پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

داستان جالب | بخت بیدار و جادوگر

اشتراک:
پیامک و تبریک تولد
داستان جالب : بخت بیدار و جادوگر روزی روزگاری نه در زمان های دور ، در همین حوالی مردی زندگی می کرد که همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا می کرد ” بخت با من یار نیست ” و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد .پیر خردمندی وی […]

داستان جالب : بخت بیدار و جادوگر

روزی روزگاری نه در زمان های دور ، در همین حوالی مردی زندگی می کرد که همیشه از زندگی خود
گله مند بود و ادعا می کرد ” بخت با من یار نیست ” و تا وقتی بخت من خواب
است زندگی من بهبود نمی یابد .
پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار کردن بخت خود به فلان کشور نزد جادوگری توانا برود.
او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی رسید.
گرگ پرسید : ” ای مرد کجا می روی ؟ “مرد جواب داد : ” می روم نزد جادوگر تا
برایم بختم را بیدار کند ، زیرا او جادوگری بس تواناست ! “گرگ گفت : ” می شود از او
بپرسی که چرا من هر روز گرفتار سر درد های وحشتناک می شوم ؟ “مرد قبول کرد و به راه
خود ادامه داد .

داستان جالب

او رفت و رفت تا به مزرعه ی وسیع رسید که دهقانانی بسیار در آن سخت کار می کردند.
یکی از کشاورز ها جلو آمد و گفت : ” ای مرد کجا می روی ؟ “مرد جواب داد :
” می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار کند ، زیرا او جادوگری بس تواناست ! “کشاورز گفت
: ” می شود از او بپرسی که چرا پدرم وصیت کرده است من این زمین را از دست ندهم
زیرا ثروتی بسیار در انتظارم خواهد بود ، در صورتی که در این زمین هیچ گیاهی رشد نمی کند و
حاصل زحمات من بعد از پنج سال سرخوردگی و بدهکاری است ؟ “مرد قبول کرد و به راه خود ادامه
داد.

 داستان جالب بخت بیدار و جادوگر

داستان جالب

او رفت و رفت تا به شهری رسید که مردم آن همگی در هیئت نظامیان بودند و گویا همیشه آماده
برای جنگ.
شاه آن شهر او را خواست و پرسید : ” ای مرد به کجا می روی ؟ “مرد جواب داد
: ” می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار کند ، زیرا او جادوگری بس تواناست ! “شاه
گفت : ” آیا می شود از او بپرسی که چرا من همیشه در وحشت دشمنان بسر می برم و
ترس از دست دادن تاج و تختم را دارم ، با ثروت بسیار و سربازان شجاع تاکنون در هیچ جنگی
پیروز نگردیده ام ؟ “مرد قبول کرد و به راه خود ادامه داد.
پس از راهپیمایی بسیار بالاخره جادوگری را که در پی اش راه ها پیموده بود را یافت و ماجراهای سفر
را برایش تعریف کرد.
جادوگر بر چهره مرد مدتی نگریست سپس راز ها را با وی در میان گذاشت و گفت : ” از
امروز بخت تو بیدار شده است برو و از آن لذت ببر ! “و مرد با بختی بیدار باز گشت…

داستان جالب

به شاه شهر نظامیان گفت : ” تو رازی داری که وحشت برملا شدنش آزارت می دهد ، با مردم
خود یک رنگ نبوده ای ، در هیچ جنگی شرکت نمی کنی ، از جنگیدن هیچ نمی دانی ، زیرا
تو یک زن هستی و چون مردم تو زنان را به پادشاهی نمی شناسند ، ترس از دست دادن قدرت
تو را می آزارد.
و اما چاره کار تو ازدواج است ، تو باید با مردی ازدواج کنی تا تو را غمخوار باشد و
همراز ، مردی که در جنگ ها فرماندهی کند و بر دشمنانت بدون احساس ترس بتازد.
“شاه اندیشید و سپس گفت : ” حالا که تو راز مرا و نیاز مرا دانستی با من ازدواج کن
تا با هم کشوری آباد بسازیم .
“مرد خنده ای کرد و گفت : ” بخت من تازه بیدار شده است ، نمی توانم خود را اسیر
تو نمایم ، من باید بروم و بخت خود را بیازمایم ، می خواهم ببینم چه چیز برایم جفت و
جور کرده است ! “و رفت …

به دهقان گفت : ” وصیت پدرت درست بوده است ، شما باید در زیر زمین بدنبال ثروت باشی نه
بر روی آن ، در زیر این زمین گنجی نهفته است ، که با وجود آن نه تنها تو که
خاندانت تا هفت پشت ثروتمند خواهند زیست.
“کشاورز گفت : ” پس اگر چنین است تو را هم از این گنج نصیبی است ، بیا با هم
شریک شویم که نصف این گنج از آن تو می باشد .
“مرد خنده ای کرد و گفت : ” بخت من تازه بیدار شده است ، نمی توانم خود را اسیر
گنج نمایم ، من باید بروم و بخت خود را بیازمایم ، می خواهم ببینم چه چیز برایم جفت و
جور کرده است ! “و رفت …

سپس به گرگ رسید و تمام ماجرا را برایش تعریف کرد و سپس گفت : ” سردردهای تو از یکنواختی
خوراک است اگر بتوانی مغز یک انسان کودن و تهی مغز را بخوری دیگر سر درد نخواهی داشت ! “شما
اگر جای گرگ بودید چکار می کردید ؟بله.
درست است ! گرگ هم همان کاری را کرد که شاید شما هم می کردید ، مرد بیدار بخت قصه
ی ما را به جرم غفلت از بخت بیدارش درید و مغز او را خورد .

دیوانگی است قصه‌ ی تقدیر و بخت نیستاز نام سرنگون شدن و گفتن این قضاست

در آسمان علم ، عمل
برترین پر استدر کشور وجود هنر بهترین غناست

میجوی گرچه عزم تو ز اندیشه برتر استمیپوی گرچه راه تو در
کام اژدهاست

شعر از : پروین اعتصامی

پند آموز

گردآوری:
برچسب ها:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس