ساعد سهیلی از زندگی شخصی و ماجرای بازیگر شدنش می گوید!
ساعد سهیلی بازیگر جوانی است که بعد از سه سال فعالیت حرفه ای حالا جزو بازیگران پرکار سینمای ما محسوب می شود.
سهیلی بواسطه پدرش (سعید سهیلی) به سینما آمد اما نشان داده بازیگری توانا است که آینده ای بهتر در کارنامه اش رقم خواهد خورد.با او به بهانه اکران عمومی فیلم«چند متر مکعب عشق» به گفت و گو نشستیم.
*به عنوان پسر سعید سهیلی به دنیای بازیگری وارد شدید. طبیعتا اوایل قضاوتهای زیادی درباره بازیتان وجود داشته و خیلیها معتقد بودند به خاطر حمایت پدر، به چنین جایگاهی رسیدهاید. چقدر طول کشید که خودتان را ثابت کنید و به عنوان بازیگری مستقل، با پیشنهادهایتان روبهرو شوید؟
پدرم خیلی توی این مسائل سختگیر است. قبل از اینکه وارد سینما شوم مدام با او صحبت میکردم و میگفتم میتوانم بازی کنم اما قبول نمیکرد. اجازه نمیداد نقشی در کارهایش داشته باشم. تا اینکه تئاتر کار کردم و در فیلم بهروز شعیبی بازی کردم وجایزه بردم. بعد بهم اجازه داد در «گشت ارشاد» بازی کنم. بعد از آن دیگر کارگردانهای مختلف بهم پیشنهاد کار دادند. در آن پیشنهادها هم خدارا شکر انتخابهای درستی داشتم.
*قبول دارید که برند پدرتان برای ورود به این عرصه اولین عامل موفقیتتان بوده؟ شاید خیلی از جوانان هم باشند که در زمینه بازیگری استعداد دارند اما زمینهای برای ورود به این عرصه پیدا نمیکنند.
بله کاملا. ولی ورود به سینما شاید راحت باشد اما ماندن در آن خیلی سخت است. ماندن را دیگر پدر من نمیتواند تعیین کند. حتی دولت با تمام قدرتش نمیتواند کاری کند که فردی را به بازیگر محبوب تبدیل کند. مردم هستند که تعیین میکنند این بازیگر، بازیگر هست یا نیست.
*که این اتفاق برای شما در «گشت ارشاد» افتاد.
بله خوشبختانه. اما معتقدم بازیگران جوان هم سن من یک روز نمیتوانند غافل شوند. اگر یک روز به پیشرفت فکر نکنیم عقب میافتیم. خیلی با سرعت دارد بازیگری جلو میرود. باید تلاش کنیم تا در این عرصه ماندگار باشیم.
*شانس دیگری که شما در زمان ورودتان به سینما داشتید این بود که برای ایفای نقشهای این گروه سنی، بازیگر کم داریم. بازیگران مطرح و سوپراستارهای سینما همگی در مرز چهل سالگی هستند و دیگر نمیتوانند نقشهایی اینچنینی را بازی کنند. برای همین هم شاید شما یکی از اولین گزینهها برای نقشهای این گروه سنی باشید.
بله کاملا درست است اما این طبیعی است که نسلها مدام عوض میشوند. هر سال جوانهای با استعدادی وارد میشوند و فیلمهای خوبی کار میکنند. برای همین هم معتقدم که باید مدام تلاش کنم تا از بازیگری جا نمانم.
*سال گذشته به عنوان پر کارترین بازیگر جشنواره معرفی شدید. علت این سرعت در انتخاب فیلم همان تلاشتان برای جا نماندن از دنیای بازیگری است؟
خیلی اتفاقی و ناخواسته بود. دنبال این نبودم که تیتر پرکارترین را بگیرم. فقط فیلمنامههایی که به دستم رسید خیلی خوب بود و دوست داشتم کار کنم اما انرژی خیلی زیادی ازم گرفته شد. الان انرژیام خیلی کمتر شده و امسال فقط با دو تا فیلم در جشنواره هستم.
*در دهههای هفتاد و اوایل هشتاد، جذابیت چهره و استایل برای انتخاب بازیگران اولیت بیشتری داشت. خیلی از بازیگرانی که الان سوپراستار سینمای ایران هستند، صرفا به دلیل همین جذابیتها وارد سینما شدند و بعد از مدتی، تعدادی از آنها توانستند خودشان را اثبات کنند. در دوره جدید اما به نظر میرسد یک مقدار معیارها تغییر کرده.
خب سلیقه مردم هم خیلی تغییر کرده. . خوشبختانه مخاطبان باهوش شدهاند. آنقدر فیلمهای خارجی میبینند و با سینمای روز جهان آشنا شدهاند که دیگر نمیتوانند زیاد در قید و بند چنین مسائلی باشند. الان بیشتر به بازی بازیگر بها داده میشود تا صرفا چهره و استایلاش. برای همین هم ماندگار شدن در سینما نسبت به قبل خیلی سختتر شده. اگر چیزی برای ارائه نداشته باشند، کم کم پس زده میشوند.
جالب است یک سری از افغانها قبل از اینکه «چند متر مکعب عشق» را ببینند به من پیغام دادند که ما فیلم را نمیبینیم چون احتمالا باز هم با یک جور قضاوت اشتباه با ما روبهرو شدهاید. مدام تلاش میکردم این تصویر نادرست از ذهنشان پاک شود.
*نوع انتخابهای شما نشان میدهد که زیاد در قید و بند نقشهایی نیستید که بتوانید به واسطه آن میان عامه مردم شهرت پیدا کنید. در عمده فیلمها نقش سرباز، پسری از طبقه فرودست جامعه، کارگر و … را بازی کردید.
راستش دوست دارم از کارم لذت ببرم. زیاد به سایر مسائل فکر نمیکنم. بیشتر دلم میخواهد فیلمی که بازی میکنم معضلات اجتماعی را درست بازگو کند. این سلیقه شخصیام است و میتوانید در فیلمهایی که کار کردم این سلیقه را ببینید. همه تلاشم را میکنم تا حرف خودم و مردم را به تصویر بکشم.
*برای اولین فیلم جدیتان نامزد دریافت سیمرغ شدید. این انتخاب، چقدر مسیر بازیگریتان را مشخص کرد. ممکن بود اگر چنین موفقیتی در مقابلتان نبود، راه دیگری را میرفتید؟
به نظرم جایزه و کاندیدا شدن برای یک نقش، زیاد تعیین کننده نیست. خیلی از بازیگران قدرتمندی را میشناسم که هیچ وقت حتی کاندیدای دریافت سیمرغ هم نشدهاند اما فعالیتشان را با همان قوت ادامه دادهاند و مردم هم دوستشان داشتهاند. بازیگر زیاد نباید روی فستیوالهای مختلف زوم کند.
*پس دغدغه سوپراستار شدن ندارید؟
قاعدتا من وارد سینما شدم که از این حرفه لذت ببرم چون بازیگری را دوست دارم.به آینده هم خیلی امیدوارم. اتفاقهای خوب خوشحالم میکند و من هم از سوپراستار شدن بدم نمیآید.
*برویم سراغ «چند متر مکعب عشق». با اینکه سالها از مهاجرت افغانها به ایران میگذرد اما هنوز یک نوع تفکر غالب نسبت به این مهاجران وجود دارد؛ تفکری که از حس برتری بینی ما سرچشمه میگیرد. در خوشبینانهترین حالت ممکن، با وجود رفتار توام با احترام، ایرانیها هنوز آنطور که باید نتوانستهاند ارتباطشان را با آنها بسط دهند و حقی برابر برایشان قائل باشند؛ مسئلهای که در دیالوگ طلایی عبدالسلام هم روی آن تاکید میشود. شما هم طبیعتا به عنوان یک ایرانی، ناگزیر در دایره این تفکر غالبی قرار داشتید.
اتفاقا یکی از دلایل اصلی که باعث شد در این فیلم بازی کنم این بود که هیچ موضعگیری و قضاوتی درباره رابطه میان مهاجران و ایرانیان نداشت. ارتباط میان اینها را درست به تصویر میکشید.
*چگونه توانستید این ارتباط را شکل دهید؟
از آنجایی که در مشهد زندگی کردم و بزرگ شدم، به دلیل نزدیک بودن خراسان به افغانستان، با افغانیهای زیادی در ارتباط بودم. حتی چند نفر از دوستانم افغانی بودند. با این حال اما زمانی که رابطه مردم با این مهاجران را میبینم واقعا متاسف میشوم. باعث تاسف است که چنین دید منفیای نسبت به این مهاجران داریم. در صورتی که همین ما ایرانیها زمانی که به کشورهای دیگر مهاجرت میکنیم، از چنین رفتاری آزرده میشویم. سالها درباره این قضاوتهای نادرستی که نسبت به ایرانیها در کشورهای دیگر وجود دارد گله کردهایم اما برخوردهای خودمان را در مواجهه با افغانیها اصلاح نمیکنیم.
*بله و در این صورت، باید بپذیریم که میان مهاجران افغانی هم تفکر خوبی نسبت به ایرانیها وجود نداشته باشند و نتوانند خیلی راحت با ما ارتباط برقرار کنند. ایرانیها یک عمر به دید تحقیر با آنها روبهرو شدهاند و حالا طبیعتا ارتباط گرفتن با آنها خیلی سخت است.
نه واقعیت این است که با وجود تمام این مشکلات، خیلی جو دوستانه و صمیمی بینمان وجود داشت. در سکانسهایی که با حسیبا ابراهیمی بازی داشتم، بازیگران افغانی که پشت صحنه بودند تحت تاثیر قرار میگرفتند و حتی گریه میکردند. واقعا رنج و سختیهای زیادی را تحمل کردهاند. شرایط خیلی سختی در ایران برایشان وجود دارد و شنیدنش از زبان آنها دردناک است.
ورود به سینما شاید راحت باشد اما ماندن در آن خیلی سخت است. ماندن را دیگر پدر من نمیتواند تعیین کند. حتی دولت با تمام قدرتش نمیتواند کاری کند که فردی را به بازیگر محبوب تبدیل کند. مردم هستند که تعیین میکنند این بازیگر، بازیگر هست یا نیست.
*پس نگران این موضوع نبودند که فیلم بخواهد قضاوتی اشتباه دربارهشان داشته باشد.
جالب است یک سری از افغانها قبل از اینکه فیلم را ببینند به من پیغام دادند که ما فیلم را نمیبینیم چون احتمالا باز هم با یک جور قضاوت اشتباه با ما روبهرو شدهاید. مدام تلاش میکردم این تصویر نادرست از ذهنشان پاک شود. شکر خدا زمانی که در افغانستان اکران شد دیدم که افغانیها واقعا از آن راضی هستند.
*چقدر طول کشید که فضای احساسی و عاشقانه بین صابر و مرونا شکل بگیرد؟ تفاوت میان فرهنگها شکلگیری این احساس را مشکل نمیکرد؟
تمام تلاشم را میکردم که در تک تک پلانها با تخیل، صحنهها را باور کنم. جمشید محمودی هم خیلی وقت گذاشت تا من و حسیبا ابراهیمی موقعیتمان را بشناسیم. چون میدانستیم اگر یک مقدار از حد معیار خارج شویم و احساسات حالت تصنعی به خودش بگیرد، تماشاچی، کار را پس میزند. جلسات زیادی با کارگردان و حسیبا ابراهیمی داشتیم. خیلی تمرین کردیم اما خب زمان زیادی هم در اختیارمان نبود. پیش تولیدمان کوتاه بود و باید خیلی زود موقعیت فیلمنامه را میشناختیم و به نتیجهای که مد نظرمان بود میرسیدیم. برای همین هم انرژی زیادی از هر دوی ما گرفته شد.
تبیان