جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

شعر کودکانه عید قربان

اشتراک:
شعر کودکانه عید قربان کودک و نوزاد
ما در این مطلب قصد داریم شعر کودکانه عید قربان را برایتان به اشتراک بگذاریم تا انتهای این مطلب همراه ما باشید

خیلی خوب است که کودکان را با داستان های آموزنده قرآنی و مراسم
های مذهبی آشنا کنیم ما در این مطلب از پرشین وی قصد داریم داستان
و شعر کودکانه عید قربان را برای کودکان عزیز آماده کنیم تا با این مراسم
بیشتر افراد را آشنا کنیم

شعر کودکانه عید قربان

عید قربان آمده ای دوستان شادی کنید

یادی از پیغمبر توحید و آزادی کنید

او که در راه خدا از
مال و فرزندش گذشتبا تبر بت های جهل و خودپرستی را شکست

بنده ی پاک خدا و پیرو الله شدنامش
ابراهیم بود اما خلیل الله شد

عید قربان عیدماست

خدای کعبه ای تو

معبود مکه ای تو

به
گفته ی ابراهیم پیامبر

خالق یکتایی تو

عید قربان عیدماست

عید بزرگ اسلام

دست بزنیدبچه ها

شعر کودکانه عید قربانشعر کودکانه عید قربان

عید
بزرگ قربان

دلم میخواد که روزی

راهیه مکه باشم

بعد از طواف کعبه

(حاجی مکه باشم

مدینه ی منور و مکه مکرم

دو شهر حاجت هستند

صلی علی محمد

صلوات بر محمد

عید قربان است

عید
قربان است خداوندا چه قربانت کنمخانه ای جز دل ندارم تاکه مهمانت کنم

گر تو مهمان دل زارم شویغمگسار قلب
بیمارم شوی

جان من گردد فدایت ای خداسینه ام گردد سرایت ای خدا

گرد آن خانه چو پروانه بگردم روز
و شببی خبر از خود چو دیوانه بگردم روز و شب

عاشقم من عاشق روی تواممن غلام کوچک کوی توام

ای خدا از عشق محرومم مکنبا گنهکاران تو محشورم مکن

عید قربان قلب من قربان دوستهرچه از او میرسد،خوب و
نکوست

بیشتر بدانید از  داستان زیبا حضرت ابراهیم و قربانی کردن فرزندش

بچه های عزیز حضرت ابراهیم علیه السلام یکی از پیامبران بود.

این پیامبر خدا پسری داشت به اسم اسماعیل که او هم از پیامبران بود.

در یکی از شب ها حضرت ابراهیم علیه السلام در خواب دید که یه فرشته ای نزدش آمد و فرمود خداوند متعال می فرماید:

اسماعیل فرزند خود را برای من قربانی کن.

حضرت ابراهیم علیه السلام وحشت زده از خواب بیدار شد. و با خود فکر کرد که این خواب یه دستوری از خداست یا وسوسه شیطان.

دو شب دیگر هم این خواب را دید و کاملا متوجه شد که مامور به انجام این کار شده است.

شعر کودکانه عید قربانداستان و شعر کودکانه عید قربان

صبح روز بعد به هاجر ( هاجر همسر حضرت ابراهیم علیه السلام و مادر اسماعیل بود ) گفت:

برخیز و به اسماعیل لباس های زیبا بپوشان! زیرا می خواهم او را به مهمانی دوست بسیار بزرگی ببرم.

هاجر، اسماعیل را شستشو داد و معطر ساخت .

حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهم السلام از هاجر خداحافظی کردند.

داستان عید قربان

حضرت ابراهیم فرزند خود را برداشت و برای اینکه قربانی کردن اسماعیل از چشم مادرش دور باشد
بسوی منا حرکت کرد ( بچه ها منا محلی است که در حدود ۱۰ کیلومتری مکه واقع شده است و حجاج در آنجا قربانی می کنند)

در هنگام حرکت بسوی منا، در سه جا شیطان در برابر حضرت ابراهیم ظاهر شد
و به وسوسه او پرداخت (این محل هم اکنون جمرات سه گانه است و حجاج به هر ستون از ستون شیطان که می رسند سنگ پرت می کنند)

اما حضرت ابراهیم (ع) با اراده ای استواری که داشت شیطان را از نزدیک خود راند و بسوی منا ادامه مسیر داد.

دست های جوان خویش را بست و او را مانند قربانی به زمین خواباند و کارد
خود را بر گلوی او گذاشت و محکم کشید اما کارد گلوی اسماعیل را نبرید. دو بار، سه بار اینکار تکرار شد اما ابراهیم (ع) در کمال تعجب دید که کارد گلوی اسماعیل را نمی برد.

بچه های عزیز اینجا بود که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده اند (سوره صافات- آیات ۱۰۴ و ۱۰۵):

ای ابراهیم ! آن رویا را تحقق بخشیدی (و به ماموریت خود عمل کردی)

سپس خداوند متعال قوچی را فرستاد و حضرت ابراهیم (ع) هم بسیار خوشحال
شد و پسرش را بوسید و به جای او، گوسفندی که از بهشت برای او فرستاده شده بود را قربانی کرد.

از آن روز به بعد که روز قربان نام گرفت رسم و سنت شد که حجاج پس از
انجام اعمال حج، حیوانی را قربانی کنند و گوشت آنرا در بین فقرا تقسیم نمایند و رضایت خداوند متعال را جلب کنند.

تبیان / بیتوته

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس