خاقانی | شعر زیبای خوش خرامان می روی
خاقانی
خوش خوش خرامان میروی، ای شاه خوبان تا کجاشمعی و پنهان میروی پروانه جویان تا کجا؟زانصاف خو واکردهای، ظلم آشکارا
کردهای
خونریز دلها کردهای، خون کرده پنهان تا کجا؟غبغب چو طوق آویخته فرمان ز مشک انگیختهصد شحنه را خون ریخته
با طوق و فرمان تا کجا؟بر دل چو آتش میروی تیز آمدی کش میرویدرجوی جان خوش میروی ای آب حیوان
تا کجا؟طرف کله کژ بر زده گوی گریبان گم شدهبند قبا بازآمده گیسو به دامان تا کجا؟دزدان شبرو در طلب،
از شمع ترسند ای عجبتو شمع پیکر نیمشب دل دزدی اینسان تا کجا؟هر لحظه ناوردی زنی، جولان کنی مردافکنینه در
دل تنگ منی ای تنگ میدان تا کجا؟گر ره دهم فریاد را، از دم بسوزم باد راحدی است هر بیداد
را این حد هجران تا کجا؟خاقانی اینک مرد تو مرغ بلاپرورد توای گوشهی دل خورد تو، ناخوانده مهمان تا کجا؟
شعر سارا
اخبار :
خاقانی و شعر سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست