جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

داستان زیبای | عشق مادری

اشتراک:
پیامک و تبریک تولد
چند سال پیش در یک روز گرم تابستانی در جنوب فلوریدا، پسر کوچکی با عجله لباس هایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت ...

داستان زیبای عشق مادری

داستان زیبای عشق مادری ,چند سال پیش در یک روز گرم تابستانی در جنوب فلوریدا، پسر کوچکی با عجله لباس
هایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت،مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت
می برد.
مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی فرزندش شنا می کند ؛ مادر وحشت زده به طرف دریاچه دوید

و با فریاد پسرش را صدا زد .
پسر سرش را برگرداند ، ولی دیگر دیر شده بود .
داستان زیبای تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد .
مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت.
تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر به کودکش آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت او بچه
را رها کند .
کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریادهای مادر را شنید ، به طرف آنها
دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را کشت .

داستان زیبای عشق مادری

داستان زیبای عشق مادری

پسر را سریع به بیمارستان رساندند .
دو ماه گذشت تا پسر بهبودی نسبی بیابد .
پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخن های مادرش مانده بود.
خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخم هایش را به او نشان دهد .
پسر شلوارش را بالا زد و با ناراحتی زخم ها را نشان داد ، سپس با غرور بازوهایش را نشان
داد و گفت : این زخم ها را دوست دارم ؛ اینها خراش های عشق مادرم هستند.
عصر ایران

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس