سه شنبه, ۴ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

اشعار عید فطر

اشتراک:
فرهنگ و هنر و شعر
اشعار عید فطر ” عید بر عاشقان مبارک باد عاشقان عیدتان مبارک باد بر تو ای ماه آسمان و زمین تا به هفت آسمان مبارک باد عید آمد به کف نشان وصال عاشقان این نشان مبارک باد روزه مگشای جز به قند لبش قند او در دهان مبارک باد عید آمد که این سبکروحان رطل […]

اشعار عید فطر

” عید بر عاشقان مبارک باد
عاشقان عیدتان مبارک باد

بر تو ای ماه آسمان و زمین
تا به هفت آسمان مبارک باد

عید آمد به کف نشان وصال
عاشقان این نشان مبارک باد

روزه مگشای جز به قند لبش
قند او در دهان مبارک باد

عید آمد که این سبکروحان
رطل های گران مبارک باد ”

عید فطر در نگاه مولانا روز کمال است و وصال، روز مشاهده و رویت، ماه فائق آمدن بر تضادها … عید فطر روز اجابت است و شگفتا از شگفتی دریافت های مولوی در این روز:

بگذشت مه روزه، عید آمد و عید آمد
بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد

آن صبح چو صادق شد عذرای تو وامق شد
معشوق توعاشق شد شیخ تو مرید آمد

شد جنگ و نظر آمد شد زهر و شکر آمد
شد سنگ و گهر آمد شد قفل و کلید آمد

جان ازتن آلوده هم پاک به پاکی رفت
هرچند چو خورشیدی بر پاک و پلید آمد

از لذت جام تو دل مانده به دام تو
جان نیز چو واقف شد او نیز دوید آمد

بس توبه شایسته برسنگ تو بشکسته
بس زاهد و بس عابد کو خرقه درید آمد

باغ از دی نامحرم سه ماه نمی زد دم
بر بوی بهار تو ازغیب رسید آمد”

در غزلی مولانا رمضان را به ” مریم ” و عید فطر را به ” عیسی ” تشبیه می کند:

نومید مشو جانا کاومید پدید آمد
امید همه جان ما ازغیب رسید آمد

نومید مشو گرچه مریم بشد از دستت
کان نور که عیسی را بر چرخ کشید آمد…

ای شب به سحر برده در یارب و یارب ، تو
آن یارب و یارب را رحمت به شنید آمد

ای درد کهن گشته ! بخ بخ که شفا آمد
وی قفل فرو بسته بگشا که کلید آمد

ای روزه گرفته تو ازمائده بالا
روزه بگشا خوش خوش کان غره عید آمد … ”

مولانا در رمضانِ احیاء کننده ، زنده شده و دست افشان و پا کوبان می سراید:

عید آمد و عید آمد و آن بخت سعید آمد
برگیر و دهل می زن کان ماه پدید آمد

عید آمد ای مجنون، غلغل شنواز گردون
کان معتمد سدره از عرش مجید آمد

عید آمد ره جویان ، رقصان وغزل گویان
کان قیصر مه رویان زان قصر مشید* آمد

صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی
کان خوبی و زیبایی بی مثل و ندید آمد

زان قدرت پیوستن ، داوود نبی مستش
تا موم کند دستش ، گر سنگ و حدید آمد

عید آمد و ما بی او عیدیم بیا تا ما
برعید زنیم این دم کان خوان و ثرید** آمد؟

زو زهر شکرگردد، زو ابرقمر گردد
زو تازه و تر گردد هر جا که قدید*** آمد

برخیز و به میدان رو ، در حلقه رندان رو
رو جانب مهمان رو کز راه بعید آمد

غمهاش همه شادی ، بندش همه آزادی
یک دانه بد و دادی ، صد باغ مزید آمد

من بنده آن شرقم ، در نعمت آن غرقم
جز نعمت پاک او منحوس و پلید آمد

بربند لب و تن زن چون غنچه و چون سوسن
رو صبرکن از گفتن چون صبر کلید آمد

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس