تکرار خیانت تلخ زن شوهردار در طول زندگی به شوهرش
خیانت از طمع زیاد برای رابطه های طولانی نشات می گیرد برخی از افراد هستند که به داشتن رابطه با همسر خود قانع نیستند و دوست دارند تا با افراد زیادی رابطه برقرار کنند همین باعث می شود تا اتفاقات شومی در زندگی برای آن ها رقم بخورد خیانت تلخ زن شوهردار به همسرش در زندگی مشترکشان اتفاق بسیار تلخ بود که این زن جوان به آن دچار شد و هم زندگی خود را خراب کرد و هم زندگی بچه های خود را . جزئیات بیشتر درباره این خبر را در پرشین وی بخوانید.
خیانت تلخ زن شوهردار به همسرش
با آن که حدود چهار دهه از عمرم می گذرد اما هیچ وقت رنگ خوشبختی را در زندگی ندیدم و
همواره با مشکلات و آسیب های اجتماعی دست و پنجه نرم کرده ام. با این حال ریشه همه
بدبختی هایم را در افکار و رفتار پدرم می بینم تا جایی که نمی دانم آیا روزی پدرم را خواهم
بخشید…
مرد ۴۱ ساله که مدعی بود همسرش بعد از ۱۵ سال زندگی به او خیانت کرده و اکنون نیز
قصد ندارد به منزل بازگردد، به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: فقط سه
سال داشتم که تیغ طلاق بین پدر و مادرم فاصله انداخت و آن ها از یکدیگر جدا شدند. این
گونه بود که دادگاه حضانت مرا به پدرم سپرد و من زندگی جدیدی را بدون مهر مادری آغاز کردم.
هنوز چند ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که پدرم با زن دیگری ازدواج کرد ولی نامادری
ام علاقه ای به من نشان نمی داد و من از همان دوران خردسالی مورد بی مهری پدر و نامادری
ام قرار داشتم و همواره مورد آزار و کتک کاری قرار می گرفتم زیرا در سنین کودکی توانایی
تشخیص خوب و بد را نداشتم و گاهی رفتارهای کودکانه من پدر و نامادری ام را چنان خشمگین
می کرد که به طرز وحشتناکی به سوی من حمله ور می شدند.
منشا خیانت تلخ زن جوان
روزی به خاطر شکستن یک لیوان پدرم چنان سیلی محکمی به گوشم زد که پرده آن آسیب
دید ولی هیچ گاه مرا برای درمان نزد پزشک نبردند. از همان دوران کودکی ترس، تحقیر و اضطراب
مدام همراه من بود تا جایی که از شدت وحشت و کتک کاری دچار لکنت زبان شدم و نمی توانستم
جملات را به درستی تلفظ کنم. از سوی دیگر مادرم نیز که در شهر دیگری ازدواج کرده بود، به سرنوشت
من بسیار بی تفاوت بود و حتی وقتی بستگان مان روزگار سخت مرا برایش بازگو می کردند،
حاضر نبود سرپرستی مرا به عهده بگیرد. خلاصه در این شرایط وارد مدرسه شدم اما به خاطر لکنت
زبان و کم شنوایی مورد تمسخر دوستان و همکلاسیهایم قرار می گرفتم. آن ها ادای مرا درمی
آوردند و با خنده هایشان مرا مسخره می کردند.
از سوی دیگر هم درس هایم بسیار ضعیف بود و نمرات پایینی می گرفتم تا این که معلمان مدرسه متوجه
مشکل جسمانی من شدند و با کمک آن ها تحت پوشش بهزیستی قرار گرفتم. از آن روز به بعد با
گذاشتن سمعک و شرکت در کلاس های گفتاردرمانی توانستم راحت تر با دیگران ارتباط برقرار کنم.
پایان شوم خیانت تلخ
با این حال، بعد از پایان دوره ابتدایی ترک تحصیل کردم زیرا دیگر تحمل تمسخرهای دوستانم را نداشتم
بعد از این ماجرا پدرم تعدادی بادکنک به دستم داد تا آن ها را در پارک ها و تفرجگاه ها بفروشم و
پول فروش را هر شب تحویلش بدهم.
گاهی که فروشم کم بود به پدر و مادرها برای خرید بادکنک التماس می کردم چرا که می ترسیدم
به خاطر فروش نرفتن بادکنک ها کتک بخورم. سال ها به همین ترتیب گذشت تا این که در ۲۰ سالگی
با دختری ازدواج کردم اما هنوز یک سال از برگزاری مراسم عقدکنان نگذشته بود که «بهناز» آهنگ
جدایی ساز کرد. او می گفت: دیگر نمی توانم تو را تحمل کنم! تو آبروی مرا می بری و من خجالت
می کشم حتی در کنار تو راه بروم. در عین حال بهناز از من طلاق گرفت و من قصد داشتم دیگر
ازدواج نکنم ولی چند سال بعد یکی از دوستانم پیشنهاد داد با دختر یکی از اقوامش ازدواج کنم.
دلیل خیانت تلخ زن جوان
در شب خواستگاری وقتی فهمیدم پدر و مادر آن دختر معتاد هستند، دلیل اصرارهای دوستم
را فهمیدم اما با خودم گفتم: «این دختر چه گناهی دارد که در این خانواده به دنیا آمده است؟»
آن شب درحالی که نمی توانستم مثل همیشه به راحتی صحبت کنم به مینا گفتم که ازدواج
ناموفقی داشتم و زندگی سختی را پشت سر گذاشته ام و حالا به دنبال خوشبختی هستم.
خلاصه آن شب مینا همه حرف های مرا تایید کرد و مراسم عقدکنان برگزار شد اما او اخلاق
خاصی داشت و با بروز هر مشکل کوچکی با حالت قهر منزل را ترک می کرد و به خانه مادرش
می رفت به طوری که حتی با به دنیا آمدن دخترم نیز هیچ تغییری در زندگی ما حاصل نشد.
هنوز هم بعد از ۱۵ سال زندگی مشترک با مینا رنگ خوشبختی را ندیده ام در حالی که همه
این رفتارها را تحمل می کردم چند ماه قبل متوجه شدم همسرم با پسر جوانی ارتباط نامتعارف
دارد ولی به خاطر این که دخترم مانند من فرزند طلاق نشود و آسیب نبیند همسرم را بخشیدم.
با این حال او چند روز قبل با یک بهانه واهی دوباره منزل را ترک کرد و …
شایان ذکر است با دستور سرهنگ ناصر نوروزی (رئیس کلانتری شفای مشهد) پرونده این
زوج در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری زیرنظر کارشناسان زبده مورد بررسی قرار گرفت
رکنا