پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

مسعود سعد سلمان | شعر زیبای مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب

اشتراک:
فرهنگ و هنر و شعر
بیشتر اشعار مسعود سعد سلمان در قالب قصیده و باقی آنها به صورت رباعی و قطعه هستند.

مسعود سعد سلمان

مسعود سعد سلمان شاعر خوش‌نویس، ادیب و اسب شناس دوره غزنویان در نیمه دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم
هجری بود.
بیشتر اشعار او در قالب قصیده و باقی آنها به صورت رباعی و قطعه هستند.
مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب ز بهر تیرگی
شب مرا رفیق چراغ ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او

ز زخم ناخن چون عنکبوت اسطرلاب دو دیده همچو دو ثقبه گشاده ام شب و روز

در ادامه

ولیک بی خبر از
آفتاب و از مهتاب حسام را که زند غم کنم ز روی سپر سؤال را که کند دل دهم به
اشک جواب مسعود سعد سلمان چو چوب عنابم چین برگرفته روی همه گرفته اشکم در دیده گونه عناب مرا ز
سر زدگی کز فلک شدم در دل به جز مدیح ملک فکرتی نماند صواب خدایگان جهان پادشاه هفت اقلیم سر
ملوک زمین مالک قلوب و رقاب ابوالمظفر سلطان عالم ابراهیم که خسروان را درگاه او بود محراب چو سوی کعبه
ملوک جهان بپیوستند به سوی درگه عالی او مجی و ذهاب ظهیر دولت و ملک و نصیر دولت و دین

به راستی و سزا بودش از خلیفه خطاب مفاخر ملکان زمانه از لقب است بدوست باز همیشه مفاخر القاب روا
بود که فزاید جهان بدو رامش سزا بود که نماید فلک بدو اعجاب

مسعود سعد سلمان

خدایگانا از مدح و خدمت تو همی

همه سعادت محض آمده جلالت ناب ز رأی تست فروغ و مضای آتش و آب ز طبع تست صفا و
ثبات باد و تراب حقیر باشد با همت تو چرخ و جهان بخیل باشد باد و کف تو بحر و
سحاب به بزمگاه تو شاهان و خسروان خدام به رزمگاه تو خانان و ایلکان حجاب نهیب خنجر بران تو عدوی
تو را ببست بر دل و بردیده راه شادی و خواب ز مهر و کین تو چرخ و فلک دو
گوهر ساخت که هر دو مایه عمران شدند و اصل خراب بجست ذره زین و چکید قطره زان شد این
فروزان آتش شد آن گوارا آب کمیتت اندر تک گنبدیست اندر دور مسعود سعد سلمان

در ادامه

حسامت اندر زخم آتشی است
اندر تاب چه مرکبان را بر هم زند طراد نبرد چه سرکشان را درهم کند طعان و ضراب زمین و
کوه بپوشد ز خون تازه لباس سپهر و مهر ببندد ز گرد تیره نقاب دل مبارز گیرد ز تیر و
نیزه غذا سر مخالف یابد ز تیغ و گرز و شراب به میغ ظلمت رزمت ز قبضه وز زره جهد
ز خنجر برق ورود ز تیر شهاب تو را که یارد دیدن به گاه رزم دلیر که نیزه داری در
چنگ و تیر در پرتاب نیافت یارد از هیبت تو خاک درنگ نکرد یارد با حمله تو چرخ شتاب ز
زخم خنجر و از گرد موکب تو شود زمین چو چشم همای و هوا چو پر غراب از آن فروزی
آتش همی به رزم اندر که کرد خواهی دلها به تیغ تیز کباب ز نوک رمح تو کندی گرفت چنگ
هژبر ز سم رخش تو کندی نمود پر عقاب همیشه تا فلک اندر سه وقت هر سالی شود به گشت
رحا و حمایل و دولاب چو چرخ گردان بر تارک اعادی گرد چو مهر تابان بر طلعت موالی تاب مسعود
سعد سلمان گنجور

گردآوری:
برچسب ها:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس