کودکی مجید نوروزی تا تیارا عسگری با محمد صادقی بازیگر بی همگان
بازیگر مشهور و آینده دار کشورمان با حضور در تلویزیون به اوج شهرت رسید و این روزها بیشتر در عرصه سینما فعال می باشد. در ادامه عکس های از اینستاگرام چهره ها به تصویری از کودکی مجید نوروزی را در پرشین وی مشاهده کنید.
کودکی مجید نوروزی
جید نوروزی بازیگر سینما و تلویزیون متولد بیستم فروردین سال ۱۳۷۰ در تهران و لیسانس رشته بازیگری از دانشگاه آزاد و فوق لیسانس کارگردانی می باشد.
وی به صورت حرفه ای در سال ۱۳۸۴ در ۱۴ سالگی با اجرای نمایشنامه خوانی عنکبوت بروی صحنه رفت و در سال ۱۳۹۵ با یک نقش کوتاه در سریال ماه و پلنگ جلوی دوربین رفت و با سریال زیر پای مادر در ماه رمضان سال ۹۶ شناخته تر شد و با بازی در سریال پربیننده «گاندو» با شهرت رسید.
مجید نوروزی : 👶🏼🍁 خب متأسفانه من از روز اولِ مهرِ سالِ ١٣٧۶ هیچ عکسى ندارم، ولى این عکسو دارم که ماله ۴ سالگیمه😂ایشالله که مورد قبول واقع بشه🤪 . . عکاسباشى: تا جایى که شواهد میگن دختر عمه جانمه😍😂
جدیدترین عکس های اینستاگرام هنرمندان را در ادامه مشاهده می کنید
در سری استوری های جدید اینستاگرام بازیگران مشهور ایرانی تصاویری از ستاره پسیانی , سحر دولتشاهی , سعید زارعی , لاله مرزبان , سوگل طهماسبی , مهدخت مولائی , محمد صادقی , تیارا عسگری , سید علی صالحی , آزاده زارعی , یلدا عباسی , شبنم مقدمی و در ادامه با ما همراه شوید تا تصاویر زیبای استوری اینستاگرام هنرمندان را مشاهده کنید.
اکران فیلم علف زار 🌾
او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان 🌹🌹🌹🌹
✨
زیباترین هدیه ی زمین وجودت برای تمام کائنات و ما سرشار از عشق و بخشندگیِ🌱
🕊 نفس آذر
☀️🌴
دستمالسرِتیارارو من برداشتم/عکسشو محمد
یه جمله ی عاشقانه ی لُری هست که میگه:
هَر کی نارَه چی تُونی ذوقِش وِ چینَع؟!
معنیش اینه که:
هر کی یه نفر مثل تو نداره،
دقیقا ذوق و شوقش به چیه؟!❤
قربونت برم من که با بچه ها هماهنگ کردی با کلی بهانه ، من کشوندی خونت تا سورپرایزم کنی ، دورت بگردم که گفتی من بگم بیا ، میاد ، مرسی
استایل شیک سپیده آرمان
شب همه ی شب خواب غزالی را میدیدم. از دوردست خیابان خودمانِ پیاده راه میافتادم. چهارراهها و خیابانهای پرنور شلوغ را تند میزدم و رد میشدم. هی مرتب پیادهروها را عوض میکردم تا با حالم سازگار شود. میآمدم، میآمدم تا میرسیدم به آن خیابان خلوت و پردرخت که شاخهبرگها راه روشنایی را میبستند، دکان و بازار نبود و آدم کم بود. … کودکی مجید نوروزی
میآمدم تا میرسیدم به جایی که چشمانداز آن بنای بلند در روبرو راه نگاه را میبست. چشمم از دور به آن پنجره بلند روشن بود، به یک چارخانه نارنجی که بر پیشانی بنای تیره نشسته بود و هستی شبانهروزی من گرداگرد آن جریان داشت، و یک نگاه به آن، بعد از این همه راه، و از اینجا به بعد تا روزی دیگر و روزهای دیگر و شبی که باز خودم را به پایان برسانم زندگی زمستانی مرا گرم میکرد.
پرویز دوایی؛ ایستگاه آبشار، قصه باوفا
🤍
شبنم جانم خوش اخلاق دوست داشتنی
فاصلهی ما…همهی ما! تا تبدیل شدن به آدمای ِ پرمدعای آزاررسان و آسیب زنندهی مضر و بی خاصیت، همونا که وقتی اسمشون میآد تن و بدن ِ همه میلرزه از هول ِدیوونهبازیای ِ اعصابکُش و رفتار و گفتار ِ نامتعادل و بی منطقشون،فقط یه قدمه!
و شایدم کمتر حتی! کافیه مراقب ِ درون و ذهنمون نباشیم و بسپاریمشون دست ِ اون هیولای معروف ِ ترسناک،که کمابیش تو وجود ِ همهمون هست و اصلا زندگی میکنه به امید ِ همین!که بهش اجازهی بروز و خودنمایی بدیم …کافیه بهش خوراک برسونیم و چاقش کنیم!اون وقته که اول خودمون از دستش به عذابیم و بعد مردم بیچاره!
دور باشه …خدانکنه آدمیزادی چنین کنه…دور باشه…مباد که من چنین کنم!
آمین و صدبار آمین…
گردآوری گروه چهره ها در پرشین وی