داستان جالب کرم ضد سیمان
داستان جالب کرم ضد سیمان
داستان جالب کرم ضد سیمان ,وارد داروخانه شدم و منتظر بودم تا نسخهام را تحویل دهند.
فردی وارد شد و با لهجهای ساده و روستایی پرسید: «کرم ضد سیمان دارین؟» داستان جالب فروشنده که انگار موضوعی
برای خنده پیدا کرده بود با لحنی تمسخرآمیز پرسید: «کرم ضد سیمان؟ بله که داریم.
کرم ضد تیر آهن و آجر هم دارم.
حالا ایرانیشو میخوای یا خارجی؟ اما گفته باشم خارجیش گرونهها.» داستان جالب مرد نگاهش را به دستانش دوخت و آنها
را رو به صورت فروشنده گرفت و گفت: «از وقتی کارگر ساختمون شدم دستام زبر شده، نمیتونم صورت دخترمو
ناز کنم.
اگه خارجیش بهتره، خارجی بده.»
داستان جالب :کرم ضد سیمان
یکی بود