جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

شعر کودکانه دویدم و دویدم، به کربلا رسیدم

اشتراک:
شعر کودکانه دویدم و دویدم کودک و نوزاد
یکی از بهترین شعرهایی که در وصف کربلا خوانده می شود شعر دویدم و دویدم به کربلا رسیدم است که کودکان می توانند آن را بخوانند

شعرهای کودکانه موقعیت ها و مذاهب مختلف را توصیف می کند با شعر کودکانه دویدم و دویدم  به کربلا
رسیدم می توان به کودکان اعیاد و مذاهب مختلف را یاد داد و به آن ها آموخت که امامان چه کسانی بوده اند
و چه رشادت هایی از خود به جای گذاشته اند کودکان همانند کاست های خالی هستند که با تربیت والدین
نقش برمیدارند و این آموزش ها باعث تربیت آن ها می شود . شعر کودکانه دویدم و دویدم را در پرشین وی بخوانید.

شعر کودکانه دویدم و دویدم به کربلا رسیدم

دویدم و دویدم به کربلا رسیدم
حالا بشید مهیا می خوایم بریم کربلا

شهر امام حسینه امام سوم ما

کربلا شهر ماتم شهر مصیبت و غم

دوستان من گوش کنید تا ماجراشو بگم

حدود سال شصتم از شهر کوفه مردم

نامه زیاد نوشتن گفتن امام
سوم

ما مرد کارزاریم اما امام نداریم

اگر بیای به کوفه اطاعت از تو داریم

وقتی امام قبول کرد
رو سوی کوفه آورد

تنها گذاشتن اونو دروغگوهای نامرد

شعر کودکانه دویدم و دویدمشعر کودکانه دویدم و دویدم به کربلا رسیدم

بد نیست بدانید که : داستان کودکانه ی امام حسین

عمو سعید من یک ورزشکار قوی است. من او را خیلی دوست دارم. یک روز به او گفتم تو بهترین عموی
دنیا هستی. عمو سعید کمی فکر کرد و گفت :نه من بهترین عموی دنیا نیستم ولی بهترین عموی
دنیا را می شناسم.

گفتم خوب او کیست؟
عمو سعید گفت بهترین عموی دنیا حضرت عباس علیه السلام است.
گفتم چرا او بهترین عموی دنیاست؟
عمو سعید گفت: خوب قضیه اش مفصل است.
گفتم مفصل باشد خواهش می کنم برایم تعریف کنید.

متن شعر کودکانه دویدم و دویدم

عمو سعید گفت: در کربلا، کاروان امام حسین به وسیله دشمنان محاصره شده بود. دشمنان سنگدل ،
نمی گذاشتند که امام و یارانش از آب رودخانه ی فرات استفاده کنند. قحطی آب، خیلی زود همه ی
اهل حرم را تشنه کرد. بیشتر از همه، بچه ها تشنه شده بودند.

اما بچه های امام حسین می دانستند که عموی شجاعشان می تواند از میان محاصره کنندگان
عبور کند و برایشان آب بیاورد. چون عموی آنها یک فرمانده ی بسیار قدرتمند و یک شمشیر زن ماهر بود.

وقتی تشنگی شدید شد، حضرت عباس به دستور امام حسین، همراه بیست نفر دیگر به
سمت گوشه ای از رودخانه ی فرات حمله کرد. او با شجاعت و مهارت زیادی مشغول جنگیدن
با سربازان یزید شد و حواسشان را پرت کرد تا دوستانش بتوانند مشکها را پر از آب کنند. مشکها
که پر شد همگی توانستند از دست سربازهای یزید فرار کنند و آب را برای اهل حرم بیاورند.

بچه هایی که جلوی خیمه ها ایستاده بودند دیدند عمو در حالیکه مشک آب روی دوشش گرفته
،به سمت آنها می آید. بچه ها از پیروزی عمو خوشحال شدند.

من از حرفهای عمو سعید خوشم آمد و ذوق کردم اما عمو سعید با ناراحتی گفت: روز عاشورا
اتفاق دیگری افتاد. آن روز این عموی مهربان دیگر نتوانست بچه ها را خوشحال کند.

متن شعر کودکانه دویدم و دویدم به کربلا رسیدم

او با مشک آب به سمت رودخانه رفت اما بعضی از سربازان، پشت درختها پنهان شده بودند
و از پشت سر و از پهلو ،به او حمله کردند و او را تیرباران کردند.

عمو عباس با وجود اینکه از دستهایش خون می ریخت، مشک آب را به دندانش گرفته بود و سعی
می کرد هر طوری شده مشک آب را به خیمه ها برساند. اما دشمنان، او را محاصره کردند و
مشکش را پاره کردند و خودش را هم به شهادت رساندند.

عمو سعید، آخر قصه را در حالی برایم تعریف کرد که اشک می ریخت. من هم آن روز برای بهترین
عموی دنیا گریه کردم .

تبیان ، پارس ناز

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس