شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

داستان آموزنده ناصرالدین شاه و مرد ذغال فروش

اشتراک:
پیامک و تبریک تولد
داستان ناصرالدین شاه و مرد ذغال فروش ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشی افتاد.مرد ذغال‌فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال‌ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره […]

داستان ناصرالدین شاه و مرد ذغال فروش

ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه
عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشی افتاد.
مرد ذغال‌فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال‌ها بود و در نتیجه
گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود.
ناصرالدین‌شاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغال‌فروش را صدا کرد.
ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.»

داستان آموزنده

ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای
او گفت: «جنهم بوده‌ای؟» ذغال فروش زرنگ گفت: «بله قربان!»

داستان آموزنده

شاه از برخورد ذغال‌فروش خوشش آمده و
گفت: «چه کسی را در جهنم دیدی؟»ذغال‌فروش حاضرجواب گفت: «اینهائیکه در رکاب اعلاحضرت هستند همه را در جهنم دیدم.»شاه به
فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت: «مرا آنجا ندیدی؟»

داستان آموزنده

ذغال‌فروش فکر کرد اگر بگوید شاه
را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را
اداء نکرده است.
پس گفت: «اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا ته جهنم نرفتم!»

یکی بود

گردآوری:
برچسب ها:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس