شعر زیبای گول از اشعار ناب فریبا شش بلوکی
شعر زیبای گول
بیخودی خندیدیمکه بگوییم دلی خوش داریمبیخودی حرف زدیمکه بگوییم زبان هم داریم**و قفس هامان رازود زود رنگ زدیمو نشستیم لب
رودوبه آب سنگ زدیم**ما به هر دیواریآینه بخشیدیمکه تصور بکنیمیک نفر با ماهست**ما زمان را دیدیمخسته در ثانیه هاباز با
خود گفتیمشب زیبایی هست!
بیخودی پرسه زدیمصبحمان شب بشودبیخودی حرص زدیمسهممان کم نشود**ما خدا را با خودسر دعوا بردیمو قسم
ها خوردیمما به هم بد کردیمما به هم بد گفتیم**بیخودی داد زدیمکه بگوییم توانا هستیمو گرفتیم کتابی سر دستکه بگوییم
که دانا هستیم**بیخودی پرسیدیمحال همدیگر راکه بگوییم محبت داریمبیخودی ترسیدیماز بیان غم خودو تصور کردیمکه شهامت داریم**ما حقیقت هارازیر پا
له کردیمو چقدر حظ بردیمکه زرنگی کردیم**روی هر حادثه ایحرفی از پول زدیماز شما می پرسمما که را گول زدیم
شعر و ترانه