جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

میشل اکم دو مونتنی فیلسوف شکاک فرانسوی چگونه زندگی کرد؟

اشتراک:
میشل اکم دو مونتنی فیلسوف شکاک فرانسوی چگونه زندگی کرد؟ مهارت های زندگی
میشل اکم دو مونتنی نفی گرایی سلبی اندیشانه ی اکثر متفکران غربی در رنسانس زمینه ساز تدریجی ظهور یقین اومانیستی و مدرن در اندیشه ی دکارت گردید.هر چند که اکنون و قریب به چهار قرن پس از دکارت یقین عقل گرایانه و مدرن او نیز در کوران طوفان شکاکیت پسامدرنیستی به تلاطم افتاده است و […]

میشل اکم دو مونتنی

نفی گرایی سلبی اندیشانه ی اکثر متفکران غربی در رنسانس زمینه ساز تدریجی ظهور یقین اومانیستی و مدرن در اندیشه
ی دکارت گردید.
هر چند که اکنون و قریب به چهار قرن پس از دکارت یقین عقل گرایانه و مدرن او نیز در
کوران طوفان شکاکیت پسامدرنیستی به تلاطم افتاده است و طلیعه های تفکری ورای عقل اندیشی اومانیستی و مدرنیته در افق
فکری و فرهنگی و تاریخی جهان ظاهر گردیده است.

میشل اکم دو مونتنی فیلسوف شکاک و اومانیست فرانسوی به سال ۱۵۳۳ م به دنیا آمد.
پدر او اشراف زاده ای از مردم گاسکونی و مادرش زنی اسپانیایی تبار و یهودی بود.
با این که می توان مونتنی را متفکری با مذاق فلسفی دانست اما در این نکته تردیدی نیست که او
دارای یک جهان بینی فلسفی سیستماتیک و منسجم نبود(dot) میشل مونتنی به اقتضاء عصر و شرایط تاریخی ای که در
آن به دنیا آمده و زیسته است چونان آئینه ای نشانگر روح شکاک سلبی نگر رنسانس تمدن اومانیستی است.
ظاهرا مونتنی فرزند خانواده های اشرافی بوده است.
میشل مونتنی به سال ۱۵۷۰ یعنی در نزدیکی چهل سالگی از کار موظف روزانه [او دارای منصب فضایی بود] خود
را بازنشسته کرده و در ملک ییلاقی خود انزوا گزیده و به مطالعه و تا حدی نگارش پرداخت.

میشل اکم دو مونتنی فیلسوف شکاک فرانسوی چگونه زندگی کرد

در ملک مونتنی برج دواری وجود داشت که مونتنی در طبقه ی سوم آن برای خود کتابخانه ای درست کرده
بود و اغلب ساعات روز را در آنجا می گذراند.
در حدود دو سال بعد این زندگی انزوا گزینانه را کناری نهاد و برای سفر به آلمان و سویس و
ایتالیا رفت.نزدیک به یک سال بعد به فرانسه برگشت و برای دو دوره به مقام شهرداری در بوردو برگزیده شد.
از مونتنی رساله ی معروف «مقالات» به جای مانده است که تالیف آن حاصل دوران متاخر عمر او است.
او به سال ۱۵۹۸ در گذشته است(dot) مونتنی متفکری اومانیست است.
او در دوران رنسانس می زیست و کاملا به رویکردهای مبنائی آن دوره وفادار بود.
در واقع گویا مونتنی هم به لحاظ تاریخی فرهنگی اومانیست بود [یعنی به دائر مدار بودن وجود بشر اعتقاد داشت]
و هم به لحاظ ادبی از طرفداران رویکرد اومانیسم ادبی بود [یعنی علاقمند به خواندن آثار کلاسیک نویسندگان باستان و
معتقد به الگو گرفتن از آنها].
مونتنی در دوران نوجوانی در مدرسه ی گاین بر پایه ی اصول اومانیست های ادبی آموزش دیده بود.
او نزد اومانیست هایی چون مارک آنتوان موره و جرج بوگنن [که بعدها به اومانیست های معروفی بدل شدند] تحصیل
کرده بود(dot) برای مونتنی به عنوان یک فیلسوف، مطالعه ی آدمی از منظر ماهیت و شرایط وجودی او و نیز
مباحث مربوط به ارزش شناسی و اخلاقیات از اولویت و اهمیت بیشتری برخوردار است.
او میل چندانی به دنبال کردن مباحث مابعدالطبیعه و هستی شناختی نداشت(dot) گویا مونتنی در مقام یک متفکر دوره ی
رنسانس دریافته بود که بشر جدیدی پدید آمده و نسبت تازه ای با عالم برقرار کرده است.
این بشر جدید همان انسان اومانیست مدرن است که مونتنی می کوشید تا از منظر و افق وجودی او به
عالم و آدم نگاه کند و مباحث معناشناختی و ارزشی و اخلاقی و تا حدودی معرفت شناختی وی را طرح
و تبیین نماید(dot) برخی مورخان مونتنی را یک اومانیست غیرمعمولی [در مقایسه با نمونه ی مثالی متفکر اومانیست قرن شانزدهم]
نامیده اند، زیرا او بیش از همفکران معاصر خود [و از این نظر تا حدودی شبیه اومانیست های یکصد سال
قبل از خود در سپیده دم رنسانس] شکاک و نسبی انگار بود.
اما این شکاکیت درنهایت او را از جرگه ی اومانیست ها خارج نمی کند هر چند که شاید در مقایسه
با اومانیست های انتهای رنسانس [در پایان قرن شانزدهم] به او موقعیت ویژه ای می بخشد(dot) می گویند بر دیوار
اتاق مطالعه ی مونتنی نوشته شده بود: «آنچه یقینی است این است که هیچ چیز یقینی نیست.» شکاکیت مونتنی به
مراتب بیش تر و سهمگین تر از شکاکیت اراسموس [یکی دیگر از متفکران اومانیست رنسانس] بوده است.
در واقع مونتنی و برخی دیگر از اومانیست های غربی در رنسانس بر پایه ی این شکاکیت و ترویج نسبی
گرایی معرفت شناختی و اخلاقی به نفی میراث فکری قرون وسطی می پرداختند.نفی گرایی سلبی اندیشانه ی اکثر متفکران غربی
در رنسانس زمینه ساز تدریجی ظهور یقین اومانیستی و مدرن در اندیشه ی دکارت گردید.
هر چند که اکنون و قریب به چهار قرن پس از دکارت یقین عقل گرایانه و مدرن او نیز در
کوران طوفان شکاکیت پسامدرنیستی به تلاطم افتاده است و طلیعه های تفکری ورای عقل اندیشی اومانیستی و مدرنیته در افق
فکری و فرهنگی و تاریخی جهان ظاهر گردیده است(dot) مونتنی به لحاظ مذهبی مثل بسیاری از اومانیست های معاصر و
یا پس از خود از صورت رسمی مسیحیت کاتولیک روی برگردانده و به نحوی الهیات طبیعی و دین داری غیر
وحیاتی روی آورده بود.
او به سال ۱۵۶۹ کتاب «الهیات طبیعی» نوشته ی رمون سبون [که مبتنی بر الهیاتی فارغ از آموزه های ایمان
یا وحی و مبتنی بر مبنا قرار دادن عقل اومانیستی بشر به عنوان پایه ی الهیات بوده است] را ترجمه
و منتشر کرد.
در واقع درک مونتنی از دین نوعی تفسیر اومانیستی دین است که متمایز از تعریف ادیان ابراهیمی از دین می
باشد(dot) مونتنی همچنین در مفاهیم دینی ای چون «معجزه»، تشکیک می کند.
او دعا کردن را قبول ندارد و آن را با ورد خوانی های خرافی و اعمال جادویی مقایسه می کند.
مونتنی بر خلاف آموزه های ادیان الهی عمل خودکشی را تایید می کند.
وی همچنین در چارچوب یک درک پاراسایکالاجیک parapsychology و اومانیستی، پیدایی زخم ها بر بدن «قدیس فرانسیز» را نوعی نتیجه
ی «قدرت تخیل» خود او می دانست و بدینسان به گونه ای سکولاریستی آن را تعریف می کرد.
برخی سخنان و تحلیل های او از ماهیت رویاها، وی را پیشتاز در تفسیر اومانیستی خواب [یعنی قبل از فروید
و روانکاوی او] نشان می دهد(dot) کلیسای کاتولیک نسبت به آراء اومانیستی مونتنی چندان روی خوش نشان نمی داد و
چند دهه پس از مرگ او کتاب «رسالات» وی در لیست کتب ممنوعه ی کلیسا در ایتالیا و اسپانیا قرار
گرفت(dot) مونتنی در قلمرو مباحث اخلاقی نیز فردی نسبی انگار و حتی شکاک بود.
او هیچ تفاوتی ما بین احکام اخلاقی و آداب و رسوم قائل نمی شد و بدینسان نسبی و متغیر بودن
آداب و رسوم را دلیل بر نسبی بودن احکام اخلاقی فرض می کرد(dot) مونتنی رساله ای تحت عنوان «دفاع از
رمون سبون» نوشته است و در آن رساله به ترویج نظریه ی «اصالت نسبیت» می پردازد.
او در این رساله وجود معیارهای ثابت و کلی و جهانی در زمینه ی اخلاقی و حتی زیباشناسی را رد
می کند.

میشل اکم دو مونتنی فیلسوف شکاک فرانسوی چگونه زندگی کرد

جالب است که مونتنی در دهه های پایانی قرن شانزدهم همان گونه به امر متغیر بودن آداب و رسوم اقوام
و ملل مختلف می نگرد که یک مردم شناسی قرن بیستمی و همان گونه این کثرت آداب و رسوم را
دلیل به اصطلاح نسبی بودن اخلاق و فرهنگ می داند که یک مردم شناسی اومانیست قرن بیستمی(dot) یکی از اشتباهات
اساسی مونتنی [که البته جامعه شناسان و مردم شناسان اومانیست و اغلب ماتریالیست غربی معاصر هم بدان مبتلا هستند] این
است که در بررسی تنوع و تکثر آداب و رسوم مختلف، همه ی آنها را به یکسان، بر حق فرض
می کند و در نظر نمی گیرد که وجود مجموعه ی متکثری از آداب و رسوم مختلف و متغیر دلیل
درست و برحق بودن همه ی آنها نیست و با تکیه بر تعریف کمال وجودی در انسان و غایات زندگی
او می توان مبنایی ثابت برای فهم و تحلیل و نقد و ارزیابی آداب و رسوم متکثر و متعدد یافت
و برای همه ی آنها به یکسان به طور برابر ارزش قائل نشد(dot) در واقع وجود ده ها و چه
بسا صدها صورت اخلاقی و یا فرهنگی غلط و شرک آلود و کفرآمیز و به اعتباری ضداخلاقی و بر خلاف
رشد و کمال انسانی، نافی وجود معیارها و میزان های ثابت برای درک کمال و رشد از تدانی و انحطاط
و نافی وجود یک صورت اصیل و کامل معنوی و اخلاقی و فرهنگی نمی باشد(dot) مشکل مونتنی در این است
که او به دلیل تفسیر اومانیستی که از آدم و عالم داشت، معیار و میزان و تعریف رشد و کمال
اخلاقی و فرهنگی و انسانی را در دست نداشت و از این رو در برهوت نسبی انگاری و فراتر از
آن شکاکیت سرگردان گردیده بود(dot) در یک نگاه و به طور اجمال می توان ویژگیهای اصلی آراء و جایگاه فلسفی
مونتنی را این گونه فهرست کرد: مونتنی متفکری اومانیست بود(dot) اگر چه دارای گرایش های نیرومند فلسفی بود اما هیچ
گاه یک نظام منسجم فلسفی پدید نیاورد(dot) مونتنی به عنوان یک اومانیست از کاتولیسیسم بریده بود.
او بسیاری از باورهای مذهبی را قبول نداشت و معتقد به نحوی الهیات طبیعی در برابر الهیات وحیانی بود(dot) مونتنی
در قلمرو معرفت شناسی و مباحث اخلاقی و ارزش شناسی پیرو نسبی انگاری و مروج شکاکیت بود.
شکاکیت معرفت شناختی او در واقع محاکات نگرش سلبی و نسبی انگار و شکاک رنسانس بود(dot) وجه غالب شکاکیت مونتنی
متوجه نفی میراث تفکر فزون وسطایی بود(dot) شکاکیت مونتنی بستر ساز ظهور یقین اومانیستی دکارت بود که در قرن بستم
و با فرارسیدن دوران انحطاط غرب مدرن آن یقین اومانیستی دکارتی اینک فروریخته و از بین رفته است.

باشگاه اندیشه

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
مهارت های زندگی
بیشتر >
آرون گروپس