پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

قصه ی آمورنده آزادی پروانه ها

اشتراک:
قصه آزادی پروانه ها کودک و نوزاد
ما در این مطلب دو داستان بسیار زیبای کودکانه پیرامون پروانه ها را برایتان آماده کرده ایم

داستان های زیبای کودکانه می تواند باع رشد فعالیت ذهنی کودکان شود ما در این
مطلب از پرشین وی قصد داریم دو داستان زیبای پروانه ها را برایتان به اشتراک بگذاریم
یک قصه آزادی پروانه ها و داستان سه پروانه کوچولو تا انتهای این مطلب همراه ما باشید

قصه آزادی پروانه ها

آزادی پروانه ها حسام ، پسر کوچولوی قصه ما توی این باغ ، لابه لای گلها می دوید و

پروانه ها را دنبال می کرد.
هر وقت پروانه زیبایی می دید و خوشش می آمد آرام به طرف او می رفت تا شکارش کند.
بعضی از پروانه ها که سریعتر و زرنگتر بودند ، از دستش فرار می کردند، اما بعضی از آنها که
نمی توانستند فرار کنند ، به چنگش می افتادند.
حسام ، وقتی پروانه ها را می گرفت، آنها را در یک قوطی شیشه ای زندانی می کرد.

یک روز چند پروانه زیبا گرفته بود و داخل قوطی انداخته بود ، قصد داشت که پروانه ها را
خشک کند و لای کتابش بگذارد و به همکلاسی هایش نشان بدهد.
پروانه ها ترسیده بودند ، خود را به در و دیوار قوطی شیشه ای می زدند تا شاید راه فراری
پیدا کنند.
حسام همین طور که قوطی شیشه ای را در دست گرفته بود و به پروانه ها نگاه می کرد خوابش
برد.
در خواب دید که خودش هم یک پروانه شده است و پسر بچه ای او را به دست گرفته و
اذیت می کند.
تمام بدنش درد می کرد و هر چه فریاد و التماس می کرد کسی صدایش را نمی شنید.

قصه آزادی پروانه هاقصه آزادی پروانه ها
قصه پروانه ها

بعد پسر بچه ، حسام را ما بین ورقهای کتابش گذاشت و کتاب را محکم بست و فشار داد.دست و
پای حسام که حالا تبدیل به یک پروانه نازک و ظریف شده بود ، ترق ترق صدا می داد
و می شکست و حسام هم همین طور پشت سر هم جیغ بلند می کشید.
ناگهان از صدای فریاد خودش از خواب پرید و تا متوجه شد که تمام این ها خواب بوده است دست
به آسمان بلند کرد و از خدا تشکر کرد.

ناگهان به یاد پروانه هایی افتاد که در داخل قوطی شیشه ای، زندانی شده بودند..
! بعد ، قوطی پروانه ها را به باغ برد ، در قوطی را باز کرد و پروانه ها را
آزاد کرد.پروانه ها خیلی خوشحال شدند و از قوطی بیرون پریدند و شروع به پرواز کردند.

حسام فریاد زد : پروانه های قشنگ مرا ببخشید که شما را اذیت می کردم.قول می دهم این کار زشت
را هرگز تکرار نکنم.

بیشتر بدانید از داستان سه پروانه کوچولو

یکی بود یکی نبود. سه پروانه ی کوچولو بودند که با هم برادر بودند. رنگ آن ها با
هم فرق می کرد. یکی سفید بود و یکی قرمز و آخری هم زرد بود. آن ها همیشه
زیر نور آفتاب بین گل های باغ می چرخیدند و بازی می کردند. آن ها هیچ وقت از ب
ازی خسته نمی شدند، چون آن ها خیلی خوشحال و شاد بودند.

یک روز هوا بسیار بد بود و باران شدیدی می بارید، پروانه های کوچولو که داشتند
بازی می کردند، حسابی خیس شده بودند. آن ها تندی پرواز کردند تا زودتر به خانه
شان برسند، اما وقتی به آن جا رسیدند، در خانه قفل بود و آن ها کلید نداشتند
. آن ها باید یک پناهگاه پیدا می کردند، وگرنه خیس و خیس تر می شدند.

کمی بعد آن ها پرواز کردند و به یک لاله ی زرد و قرمز رسیدند و گفتند:” دوست عزیز، ما می توانیم بیایم بین گلبرگ هایت تا خیس نشویم؟”

لاله جواب داد”: من می توانم به پروانه ی زرد و قرمز اجازه بدهم، چون آن ها شبیه به من هستند، اما پروانه ی سفید نمی تواند این جا بماند.”

اما پروانه ی زرد و قرمز گفتند:” چون به برادرمان ،پروانه ی سفید، اجازه نمی دهی ما هم این جا نمی مانیم و دنبال یک جای دیگر می گردیم.”

باران شدید و شدیدتر شد و پروانه ها حسابی خیس شده بودند که ناگهان چشمشان
به یک سوسن سفید افتاد. آن ها پیش سوسن سفید رفتند و گفتند:” سوسن مهربان، اجازه می دهی تا و قتی باران بند بیاید ما بین گلبرگ هایت استراحت کنیم؟”

قصه آزادی پروانه هاقصه آزادی پروانه ها
قصه پروانه ها برای کودکان

سوسن جواب داد:” پروانه ی سفید چون شبیه به من است می تواند بیاید، اما پروانه ی زرد و قرمز اجازه ندارند.”

بعد پروانه ی سفید گفت:” اگر شما به برادرهای زرد و قرمز من اجازه ندهید، من هم نمی آیم و زیر باران با آن ها می مانم.”

بعد سه برادر از آن جا پرواز کردند و دور شدند.

اما خورشید که پشت ابر بود صدای آن ها را شنید و فهمید که این پروانه ها چقدر همدیگر را دوست دارند و حاضرند به خاطر هم  زیر باران خیس شوند. به خاطر همین، خورشید از پشت ابرها بیرون آمد و به شدت تابید.

خورشید بال های پروانه ها را خشک کرد و آن ها را خوب گرم کرد. دیگر آن ها ناراحت نبودند و تا شب بین گل ها در باغ بازی کردند، بعد پرواز کردند و به سمت خانه شان رفتند و دیدند که در خانه باز است و دیگر قفل نیست.

کودکانه / تییان

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس