گفتگو با دختری که برای نجات مادرش با اورژانس تماس گرفت و رسانه ایی شد

چندی پیش صدایی در فضای مجازی منتشر شد که در این صدا صحبت های یک دختر ۹ساله با اوپراتور اورژانس را می بینید که حال بد مادرش را گزارش می دهد و با حضور به موقع اورژانس مادرش را از مرگ حتمی نجات داد. در ادامه در پرشین وی می خواهیم ماجرای نجات جان مادر اصفهانی را از زبان دختربچه ببینیم
نجات جان مادر توسط دختر ۹ساله
در این ویدئو ماجرای نجات جان مادر اصفهانی توسط دخترش را می بینید
ویدئویی از صحبت های دختر ۹ساله اصفهانی
ماجرای نجات جان مادر توسط دختر ۹ساله
این اولین بار نیست که یک کودک اصفهانی ناجی جان مادرش از مرگ حتمی میشود و در تازهترین ماجرا از کودکان ناجی، یک دختربچه ۹ساله اصفهانی با یادگیری صحیح دروس آموزشی مدرسه و تماس بهموقع با اورژانس اصفهان، جان مادر مبتلا به دیابت خود را از مرگ حتمی نجات داد.
۱۸فروردینماه امسال، رسپینای ۹ساله همراه مادرش در خانه بود و خبر نداشت تا دقایقی دیگر، ناجی جان مادر خواهد شد. آن روز، حال عمومی مادر چندان مساعد نبود و رسپینای کوچک هم از دور، حواسش به مادر بود تا اگر اتفاقی رخداد، به او کمک کند.
رسپینا میگوید: «ساعت ۹صبح، هرچه مادرم را صدا زدم، جواب نداد. خیلی نگران شده بودم و میترسیدم اتفاقی برای او بیفتد. چند بار دیگر هم صدا زدم، اما مادرم هیچ واکنشی از خود نشان نداد. خانممعلم وقتی درس میداد، به ما میگفت همیشه باید چند شمارهتلفن مهم را به خاطر داشته باشید و این شمارهها در کتاب مطالعات اجتماعی هم نوشته شده است. یکی از آن شمارهها، شماره ۱۱۵ اورژانس بود و برای همین سریع با آن تماسگرفتم.»
ماجرای تلفن دختر ۹ساله با اورژانس
صدای رسپینا از شدت ترس و نگرانی میلرزید. با همان صدای لرزان به اپراتور اورژانسگفت حال مادرش خوب نیست و هرچه صدایش میزند جواب نمیدهد. غیر از رسپینا و مادرش هم کسی در خانه نبود که به او کمک کند. اپراتور از رسپینا خواست تا چند ضربه به شانه مادر زده و بلند صدایش بزند.
دخترک هم همین کار را انجام داد، اما مادر هیچ واکنشی نداشت. اپراتور سپس آدرس خانه را از رسپینا خواست و او هم نام خیابانها و کوچههایی را که میدانست گفت. بعد هم با دخترعمه مادرش تماس گرفت و او را در جریان قرار داد.
خیلی طول نکشید که آمبولانس از راه رسید و مادر بیهوش را همراه دخترش به بیمارستان منتقلکرد. مادر تحت درمان قرار گرفت و پس از مدتی چشمهایش را باز کرد
اینستاگرام و حکایت گیلان