سوژه های طنز از گرانی مواد غذایی تا تیشرت مخصوص اقوام فضول
سوژه های خبری امروز درباره گرانی مواد غذایی ،وضعیت تیم ملی برای جام جهانی و کاریکاتور پوتین آماده برای حمله و مطالب خنده دار و داستان طنز پرداخته ایم در ادامه همراه با پرشین وی شوید تا درباره این مطالب بخوانید.
گرانی مواد غذایی
شیوه جدید سیر کردن شکم خانواده!
مسعود ضیایی با انتشار کارتونی در صفحه اینستاگرام خود به مشکلات معیشتی مردم در پی افزایش قیمت مواد غذایی در کشور واکنش نشان داد.
آخرین وضعیت تیم ملی برای جام جهانی!
روزنامه خبر ورزشی با انتشار کارتونی از محمدرضا میرشاه ولد نوشت: بدون امکانات و بازی تدارکاتی نمیشود از تیم ملی توقع صعود داشت!
پوتین آماده خیز جدید برای جنگ هستهای!
برگزاری رژه روز پیروزی در مسکو به بهانه هفتاد و هفتمین سالگرد پایان جنگ جهانی دوم که به گمان بسیاری از کارشناسان میتواند آغاز تشدید حملات روسیه به اوکراین باشد، سوژه کارتونی از گریست و کومارنیتسکی در سایت کگل شد.
رسیدگی انفجاری به پرونده گلگهر!
در ادامه خبر گرانی مواد غذایی همچنین بخوانید : دستور بازنگری و رسیدگی مجدد به پرونده بازیکن گابنی تیم گل گهر سیرجان، سوژه انتشار کارتونی از محمدرضا میر شاه ولد در روزنامه خبر ورزشی شد.
داستان جالب
پری جادویی
یک زوج انگلیسی در اوایل شصت سالگی، در یک رستوران کوچک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودند.
ناگهان یک پری کوچولوی قشنگ سر میزشان ظاهر شد و گفت: چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستید و درتمام این مدت به هم وفادار ماندید، هر کدامتان میتوانید یک آرزو بکنید.
خانم گفت: من میخواهم به همراه همسر عزیزم، دور دنیا سفر کنم.
پری چوب جادوییاش را تکان داد و دو تا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک QM2در دستش ظاهر شد.
حالا نوبت آقا بود، چند لحظه با خودش فکر کرد و گفت: باید یه جوری از شر زن پیرم خلاص بشم باید یه دختر خوشگل گیرم بیاد و بعد گفت: خب، این خیلی رمانتیکه ولی چنین موقعیتی فقط یک بار در زندگی آدم اتفاق میافته، بنابراین، خیلی متأسفم عزیزم ولی آرزوی من این است که همسری سی سال جوانتر از خودم داشته باشم.
خانم و پری واقعاً ناامید شده بودند ولی آرزو، آرزو است دیگر…
پری چوب جادوییاش را چرخاند و آقا نود ساله شد!
خانم تا چشمش به صورت پر از چروک و دستان لرزان همسر پیرش افتاد بلافاصله بلند شد و گفت تو دیگر همسر من نیستی پیرمرد!
مرد با چشمانی گریان به دنبال همسرش با پشتی خمیده میدوید و میگفت: من عاشقتم…