جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

عاشق یکی ار دوستان همسرم به نام سیما شدم!

تاریخ نشر :چهارشنبه 19 جولای 2017 اشتراک:
حوادث روز
در همین اوضاع و احوال به یکی از دوستان شیما که با ما رفت و آمد داشت پیشنهاد دوستی دادم چرا که احساس می کردم به او علاقه مند شده ام.

عشق به دوست همسر

عشق به دوست همسر , مرد۴۰ساله ای که به کلانتری شهر مشهد مراجعه کرده است:از خدمت سربازی که آمدم روزی
نگاه های جذاب دختری زیبا مرا میخکوب کرد.آن دختر پرشور که جذابیت های ویژه ای داشت در همسایگی
ما زندگی می کرد.در یک نگاه عاشق «شیما» شده بودم و ساعت های زیادی را در کوچه قدم می زدم
تا یک بار دیگر از نگاهش سیراب شوم.او در حالی که بیان می کرد باورم نمی شود آن نگاه های عاشقانه به چنین نفرتی تبدیل شود، گفت تصمیم به ازدواج گرفتم و موضوع را با خانواده ام مطرح کردم
اما مخالفت شدید آن ها، آب سردی بود که به رویم ریخته شد.خانواده ام راضی به این ازدواج نمی شدند.من که همه راه ها را بسته می دیدم با یک تصمیم دیوانه وار و احمقانه خودم را از
پشت بام یک ساختمان نیمه کاره پایین انداختم و دست به خودکشی زدم ولی تنها دست و پایم شکست و
از این حادثه جان سالم به در بردم.

عشق به دوست همسر

هیچ کس باور نمی کرد آن جوان آرام و سر به زیر این گونه جانش را به خاطر عشق یک
دختر فنا کند.بدین ترتیب پدر و مادرم به ازدواج ما رضایت دادند اما هیچ حمایتی از زندگی نوپای من نکردند.بیکار
بودم و پولی هم نداشتم.به پیشنهاد همسرم مقداری از جهیزیه اش را فروختیم و کارگاه تولیدی کوچکی راه انداختیم.خیلی زود
شانس به من رو کرد و کارم رونق گرفت به طوری که در مدت کوتاهی از وضعیت مالی خوبی برخوردار
شدم.در همین حال خواسته های همسرم نیز رنگ و بوی دیگری گرفت.میهمانی های شبانه، خریدها و بریز و بپاشهایش شدت
گرفته بود.حتی پول های زیادی را صرف جراحی های زیبایی اش می کرد اما بدتر از همه این ماجراها بدبینی
شیما نسبت به من بود.

با دختران دیگری نیز رابطه داشتم

چرا که من قبل از ازدواج با او، با دختران دیگری نیز رابطه داشتم و شیما با اطلاع از این
موضوع احساس می کرد به او خیانت می کنم.در همین اوضاع و احوال به یکی از دوستان شیما که با
ما رفت و آمد داشت پیشنهاد دوستی دادم چرا که احساس می کردم به او علاقه مند شده ام.آن دختر
نه تنها بسیار ناراحت شد بلکه موضوع را با همسرم در میان گذاشت از آن روز به بعد زندگی ما
به جهنم تبدیل شد، به طوری که در حین دعوا و کتک کاری بسیاری از لوازم منزل را
می شکستم.چند روز قبل هم دختر ۱۶ ساله ام هنگامی که ما مشغول دعوا و کتک کاری بودیم دست به
خودکشی زد و رگ دستش را برید.خراسان

گردآوری:
برچسب ها:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس