فلور نظری و فریبا نظری دو خواهر متفاوت اما نزدیک از زندگی شخصی شان می گویند
فلورا نظری و خواهرش
فلور نظری و خواهرش، دکتر فریبا نظری ظاهری متفاوت و شغلهایی بسیار دور از هم دارند.
خواهر کوچکتر ریاست یکی از بخشهای بنیاد شهید و جانبازان را بر عهده دارد و استاد دانشگاه است و فلور
نظری را هم که به عنوان بازیگر سینما و تلویزیون میشناسید.
شاید در نگاه اول با دیدن آنها فکر کنید که ظاهر متفاوتشان ارتباط خوب دو خواهر را تحت تاثیر قرار
میدهد اما اینطور نیست.
اگر پای صحبتهای این دو خواهر دوستداشتنی بنشینید به سرعت متوجه میشوید که این اختلاف تنها در ظاهر آنهاست
و قلبهایشان بسیار به هم نزدیک است.
خواهران نظری خیلی به هم وابستهاند و به گفته خودشان تکیهگاه یکدیگر محسوب میشوند.
این دو خواهر دوستداشتنی یک برادر و خواهر دیگر هم دارند و از رابطه دوستانهای که میانشان جاری است، لذت
میبرند.
پای صحبتهای فلور و فریبا نظری نشستیم و از آنها درباره خاطرات مشترک، دوران کودکی و دلایل موفقیتآمیز بودن رابطه
خواهرانه زیبایشان سوال کردیم و گپ زدیم.
به خواهرم افتخار میکنم
فلور نظری: من خواهر بزرگتر خانم دکتر هستم اما نسبت به ایشان حسی از
احترام و افتخار دارم.
این احترام به هیچوجه از روی تظاهر نیست.
خواهرم شش سال از من کوچکتر است اما من همیشه نسبت به ایشان حس مادرانه نیز داشتهام و خودم را
موظف میدانم از احساسات و سلامت او مراقبت کنم.
موفقیتهای خواهرم بسیار خوشحالم میکند و تحمل دیدن ناراحتیاش را ندارم.
من بیهیچ توقعی فریبای عزیزم را دوست دارم و از محبت کردن به او لذت میبرم و میدانم این حس
مشترک است.
مادر ما مسن و بیمار است و شرایطی ندارد که خیلی بتواند از ما حمایت کند ولی من همیشه به
خواهرم میگویم: «همیشه فکر کن من مامانت هستم و در مورد هر کاری روی من حساب کن.»
فلورا نظری و خواهرش ظاهری متفاوت اما باطنی شبیه به هم دارند
فریبا نظری: رابطه
ما یک رابطه بسیار دوستانه است.
من و دوستانم در گروهی عضو هستیم و قرار گذاشتهایم برای هم در این گروه پیامهای انرژیبخش و جملات زیبا
ارسال کنیم.
در این گروه نسبت همهمان با هم فقط دوستی است اما فلور هم در این گروه عضو است چون نگاه
من به خواهرم در وهله اول نگاه به یک دوست عزیز و مهربان است.
پوشش متفاوتمان برای همه سوال برانگیز است
فلور نظری : در خانواده ما همه آزاد بودند به شرطی
که ضرری به خودشان و جامعه نزنند و با اعتقاد شخصیشان زندگی کنند.
خواهرم فریبا این نوع پوشش را انتخاب کرده و من هرگز با این پوشش مشکلی نداشتهام.
به نظرم شرط اصلی در یک رابطه موفق داشتن فصلهای مشترک فکری و احترام به عقاید یکدیگر است که ما
با هم داریم.
فریبا نظری: ظاهر متفاوت ما برای خیلیها سوالبرانگیز است و من همیشه در جواب گفتهام خواهرم از من مومنتر
است.
دیندار بودن به ظاهر نیست و دین اساسا در ظاهر خلاصه نمیشود.
دینداری در مجموعهای از خصایص مثبت و خوب مانند بخشندگی، راستگویی، مهربانی با مردم و خانواده و با انصاف بودن
خلاصه میشود که در فلور وجود دارد.
به همین دلیل تفاوت ظاهری ما اصلا مهم نیست، و در بطن و ذات دارای اعتقادات مشترک بوده و به
هم نزدیک هستیم.
روی شغل خواهرم تعصب دارم
فریبا نظری: شغل فلور به گونهای است که در موردش سلایق متفاوتی وجود
دارد و موافقان و مخالفان زیادی دارد.
من بهشدت روی شغل خواهرم تعصب دارم و اگر احساس کنم کسی در مورد شغل او قضاوت غیرمنصفانهای دارد، تعصب
خواهرانهام را بروز میدهم.
همیشه هم به کسانی که به شکل غیرمنصفانه شغل خواهرم را نقد میکنند میگویم خواهرم برای رسیدن به جایگاه فعلیاش
در دنیای هنر زحمت زیادی کشیده است و هر کاری را باید از درون آن نگاه کرد و با دیدی
صرفا ظاهری و شنیدهها نباید هیچ شغلی را نقد کرد.
سماجتهای خودم را داشتم
فلور نظری: من با خواهر دومم تنها یک سال و نیم اختلاف سنی دارم،
به همین خاطر در دوران کودکی من و خواهر دومم خیلی به هم نزدیک بودیم و بازیهای مشترکی داشتیم و
فریبا را در بازیهایمان راه نمیدادیم اما جالب است بگویم هرچه بزرگتر شدیم من به فریبا نزدیکتر شدم چون به
لحاظ تفکر، نزدیکی بیشتری با ایشان حس میکنم.
فریبا نظری: یادم میآید چون خواهر کوچکتر بودم خواهرهای بزرگترم در ماشین کنار شیشه مینشستند و من همیشه مجبور
بودم وسط بنشینم.
البته من هم سماجتهای خودم را داشتم و همه تلاشم را میکردم تا وارد بازی آنها شوم و اغلب هم
موفق میشدم.
(میخندد)
خواهرم مشاور دلسوز من است
فریبا نظری: وقتی برای اولینبار کنکور دادم در مقطع کارشناسی در رشته
جامعهشناسی قبول شدم و شناخت چندانی هم از این رشته نداشتم.
درست در همان زمان حال مادرمان هم بد و در بیمارستان بستری شد و خلاصه حال و حوصله درستی نداشتم
این اتفاقات باعث شد من تصمیم بگیرم در این رشته ادامه تحصیل ندهم اما به یاد دارم فلور دلسوزانه مرا
نصیحت کرد و گفت: «تصورت از این رشته منوط به کتابهای دبیرستانی نباشد، وقتی وارد دانشگاه شوی متوجه میشوی این
رشته دنیایی جذاب و وسیع دارد و میتوانی با ادامه تحصیل در این رشته هم به مردم و جامعه کمک
کنی و هم وارد دنیایی جدید شده و لذت ببری.»
همین جملات خواهرم و مشاوره دلسوزانهاش باعث شد در
این رشته ادامه تحصیل دهم و آنقدر عاشق این رشته جذاب شدم که تا مقطع دکترا پیش رفتم و همیشه
هم در کلاسهایم به دانشجویانم میگویم خواهرم باعث شد در این رشته ادامه تحصیل دهم و مسیر زندگیام به این
شکل باشد.
ما خیلی با هم میخندیم
فلور نظری: خیلی با هم مسافرت میرویم و اهل پیادهروی هم هستیم و
از آنجایی که از کودکی عادت به کتابخوانی داریم، هنوز هم با هم مشغول کتاب خواندن میشویم.
هر شب هم قبل از خواب به هم زنگ میزنیم و کلی گپ میزنیم، میگوییم و میخندیم.
فریبا نظری: اصلا خندیدن تفریح مشترک ماست.
(میخندد)
فلور نظری: از بچگی هم همینطور بودیم و قبل از خواب کلی با هم پچپچکنان حرف میزدیم و
میخندیدم حتی مرحوم پدرم به ما میگفت:«من نمیدانم چرا همه حرف و خنده شما از ساعت ۱۲ شب به بعد
شروع میشود.» (میخندد)
فریبا نظری: کلا من و فلور خوشخنده هستیم و اگر جایی موقعیت خندهداری برایمان پیش بیاید نمیتوانیم
جلوی خندهمان را بگیرم.
(میخندد)
من و فلور خیلی هم خوشخوراکیم و با لذت غذا میخوریم.
گاهی دوستانمان به ما میگویند شما آنقدر با لذت غذا میخورید که ما به هوس میافتیم.
فلور نظری: خیلی هم برای هم آشپزی میکنیم و عادت داریم غذاهای مورد علاقهمان را برای یکدیگر بپزیم.
فریبا نظری: گاهی به فلور زنگ میزنم که به منزل ما بیاید و میگوید گرفتار است و وقت ندارد
میگویم: «باشه نیا ولی میخوام برای شب لوبیاپلو بپزم.» این جمله معجزه میکند و فلور هر جا باشد خودش را
میرساند.
(میخندد)
نسبت به خواهرم حس مادرانه دارم
فلور نظری: حس من نسبت خواهرم مادرانه است.
من مدام قربانصدقه خواهرم میروم و از موفقیتهایش بسیار خوشحال میشوم.
احساس میکنم دخترم در مقطع دکترا درس خوانده، دخترم استاد دانشگاه است و دخترم در سمینارها سخنرانی میکند و کتاب
مینویسد.
واقعا چنین حسی نسبت به ایشان دارم.
فریبا نظری: همسرم و پسرم سینا همیشه در کنارم هستند اما وقتی در کاری موفق میشوم اول از همه
به خواهرم میگویم؛ اصلا این حس خواهرانه زیبا چیز دیگری است.
سنگ صبور هم هستیم
فلور نظری: من فکر میکنم برای مشاوره یا درددل کردن شما نیاز دارید با
کسی صحبت کنید که بدانید اولا شما را دوست دارد و دلسوز شماست و دوما راز و حرف شما در
دلش خواهد ماند.
خواهرم بسیار اهل حلال و حرام است و معتقد است این موضوع تنها در جنبههای مالی وجود ندارد و حتی
حرف و سخن دیگران هم مانند مال باید امانتداری شود.
سنگ صبور من، خواهرم است چون میدانم هرگز حرف مرا به دیگری نخواهد زد و با اعتماد کامل برایش درددل
میکنم.
فلورا نظری و خواهرش ظاهری متفاوت اما باطنی شبیه به هم دارند
فریبا نظری: شما ممکن است وقتی دچار احساسات یا هیجانات میشوید حرفهایی را عنوان کنید که بعدها فکر کنید
کاش نگفته بودم چون ممکن است فردی که با او درددل کردهاید بعدها از همین حرفها علیه شما استفاده کند
که البته بسیار نادرست و زشت است.
من و خواهرم همانطور که فلور گفت با اعتماد کامل برای هم درددل میکنیم.
نقش خواهرم را در یک فیلم بازی کردم
فلور نظری: از طرف بنیاد شهید که محل کار خواهرم
است به من بازی در نقش یک دکتر جامعهشناس که استاد دانشگاه است در یک تلهفیلم پیشنهاد شد.
من در این فیلم نقش خواهرم را بازی کردم و مثل ایشان گریم شدم.
برای بازی در این نقش وارد اداره خواهرم شدم و از ایشان خیلی مشاوره گرفتم.
بازی در این نقش برایم خیلی جالب بود در آن پوشش و با آن گریم خود خانم دکتر نظریبنیاد شهید
شده بودم(dot) (میخندد)
فریبا، استاد تقلید صداست
فریبا نظری: در کودکی مرتب کتاب هملت را میخواندیم و خیلی داستان آن را دوست داشتیم
و در نقشهای هملت و اوفلیا با هم تئاترهای بچگانه بازی میکردیم.
من از بچگی در تقلید صدا کارم خوب بود و به جای شخصیتهای مختلف قصه با صدای دوبلورهای معروف مانند
آقای خسروخسروشاهی حرف میزدم و ایفای نقش میکردم.
فلور نظری: فریبا استعداد جالبی در تقلید صدا دارد.
یادم هست وقتی سریال «امیرکبیر» پخش میشد، صدای همه شخصیتهای سریال مانند آقای سعید نیکپور را خیلی عالی تقلید میکرد
طوریکه اگر چشمتان را میبستید متوجه نمیشدید یک نفر تمام این صداها را درمیآورد.
فریبا نظری: اتفاقا یادم میآید سر فیلمبرداری یکی از کارهای فلور در کاخ سعدآباد آقای نیکپور هم حضور داشت
و فلور به ایشان گفت که من خیلی خوب صدایشان را تقلید میکنم.
قضیه برای آقای نیکپور هم جالب شد که یک زن صدای ایشان را بهخوبی تقلید میکند و اصرار داشت در
همان جمع من صدایشان را تقلید کنم.
(میخندد)
پسرخالهها دور از هم هستند
فلور نظری: حدود ۱۲ سال است در آلمان زندگی و در ایران کار میکنم و فرزندان من و
خواهرم از هم دور هستند.
وقتی نیما پسر من ۱۳ساله بود او را به آلمان بردم و آن موقع سینا پسر خواهرم هنوز به دنیا
نیامده بود.
با وجود دور بودن از هم خواهرم بسیار نیما را دوست دارد و خوب یادم هست وقتی باردار بودم این
محبت شروع شد و فریبا مدام میگفت این بچه، بچه من هم هست و منم مامانش هستم و همین حس
الان هم وجود دارد و اتفاقا مرتب به سینا میگوید نیما.
فریبا نظری: نیما را خیلی دوست دارم و واقعا مثل فرزند خودم میدانم.
البته اسم خواهرزادهام در شناسنامه شروین است اما ما نیما صدایش میکنیم و این اسم خیلی شبیه به اسم پسر
من سیناست و همین تشابه و اینکه خیلی به خواهرزاده عزیزم فکر میکنم باعث میشود مرتب پسرم را نیما صدا
کنم.
گاهی پسرم از من میپرسد: «مامان تو چقدر نیما را دوست داری! چقدر مرا با اسم او صدا میزنی؟!» متاسفانه
پسرم هنوز نیما را ندیده و خیلی دلم میخواهد در اولین فرصت به آلمان سفر کنیم تا دو پسر خاله
یکدیگر را ببینند.
حس مادرانهام نسبت به نیما از همان زمانی که خواهرم باردار بود شروع شد و حتی برای پسرم همان لالاییهایی
را میخواندم که برای نیما خوانده بودم و همان داستانهایی را تعریف میکنم که برای نیما تعریف کردهام.
این مشابهتها برایم عزیز است.
فلور هم همین حس را نسبت به پسر من دارد.
فلور نظری: سینای عزیزم هشت ساله است و مانند پسر خودم دوستش دارم.
سینا خیلی منزل من میآید و تفریحات مشترک زیادی داریم.
با هم پارک و پیادهروی میرویم و از آنجایی که کتابخوان است با هم زیاد کتاب میخوانیم.
خیلی هم با هم عکسهای سلفی میگیریم.
(میخندد) جالب اینکه در تمام عکسها محبت زیادی به من دارد.
گاهی فکر میکنم اگر این عکسها را در اینستاگرام بگذارم مردم فکر میکنند من به بچه گفتهام مرا ببوسد و
همه اینها تظاهر است (میخندد) ولی واقعا این بچه دنیایی از مهربانی است.
مجله زندگی ایده آل