تصاویری نایاب از الناز شاکردوست با لباسی خاص در غسالخانه
سال ۹۶ امیر جعفری و الناز شاکردوست در یک نمایش حضور پیدا کردند و نقش یک زوج غسال را ایفا کردند که بسیار مورد توجه قرار گرفت. پوشش جالب و متفاوت الناز شاکردوست در غسالخانه در نمایش گم و گور را در پرشین وی ببینید.
نمایش گم و گور
تصاویری نایاب و قدیمی از الناز شاکردوست در غسالخانه توجه بسیاری از کاربران فضای مجازی را به خود جلب کرده است.
تصاویری کمتر دیده شده از خانم بازیگر در غسالخانه! | ماجرا چه بود؟
تصاویری نایاب و قدیمی از الناز شاکردوست در غسالخانه توجه بسیاری از کاربران فضای مجازی را به خود جلب کرد. این تصاویر مربوط به نمایشی با نام «گموگور» است که در سال ۱۳۹۶ در تماشاخانه «ایرانشهر» روی صحنه رفت.
این نمایش داستان یک غسال (با بازی امیر جعفری) را روایت میکند که به دلایلی امکان کار کردن ندارد و زنی که نزد اوست (با بازی الناز شاکردوست) و به نظر میرسد همسرش است، هم در غسالخانه کار میکند و هم بر سر مزارهای قبرستان دعا میخواند و برای بهتر شدن حال روحیاش نقشهای میچیند.
اینکه غسالخانهی یک قبرستان متروک نهایتا به مکانی برای زایمان تصادفی و تولد نوزادی بدل شود لزوما متضمن مفهوم ایجابی برقراری امیدواری و زندگی در میانه نیستی و مرگ نمیباشد. بازسازی سطحی کلیشهها، کمکی به تسری نگاه امیدوارانه در کلیت این نمایش نداشته است. تنها خلق موقعیتهای درست دراماتیک و شخصیتپردازی باورپذیر و دلالتمند در متن، میتوانست مفاهیم متصور بر نمایش را انضمامی و اجرایی کند.
مراد و مولود، سالها است که در قبرستان قدیمی روستایی دورافتاده زندگی میکنند. دو سال است که هیچ مردهای را برای شستشو و دفن کردن به آن قبرستان نیاوردهاند. مولود برای اینکه حال و احوال مراد که پیرمردی با اختلال حواس است، بهتر شود به کمک اقوامش، مردهای را برای شستشو به غسالخانه میآورند. همزمان زن و مرد مسافری که عازم ایروان بودند به دلیل تصادف در جاده برفی به غسالخانه گورستان پناه میآورند. زن ارمنی باردار است و بالاخره همانجا وضع حمل میکند.
امیر مهندسیان، کارگردان جوان نمایش گم و گور گفتهاند:«داستان این نمایش کاملا رئالیستی است و همه اتفاقات آن در یک صحنه و یک پرده میگذرد.»
اما به نظر میرسد در نمایش گم و گور، با نوعی فانتزی مضحکهآمیز نسبت به واقعگرایی رو به رو هستیم. در این نمایش منطق عِلّی وقوع ماجراهای (رئالیستی) کامل نیست. انگیزه و پافشاری مولود برای احیاء گورستان و مرده شستن مراد صرفا به انگیزه یک موقعیت طنزآلود و خندهدار انجام میگیرد؟یا مساله غم نان است یا عشق دیرینش به مراد؟ دلایل قانع کنندهای در روایت وجود ندارد که این انگیزه به عنوان موتور محرکه کلیت قص^ ۹جراهایش، باورپذیر باشند. اساسا نسبت حسی مولود با مراد چیست؟ پیرمردی تقریبا مشاعر باخته که حتی قرار نیست قبرستان و مولود را ترک کند.
هیچ اشارهای به علت سفر زن پابهماه با مرد همراهش در شرایط سخت زمستانی نمیشود. آنها همراه با پسرخواهر مولود و جنازه دزدی به گورستان میآیند. برخی از فضاسازیها در این نمایش تصنعی است. قرار نیست هیچ درگیری فکری برای مخاطب فراهم شود! حضور اجباری زن و مرد مسافر در غسالخانه پرداخت خوبی ندارد. این نمایش به جای تمرکز بر خلق طنز عمیق و آگاه، به ایجاد موقعیتهای عمدتا مضحک و دیالوگهای سطحی و خنک تکیه میکند. اینکه مثلا مراد میگوید: «این مرده سهم من است. عشق من است!» .. اینکه در رفتار مشنگ مراد طوری القاء می شود که به زن ارمنی در حال زایمان نظر دارد تا بدین وسیله ایجاد حسودی در مولود از تماشاگر خنده بگیرند و همه اینها در راستای فضاسازی با شوخیهای کممایه و سطحی است. آیا گرفتن جشن تولد برای مراد و آوردن کیک شکلاتی با شمع روشن در کنار جنازه در شرایط بحرانی و برفی که حتی امکان انتقال زن زائو از غسالخانه روستایی دورافتاده به بیمارستان میسر نیست، در راستای رئالیسم سینمایی! مد نظر کارگردان صورت پذیرفته است؟ یا قرار است بر چیرگی زندگی بر مرگ اشاره نمادین شود؟!
همشهری آنلاین ـ ایران تئاتر