سوژه های طنز درباره عزاداری ادبیات فارسی تا تابلوی انسان های وحشی

سوژه های خبری امروز درباره عزاداری ادبیات فارسی برای وفات محمدعلی اسلامی ندوشن ،طنز تابلوهای انسان های وحشی و اخراج محسن رضایی از کمیسیون اقتصادی می باشد در این مطلب همراه با پرشین وی شوید تا این مطالب و عکس های خنده دار روز را ببینید.
ادبیات فارسی
ببینید ادبیات فارسی عزادار شد!
محمدعلی اسلامی ندوشن دیروز در سن نود و هفت سالگی درگذشت و ادبیات فارسی را در سوگ خود نشاند. روزنامه سازندگی با انتشار طرحی از چهره این استاد مسلم ادبیات فارسی اثر هادی حیدری، درگذشت وی را تسلیت گفت.
روزنامه سازندگی به بهانه اخراج محسن رضایی از کمسیون اقتصادی دولت کاریکاتوری از وی، اثر هادی حیدری را در صفحه اول خود منتشر کرد.
ببینید ایافسی چطور حال فوتبال ما را گرفت!
بنای AFC فعلاً بر این است که باشگاههای ایرانی در تعلیق بمانند و خبری از مجوز حرفهای نیست؛ موضوعی که سوژه کارتونی از محمدرضا میرشاهولد در روزنامه امروز خبرورزشی شده است.
ببینید: تابلوی راهنمای انسانهای وحشی!
محمدرضا میرشاه ولد با انتشار کارتونی در صفحه اینستاگرام خود به انتشار تصاویر دلخراش از تلف شدن یک قلاده خرس و شکنجه یک خرس دیگر جمعی از مردم در شهرهای مختلف، واکنش نشان داد.
درموضوع ادبیات فارسی عکس های خنده دار زیر را ببینید
در موضوع ادبیات فارسی داستان جالب زیر را بخوانید
داستان جالب
وقتی که او مرد
وقتی که مرد، حتی یک نفر هم توی محل ما ناراحت نشد. بچههای محل اسمش رو گذاشته بودند مرفه بیدرد و بیکس. و این لقب هم چقدر به او میآمد نه زن داشت نه بچه و نه کسوکار درستی.
شنیده بودیم که چند تایی برادرزاده و خواهرزاده دارد که آنها هم وقتی دیده بودند آبی از اجاق عموجان و دایی جان برایشان گرم نمیشود، تنهایش گذاشته بودند.
وقتی که مُرد، من و سه چهار تا از بچههای محل که میدانستیم ثروت عظیم و بیکرانش بیصاحب میماند، بدون اینکه بگذاریم کسی از همسایهها بفهمد، شب اول با ترس و لرز زیاد وارد خانهاش شدیم و هر چه پول نقد داشت، بلند کردیم. بعد هم با خود کنار آمدیم که: این که دزدی نیست تازه او به این پولها دیگر هیچ احتیاجی هم ندارد. تازه میتوانیم کمی هم از این پولها را از طرفش صرف کار خیر کنیم تا هم خودش سود برده باشد و هم ما…
اما دو روز بعد در مراسم خاکسپاریاش که با همت ریش سفیدهای محل به بهشت زهرا رفتیم، من و بچهها چقدر خجالت کشیدیم.
موقعی که ١۵٠ بچه یتیم از بهزیستی آمدند بالای سرش و فهمیدیم مرفه بیدرد خرج سرپرستی همه آنها را میداده، بچههای یتیم را دیدیم که اشک میریختند و انگار پدری مهربان را از دست دادهاند از خودمان پرسیدیم: او تنها بود یا ما؟