پنجشنبه, ۱۹ تیر , ۱۴۰۴
درخواست تبلیغات

داستان جالب | خون دادن به خواهر

پیامک و تبریک تولد
داستان جالب : خون دادن به خواهر سالها پیش، وقتی به عنوان داوطلب در یک بیمارستان کار می‌کردم، دختر دو ساله‌ای به نام لیز در بیمارستان بستری بود که از یک بیماری نادر و جدی رنج می‌برد.تنها شانس بهبودی از نظر پزشکان، انتقال خون از برادر پنج ساله‌اش بود که به طور معجزه‌آسایی از همان […]

داستان جالب : خون دادن به خواهر

سالها پیش، وقتی به عنوان داوطلب در یک بیمارستان کار می‌کردم، دختر
دو ساله‌ای به نام لیز در بیمارستان بستری بود که از یک بیماری نادر و جدی رنج می‌برد.
تنها شانس بهبودی از نظر پزشکان، انتقال خون از برادر پنج ساله‌اش بود که به طور معجزه‌آسایی از همان بیماری
جان سالم به در برده بود و خون او آنتی‌بادی‌های موردنیاز برای مبارزه با این بیماری را ساخته بود.

داستان جالب 

پزشک به پسر پنج ساله وضعیت را توضیح داد و از او پرسید آیا مایل است از خون خود به
خواهرش بدهد.
من پسربچه را دیدم که یک لحظه تردید کرد، نفس عمیقی کشید و گفت: «آره، میدم اگر خواهرم نمیره.»

 داستان جالب خون دادن به خواهر

داستان جالب

 

زمانی که انتقال خون انجام می‌شد، پسر کنار خواهرش دراز کشیده بود و لبخند می‌زد.
همه دیدیم که رنگ گونه‌های دختر در حال تغییر است و انگار خون منتقل شده داشت اثر می‌کرد.
صورت پسر رنگ‌پریده شده بود و دیگر لبخندی بر لبانش نبود.
پسر به پزشک نگاه کرد و با صدایی لرزان گفت: «من خیلی زود می‌میرم؟»

داستان جالب

از آنجایی که
پسر کوچکی بود توضیح دکتر را درست متوجه نشده بود و فکر می‌کرد باید همه خون خود را برای نجات
خواهرش به او ببخشد.بخشش آنچه که برای شما خیلی ارزشمند و حیاتی است…

پرشین جوک

گردآوری:

برچسب ها:
اخبار مرتبط: