوان تر بود، نه؟
لاله: بچه درس خوان نبودم اما شاگر بدی نبودم.
البته رشتهام در دبیرستان را دوست نداشتم.
من میخواستم به هنرستان بروم اما با مخالفت پدرم مجبور شدم در رشته تجربی ادامه تحصیل دهم.
در نهایت سال اولی که در کنکور شرکت کردم در رشته گرافیک دانشکده الزهرا(س) قبول شدم اما چون تجدید آورده
بودم، نتوانستم ثبت نام کنم اما سال دوم در رشته گرافیک دانشگاه آزاد و همچنین رشته مجسمه سازی دانشگاه تهران
قبول شدم که متاسفانه در مرحله گزینش رد شدم و خیلی هم از این موضوع ضربه روحی خوردم.
مدرسه ما در ضلع غربی دانشگاه تهران قرار داشت و تمام سالهای دبستان برای رفت و آمد از داخل دانشگاه
عبور میکردم و به همین دلیل هم حس و حال عجیبی نسبت به این دانشگاه داشتم.
* در نهایت هم همان گرافیک را ادامه دادید؟
لاله: بله و از این بابت هم خیلی خوشحالم چون گرافیک
رشتهای است که دید وسیعی به انسان میدهد.
* و به اندازه ستاره شیطنت داشتید؟
لاله: کلا بچه آرومی بودم و زیاد با حسهایی که ستاره در
مورد دوران کودکی اش گفت در ارتباط نبودم.
راسش من خیلی دوست داشتم در همان روزهای کودکی باقی میماندم و شاید به همین دلیل هم تا ۱۳ سالگی
وقتی در مورد سنم میپرسیدند میگفتم ۹ سالهام (خنده).
دوران کودکیام را دوست داشتم و خیلی سخت راضی شدم که از آن عبور کنم.
* در همان ایام کودکی تصور میکردید بازیگر شوید؟
لاله: در آن سن و سال خودم را بیشتر یک نقاش
تجسم میکردم و هیچ وقت فکر نمیکردم بازیگر شوم.
ستاره از کودکی تصمیم داشت بازیگر شود اما شرایط ورود من به بازیگری خیلی اتفاقی پیش آمد.
به دلیل علاقه که به نقاشی و هنرهای تجسمی داشته و دارم در تمام این سالها رشتههای مختلف هنرهای
تجسمی را پیگیری کردهام و خوشحالم که الان که ۳۸ سالهام در دو شاخه هنری فعالیت دارم.
وقتی که دوست دارم فضای جمعی و گروهی هنر را تجربه کنم وارد دنیای بازیگری و نمایش میشوم و زمانی
که حوصله جمع را ندارم هم به هنرهای تجسمی میپردازم.
* از دنیای لاله و ستاره بعد از شهرت برایمان بگویید.
مادر: لاله و ستاره بعد از مشهور شدن واقعا تغییر نکردند.
حداقل این مسئله در محیط خانواده تاثیری نداشت.
بچهها در هر درجهای از شهرت و موقعیت اجتماعی برای پدر و مادر همیشه بچه باقی میمانند.
سارا: تواضع و فروتنی یکی از اصول ابتدایی بود که در خانواده به ما آموخته شد.
به همین دلیل هم هیچ یک از ما پنج نفر مغرور نیستیم و با خشوع برخورد میکنیم.
ستاره و لاله هم بعد از اینکه به شهرت رسیدند هیچ تغییر نکردند و با مردم و اطرافیان رفتار متواضعانهای
داشتند.
* در فضای بیرون و تعاملات اجتماعی که دارید از اسم بچهها استفاده میکنید؟
مادر: معمولا خودم به کسی
نمیگویم که مادر ستاره و لاله هستم چون معتقدم هر کسی هویت خودش را دارد و من هویتم را وامدار
بچهها نمیدانم.
به همین دلیل تا ضرورتی وجود نداشته باشد نمیگویم مادر لاله و ستاره هستم.
البته همه بچهها باعث افتخارم هستند اما هیچ وقت خودم را با اسم آنها مطرح نمیکنم.
* ستاره جان شما زودتر مشهور شدید، درسته؟
ستاره: بله.
من وقتی تئاتر را شروع کردم، بازیگری برایم از حواشی که دارد مهم تر بود.
البته هر آدمی که وارد بازیگری میشود درگیر مساله شهرت و دیده شدن است و شکی نیست که دوست دارند
دیده شوند.
من هم یکی از این آدمها بودم که اتفاقا دیده شدن از کودکی به عنوان یکی از نیازهایم مطرح بوده!
اولین باری که در کوچه و خیابان مزه شهرت را چشیدم، زمانی بود که در سریال «خانه شماره ۱۳» بازی
کردم.
واقعا تصور نمیکردم این سریال تا این حد دیده شود و اتفاقی برایش بیفتد.
یک بار میوه خریده بودم و از میدان انقلاب به سمت خانه در حرکت بودم که یک خانمی مرا دید
و گفت: الهی بمیرم! تو همانقدر که در تلویزیون کار میکنی، بیرون هم کار میکنی!؟ (خنده).
* آن زمان چند ساله بودید؟
ستاره: ۲۱ ساله بودم.
* و شهرت روی ارتباطتان با دوستان و اطرافیان تاثیری نداشت؟
ستاره: واقعا نه! من هنوز با دوستان دوران
دانشگاه که خیلی از آنها امروز انسانهای بزرگی هم هستند رابطه خوبی دارم.
بدون تواضع عرض میکنم که شهرت نه تنها هیچ فاصلهای بین من و اطرافیانم ایجاد نکرد، بلکه اتفاقا نگاهم را
بازتر کرده! شهرت به معنای عامش در سریال «نرگس» برای من اتفاق افتاد اما خوشبختانه آن زمان ۳۰ ساله بودم
و میدانستم این مسائل زودگذر است.
* لاله جان مشهور شدن ستاره چقدر در تصمیم شما برای ورود به بازیگری تاثیر داشت؟
لاله: راستش هیچ وقت
به خاطر شهرت وارد بازیگری نشدم.
من آدم درون گرایی بودم و به این دلیل به سمت بازیگری آمدم که حسهایی که در درونم وجود دارد
را به نوعی تخلیه کنم و موقعیتهای مختلف را تجربه کنم.
* خاک سرخ باعث شهرت شما شد، درسته؟
لاله: بله، البته پیش از آن چند سکانس در «متولد ماه مهر»
و «شراره» سیامک شایقی بازی کرده بودم.
سال ۷۹ در سریال «خاک سرخ» بازی کردم که یک سال و نیم بعد روی آنتن رفت و من در
این مدت در هیچ کاری بازی نکردم و مشغول کار دکوراسیون بودم.
خاک سرخ اتفاق خیلی خوبی بود که به دلیل توقعی که بین مردم ایجاد کرد، کارم را در ادامه راه
سخت کرد و مجبور بودم با وسواس زیادی پیشنهادهایم را بررسی کنم تا بتوانم جواب محبت مردم را به راحتی
بدهم.
* شهرت را دوست دارید؟
لاله: شهرت هم مزایایی دارد و هم معایبی! سختی شهرت این است که فضای
شخصی شما محدود میشود و باید خیلی مراقب رفتارهای شخصی و اجتماعی خود باشید اما از طرف دیگر نمیتوان منکر
این شد که شهرت ویژگیهای خاص خودش را دارد.
مثلا من سالها در حوزه هنرهای تجسمی فعالیت داشتم اما زمانی کارم دیده شد که به عنوان بازیگر مطرح بودم.
شاید اگر من لاله اسکندری نبودم کارهایی که برای شهرداری تهران انجام دادم به چشم نمیآمد.
در هر صورت وقتی شما یک شغلی را انتخاب میکنید با همه تبعات مثبت و منفی آن را بپذیرید.
شهرت هم یکی از تبعات بازیگری است و باید با آن کنار آمد.
*روژین باید منتظر باشیم شما را به عنوان گریمور ببینیم یا بازیگر؟
روژین: هیچ کدام، علاقه من طراحی لباس
است و دوست دارم در این حوزه فعالیت داشته باشم.
* چرا طراحی لباس؟
روژین: از زمانی که یادم میآید همراه با مادرم به تئاتر شهر میرفتم.
در دوران کودکی در سه تئاتر به عنوان بازیگر حضور داشتم اما به دلیل مخالفت خانوادهام فعالیتم در بازیگری متوقف
شد.
فکر میکنم بهتر است انسان در راهی قدم بگذارد که حس میکند در آن موفقتر است.
* فکر میکنم با توجه به وجود خاله لاله و خاله ستاره میتوانی به بازیگر شدن هم امیدوار باشی، نه؟
روژین:پارتیهای من کار خاصی برای من انجام نمیدهند (خنده).
راستش وقتی شما به واسطه دو انسان مشهور دیگر وارد یک محیطی میشوی باید توانایی لازم را داشته باشی تا
متهم به مسائل مختلف نشوی و اعتبار آن دو نفر را هم زیر سوال نبری!
ستاره: من، لاله وستاره
بدون هیچ پارتی و پشتوانهای و فقط با تکیه بر زحمتهای خودمان وارد این عرصه شدهایم.
روژین: البته نباید فراموش کنیم که در رشتههای هنری مختلف به دلیل روابطی که دارم یک قدم از دیگران جلوتر
هستم اما در نهایت زحمتی که انسان میکشد اهمیت دارد.
ستاره: شاید اگر دختری به سن و سال روژین که خالههایش هم بازیگر نیستند بخواهد وارد تئاترشود، به راحتی
برایش میسر نباشد که به علاقهاش دست پیدا کند اما شرایط یک مقدار برای روژین فراهم تر است اما اینطور
نیست که من مدام او را حمایت کنم و بگویم در فلان کار که من حضور دارم روژین هم باید
باشد.
سارا: روژین از سن ۵-۶ سالگی پیشنهاد بازیگری داشت.
روژین بازیگری را دوست داشت اما تمرینها اذیتش میکرد و در نهایت به این نتیجه رسیدم که باید روند حضور
روژین در حوزه بازیگری قطع شود و در آینده اگر قصد پیگیری بازیگری را دارد این کار را به صورت
آکادمیک انجام دهد.
* با تمام این تفاسیر روژین قصد ورود به بازیگری را ندارد؟
روژین: من هنوز هم بازیگری را دوست
دارم اما فکر میکنم باید دانش حداقلی در مورد بازیگری کسب کنم و بعد به صورت جدی وارد این حرفه
شوم.
* خاله لاله را بیشتر دوست داری یا خاله ستاره را؟
روژین: هر کدام از خالههایم را یک جور
متفاوت دوست دارم اما راستش آنقدر که با خاله ستاره راحتم با خاله لاله راحت نیستم و گاهی از او
خجالت میکشم.
شغل دوم
* «تار اول» هنوز هم پابرجاست؟
ستاره:بله.
ما گروهی در تئاتر داشتیم که به دلیل سیاستهای سلیقهای دولت قبل در حوزه نمایش تصمیم گرفتیم مدتی تئاتر کار
نکنیم اما گروهمان را حفظ و در حوزهای دیگر فعالیت داشته باشیم.
در واقع ما «تار اول» را ابتدا برای حفظ گروه و در وهله بعدی احیای هنر پارچه بافی راه اندازی
کردیم.
از طرف دیگر همه ما میدانیم که بازیگری شغل بیثباتی است و اصولا راهاندازی شغل دوم اتفاق مبارک و خوبی
است.
* لاله جان شما با توجه به ناملایماتی که در حوزه زیباسازی شهری داشتید از حضور در این عرصه دلسر
نشده اید؟
لاله: راستش اوایل که وارد این عرصه شدم فضا به این شکل نبود.
سال ۸۷ که اولین کار را برای منطقه ۵ انجام دادم همه چیز خوب بود و با بازخوردهای خوبی مواجه
شدیم اما از سال ۸۹ دوستان زیباسازی کم لطفی کردند و یک سری مشکلاتی برای ما ایجاد کردند.
بعد از این اتفاق بود که حدود ۳ سال با شهرداری کار نکردم اما در نهایت سال ۹۲ دوباره با
شهرداری وارد همکاری شدم.
هم بحث کارآفرینی این موضوع برایم جذابیت داشت و هم موضوع احیای هنرهای دستی برایم مهم بود و به همین
دلیل هم کارم را در این حوزه ادامه دادم.
* ازدواج چقدر روی فعالیتهای هنری شما تاثیر داشته؟
لاله: زمانی که میخواستم ازدواج کنم تنها شرایطی که از
طرف ما مطرح شد این بود که باید مرا آن چیزی که هستم بپذیرید.
اصولا من این نگاه را دوست ندارم که در یک رابطه مشترک، کسی برای طرف مقابل برنامه ریزی کند.
خوشختانه هم همسرم و هم خانواده ایشان خیلی با من همراهی میکنند و مرا همانطور که هستم پذیرفته اند.
در طول ۳ سالی که از ازدواجم میگذرد با صبوری بسیار خوبی از سوی همسرم (ساسان) همراهی شدهام.
ستاره: که این صبوری واقعا قابل تقدیر است.
لاله: من سه هفته بعد از ازدواجم رفتم جلوی دوربین، سه ماه بعد از ازدواج به آبادان رفتم و بیش
از یک ماه آنجا کار میکردم اما ساسان همیشه همراهم بوده و حمایتم کرده است.
* اهل آشپزی هم هستید؟
لاله: بله اما اینطور نیست که همیشه پای گاز باشم.
ستاره: ولی آشپزی همسر لاله بهتر است(خنده).
مجله سبز