فرش ایران در گذر تاریخ
فرش ایرانی
زیراندازهای نخستین متشکل از پوست نرم حیوانات و الیاف نرم گیاهی و بوریا بود اما به دلیل گسترش جوامع اجتماعی
و کاهش شکار، نیاز به تولید بیشتر زیراندازهای دست بافته روز به روز بیشتر شد و بافت این گونه زیراندازها
تکامل یافت.کاوشهای باستانشناسی نشان میدهد استفاده از بوریاهای بافته شده از نیهای منطقه میان رودان، از هزاره چهارم و پنجم
متداول بوده و بافت گلیم تا سده پانزده قبل از میلاد، به مرحله بالایی از تکامل رسیده است.
فرش ایرانی
کهنترین دستبافته ای که باستانشناسان به آن دست یافتهاند، قالیچهای است که به علت دستیابی به آن در گور یخ
زده یکی از فرمانروایان سکایی در دره پازیریک در سیبری، به نام قالیچه پازیریک نامیده شده است.
این فرش که به عنوان پوشش اسب به کار میرفته هم اکنون در موزه ارمیتاژ لنینگرادنگهداری می شود و صاحب
نظران با توجه به نقشهای روی این قالی که شبیه نقوش اصیل هخامنشی است آن را ایرانی میدانند و بر
این باورند که فرش پازیریک از دست بافتهای مادها و پارتها (خراسان بزرگ قدیم) است رنگهای مورد استفاده در
این قالی قرمزاخرایی، زرد، سبز کمرنگ و نارنجی است.
تشابه نقوش سواران و مردان پیاده که در کنار اسبان خود راه میپیمایند، و جانواران بالدار در این قالی با
نقوش تخت جمشید، درستی نظر این پژوهشگران را قویتر میسازد.
صاحبنظران همچنین معتقدند بافت قالیچهای با چنین ویژگیها، مستلزم دارا بودن پشتوانهای فرهنگی و هنری در ارتباط با بافت فرش،
کمینه برای چندین قرن خواهد بود و مبین این نکته است که در سده های متمادی، پیش از بافت فرش
معروف پازیریک، این حرفه در فلات ایران رواج داشته و ایرانیان به رمز آن پیبرده بودند.
گفتار مورخان نیز، حاکی از تایید همین نکته است.
به طوری که گزنفون مورخ یونانی در کتاب خود موسوم به «سیرت کوروش» میگوید: «ایرانیان برای اینکه بسترشان نرم باشد،
قالیچه زیر بستر خود میگستردند».این عبارت نشان دهنده آن است که قالیبافی در این زمان عمومیت داشته و در زندگی
روزمره جایگاه خود را یافته و از ملزومات زندگی به شمارمیآمده است.
قدمت فرش ایرانی
گرچه از دوران ساسانیان نمونه مشخصی موجود نیست، اما آن چنان که از قراین پیدا است، فرش ایران در دوران
ساسانی، از شهرت و اعتبار جهانی برخوردار بوده است.
چنان که سالنامه چینی «سوئی سو» (sui-su) در این دوران از فرش پشمی ایران به عنوان کالای وارداتی به چین
نام میبرد.
در ادبیات فارسی نیز، بارها فرش معروف “بهارستان” متعلق به خسروپرویز پادشاه ساسانی یاد شده است.
اوصافی که از فرش بزرگ بهارستان آمده است، نشانههایی از توان و برتری هنرمندان ایرانی و پیشتازی آنان درهنر
فرش بافی است.
با ظهور دین اسلام و فروپاشی نظام پرشکوه ساسانیان، هنر فرشبافی که پیشتر توسط اشراف حمایت میشد دچار رکود شد
و در پی آن ظهور سلسلههای مختلف و عدم ثبات سیاسی در قلمرو پهناور ایران، توان رشد و نمورا از
آن بازستاند.
به ویژه آن که اعراب به تجملات زندگی توجهی نداشتند، و کاخهای رفیع برای در میان گرفتن آنان که به
زندگی در صحرا و بیابان و آسمان پرستاره و چادرهای حصیری خو گرفته بودند، توان فرسا مینمود، و به منظور
مبارزه با شرک و بتپرستی نقش پردازی ازانسان و حیوان را مکروه میدانست.
با پراکنده شدن هنرمندان در شهرهای دور و نزدیک، هنر فرشبافی بینمودی آشکار، به بقای خود ادامه داد، اما این
روند دیری نپایید و خلفای بینامیه و بنیعباس برخلاف خلفای گذشته، در تقلید از شاهان گذشته، به این هنر توجه
کردند و موجبات شکوفایی این هنر را پدید آوردند.
ذکر دویست خانه قالی در تاریخ بیهقی متعلق به نیمه اول قرن پنجم هجری در شرح هدایای ارسالی از خراسان
توسط علیبن عیسی برای هارون الرشید، خود گواهی براین نکته است و اخبار و شواهدی که مورخان و جغرافی نگاران
اسلامی از این و آن در کتب خود درج کردهاند، خود دلیل غیر قابل انکاری از وجود فرهنگ پیشرفته قالیبافی
ایران است.
مولف «حدودالعالم» که در تاریخ ۸۱۲ م آن را به رشته تحریر درآورده به قالیبافی فارس اشارت دارد، و یک
قرن بعد مقدسی به وجود قالیهای سجادهای در اراضی مرتفع قائنات،اعتراف میکند.یاقوت حموی (۱۱۷۹ میلادی، قرن ششم هجری) از وجود
قالیبافی آذربایجان خبر میدهد، و ابنبطوطه جهانگرد عرب (۱۳۰۴ ـ ۱۳۷۸میلادی) در راه خود از خورموسی در خلیج فارس به
اصفهان، هنگام بازدید از ایذه در منطقه بختیاری از فرش سبز رنگی از در جلو وی گسترانیدند یاد میکند.ادبیات فارسی
نیز از این نشانهها خالی نیست.
خاقانی شروانی شهرت قالیهای مرندی را در قرن ششم چنین بازگو میکند:
چون مرا سندس است و استبرق شاید ارقالی
مرندی نیستیورش قوم مغول آنچه را که دستاورد پادشاهان گذشته بود، نابود ساخت.
آنان مردانی جنگجو بودند که دنیا را برپشت اسبانشان فتح کرده بودند و در مصافشان با دشمنان، زنانشان را همراه
نمیبردند، و قالی که زاده دستان هنرمند زنان است، با حمله آنان، نه تنها به ایران راه پیدا نکرد، بلکه
باعث شد تا کارگاههای کوچک بافت قالی نیز ازبین رفته و طراحان و نقاشان به نقاط دوردست و روستاهای دور
افتاده بگریزند.
مغولها گرچه سرزمین ایران را فتح کردند، اما به سرعت مقهور فرهنگ غنی ایرانیان شده و به آن تن دادند.
جانشینان مغولان با برخورداری از این فرهنگ، رفتهرفته به ترمیم خرابیها همت گماشتند و هنرمندان را بزرگ داشته اکرام کردند
و موجبات پیشرفته زمینههای هنری را فراهم آوردند.
در اخبار آمده است که غازان خان اولین ایلخانی بود که به دین اسلام گروید و فرشهایی برای آرامگاه خالد
ابن ولید سردار صدر اسلام به دمشق گسیل داشت.
وی برای تزیین صحن کاخهای خود نیز قالیهایی از خطه فارس را فراهم آورد.
جانشینان تیموریان برخلاف اعقابشان افرادی هنر دوست و هنرپرور بودند و بعضیشان در برخی از رشتههای هنر دست داشتند.
آنان با بزرگداشت نقاشان و هنرمندانی چون بهزاد هراتی و ایجاد کانونهای هنری در اعتلای این هنرگامهای موثری برداشتند.
نقاشیهایی که از دوره تیموری باقی مانده نشان دهنده علاقه شاهان تیموری به هنر فرشبافی است.دوران صفوی عصر درخشان و
پرشکوه احیای هنر در تمام زمینههاست.
نمونههای ارزنده موجود در موزههای مشهور جهان همچون قالی مشهوراردبیل که جهت مقبره شیخ صفی الدین اردبیلی جد بزرگ صفویان
بافته شده و اکنون در موزه ویکتوریا و آلبرت نگهداری می شود، حاصل کارگاههای قالیبافی شاهی در این دوران بوده
اند.
حمایت شاهان صفوی و ابراز علاقه آنان به این حرفه سبب شد تا صنعت فرشبافی از درجه یک پیشه
و حرفه روستایی تا مقام یکی از هنرهای زیبا ارتقا یابد.
شاه عباس در این مهم سهم به سزایی داشت، زیرا وی با تاسیس کارگاه قالیبافی در جوار کاخهای سلطنتی خود
بین چهل ستون تا میدان شاه، بافندگان را مستقیماً زیر نظر داشت تا از کیفیت بافت و ظرافت آنها مطمئن
شود.
یادداشتهای گردشگرانی چون تاورنیه، شاردن و رابرت شرلی تاییدی براین گفتار است.ایجاد روابط تجاری با کشورهای اروپایی و ورود جهانگردان،
گردشگران و سفرا به ایران، زمینه گسترش روابط فرهنگی، تجاری را با دیگر کشورهافراهم ساخت و استقبال از قالیهای نفیس
ایرانی در اروپا براهمیت دستبافته ها ورونق سفارشها افزود.
از این زمان کاشان به واسطه مرغوبیت و ظرافت قالیهای تولیدی خود پذیرای سفارشات بسیار شد و تولید فرشهای زربفت
که حاصل بافت با نخهای طلا و نقره بود، بنا به سفارش دربار لهستان بر رونق آن شهر افزود.
این فرشها که بعدها به فرشهای لهستانی یا پولونزی Polonaisa معروف شدند، یادگارهای این دورانند و اکنون مایه فخر و
مباهات موزههای مالک آنند.
شاه عباس با گردآوردن بهترین نقاشان و طراحان و بافندگان از سراسر کشور و تجمع آنها در کارگاههای سلطنتی، شاهکارهای
بیمانندی را در هنر فرشبافی سبب شد و نقشهای قالی با الهام از نقوش نگارگری و تذهیب توسط هنرمندان دگرگون
شد.
با انقراض صفویان افول هنر فرشبافی نیز آغاز شد.
تاخت و تاز افغانها در ایران، همه چیز را به ناگهان از بین برد و خاطره دردناک حمله مغولان را
در اذهان همگان زنده کرد.
نادرشاه جهت حفظ انسجام و یک پارچگی کشور فرصت آن را نیافت تا به مسایل هنری بپردازد اما دوباره و
رفته رفته با حفظ امنیت و آرامش ایجاد شده در سایه شجاعت و دلاوری ایرانیان، هنری که در خفا به
حیاتش ادامه میداد در دوره زندیه اعتبار بیشتری یافت و مورد توجه فرمانروایان قرار گرفت.
در دوره قاجاریه نیز با رونق بازارهای اروپا که از دوره صفویه آغاز شده بود و در طی قرون متمادی
افت و خیز فراوانی را پشت سر نهاده بود، سیر عادی خود را در پیش گرفت.
بازرگانان تبریزی به تاسیس کارگاههای فراوان قالیبافی نه تنها در تبریز بلکه در کرمان، مشهد، کاشان و سایر شهرهای ایران
همت گماشته و قالیهای بافته شده از طریق استانبول به اروپا راه مییافتند.
با رونق روزافزون بازار فرش ایران بازرگانان خارجی خود به فکر سرمایه گذاری در ایران افتادند و با ایجاد کارگاههای
بافت قالی در شهرهایی مانند کاشان، اراک و کرمان، هدایت این هنر و صنعت را به عهده گرفتند.اکنون نیز فرش
دستباف ایران در گذر سالها و قرنها و بلکه هزاره ها با تکیه بر اصالتهای گذشته، هنرمندی ایرانیان، خلاقیت تولید
کنندگان و پیشینه پر افتخار خود همچنان راه کمال را می پیماید و در تمامی کره خاک شهرتی بی مانند
دارد.
فرش ایرانی