پنج شنبه, ۳۰ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

داستان زیبا و عاشقانه شانه و همسر

اشتراک:
پیامک و تبریک تولد
داستان شانه و همسر پیرمردی با همسرش در فقر زیاد زندگی می‌کردند.هنگام خواب، همسر پیرمرد از او خواست تا شانه‌ای برای او بخرد تا موهایش را سرو سامانی بدهد.پیرمرد نگاهی حزن‌آمیز به همسرش کرد و گفت: «نمی‌توانم بخرم، حتی بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست تا بند جدیدی برایش بگیرم.» داستان زیبا و […]

داستان شانه و همسر

پیرمردی با همسرش در فقر زیاد زندگی می‌کردند.
هنگام خواب، همسر پیرمرد از او خواست تا شانه‌ای برای او بخرد تا موهایش را سرو سامانی بدهد.
پیرمرد نگاهی حزن‌آمیز به همسرش کرد و گفت: «نمی‌توانم بخرم، حتی بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست تا
بند جدیدی برایش بگیرم.»

داستان زیبا و عاشقانه

پیرزن لبخندی زد و سکوت کرد.
پیرمرد فردای آن روز بعد از تمام شدن کارش، به بازار رفت و ساعت خود را فروخت و شانه‌ای برای
همسرش خرید.
وقتی به خانه بازگشت شانه در دست با تعجب دید که همسرش موهایش را کوتاه کرده است و بند ساعت
نو برای او گرفته است.
مات و مبهوت و اشک‌ریزان همدیگر را نگاه می‌کردند.
اشک‌هایشان برای این نبود که کارشان هدر رفته بود بلکه برای این بود که همدیگر را به یک اندازه دوست
داشتند و هر کدام بدنبال خشنودی دیگری بود.

داستان زیبا و عاشقانه

به یاد داشته باشیم اگر کسی را دوست داری یا شخصی تو را دوست داشته باشد باید برای خشنود کردن
او سعی و تلاش زیادی انجام دهی.
عشق و محبت به حرف نیست، باید به آن عمل کرد.
عمل است که شدت عشق را به تصویر می‌کشد.

یکی بود

گردآوری:
برچسب ها:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس