زنان بی همسر” تنها درجاده پرفراز و نشیب زندگی
با گسترش شهر نشینی اتفاق عجیبی بین انسان ها رخ داده است و آن هم دور شدن انسان
ها از یکدیگر و بی خبریشان نسبت به هم است این جاده زندگی برای زنان بی سرپرست بسیار
خطرناک و نا ایمن شده است به قدری که به راحتی نمی توان به هر کسی اطمینان کرد و یا به
هر شکلی که باب دل است در جامعه حضور یافت امروزه گرگ های زیادی برای به دام انداختن
طعمه های خود ، خود را پشت علف ها پنهان کرده اند تا با به دام افتادن طعمه به سراغ تله
رفته و از آن استفاده کنند . زنان بی سرپرست را در پرشین وی بخوانید.
شرایط زنان بی سرپرست
نگاههای زیرچشمی، نجواهای درگوشی، حرفهای نیشدار، سوءظن اطرافیان، شغلی که به او
نمیدهند، خانهای که به آن راهش نمیدهند، چشمهای
طمعکار بعضیها، احترامی که از دست رفته، جنگیدن برای استقلال، زجر نانخور بودن، مشکل بچهها
، جوانیای که باید بسوزد، عمری
که باید تلف بشود، خجالت، تاسف، نگرانی، آه، اضطراب، سرخوردگی و…
اگر کسی بیوه باشد حتما با بیشتر این حالتها آشنایی دارد؛ حسی میان تمایل به زندگی و عشق به زنده
نبودن، درست مثل گیر افتادن بر سر دوراهی مرگ و زندگی.
حالا بیشتر آدمها داستان آن زن هندی بختبرگشته که وقتی شوهرش مرد و انگ بیشوهری به او خورد را شنیدهاند
و میدانند که به هیچ گناه ناکردهای خودش روی هیزمهای چیده شده خوابید تا به جرم بیهمسری مثل زنهایی از
تبار خودش، جسمش دود شود و آن یک مشت خاکستر به جا مانده از او ننگ را بشوید.
حکایت چندشآوری است اما اگر خوب دقیق شویم در سرزمین خودمان نیز خیلیها دیگران را بر بستری از آتشی ندیدنی
میخوابانند تا به هیچ جرمی در شرارههایی بسوزند که قرار نیست با زبانه کشیدنشان چیزی را عوض کنند.
انگار به اعتقاد بعضیها غم از دست دادن شوهر برای یک زن به اندازه کافی بزرگ نیست و لازم است
تا به شیوههای دیگر او را آزار داد و به مردهای متحرک تبدیلش کرد.
مشکلی به نام بیوه شدن عمر یک مرد تمام میشود، از او زن با چند فرزند باقی میماند.
اگر اوضاع اقتصادی مرد خوب باشد، زن و فرزند به جای غم آب و نان فقط درد دوری را تحمل
میکنند، اما همیشه اینطور نیست و یک مرد با رفتنش جای خالی پدر و همسر را با بیپولی عمیقتر میکند.
اگر رابطه زناشویی زن و مرد پیش از مرگ خوب باشد، تب تند فامیل مرد نیز زود فروکش میکند اما
وقتی آن دو زندگی مشترک آرامی با هم نداشتهاند، ساکت نگه داشتن خانواده همسر نیز مشکلی افزون بر دیگر مشکلات
میشود.
کم نیستند خانوادههایی که وقتی پسرشان را از دست میدهند با یادآوری این موضوع که عروسشان گاهی بنای ناسازگاری داشته
است، کینه او را به دل میگیرند و تا انتقام نگیرند و به او نفهمانند که او در مرگ همسرش
مقصر بوده آرام نمیگیرند.
در این میان برخی خانوادهها نیز آتش کینهشان را شعلهورتر میکنند تا فرزندان بهجا مانده نیز پابهپای مادرشان طرد شوند.
در چنین شرایطی اگر شوهر از دنیا رفته ، مال و منالی نداشته باشد و زن و فرزند مجبور شوند
دستشان را در سفره خانواده همسر دراز کنند، معلوم است که چه شرایط سختی پیش میآید.
شاید برای همین است که خیلی از زنان ترجیح میدهند سختی برگشتن به خانه پدری را به جان بخرند و
تا پیدا کردن کاری مناسب آنجا بمانند.
چگونگی رابطه زنان بی سرپرست با افراد دیگر
البته برگشتن به خانهای که سالها پیش دخترش بودهای و امروز مهمانی هستی که چند فرزند بیپدر را به دنبال
میکشد نیز به مذاق خیلیها خوش نمیآید، اما وقتی چارهای جز این نمیماند باید با سختیهایش کنار آمد.
در خانه پدر دلسوز برای زن بیوه زیاد است اما به هر حال اگر قرار باشد پدر و مادری که
خودشان اوضاع اقتصادی مناسب و خانهای جادار ندارند از چند نفر دیگر هم مراقبت کنند به احتمال زیاد بعد از
مدتی خسته میشوند و حرفهایی میزنند که گرچه میتواند از سر دلسوزی باشد، ولی عرصه را بر زن تنگ میکند.
پس باید برای خارج شدن از این وضعیت راهی پیدا کرد و اولین راه پیدا کردن شغلی مناسب است.
این میتواند سختترین مرحله کار باشد بویژه وقتی زن بیشوهر تحصیلات و تخصص کافی نیز نداشته باشد.
اما با فرض اینکه چنین زنی توان کاری خوبی هم داشته باشد، باز کار دادن به زنی که بیهمسر زندگی
میکند و ممکن است بیش از زنان دیگر درگیر مشکلات باشد، چیزی است که خیلیها را منصرف میکند.
در این میان اوضاع زنان تحصیلکرده و توانمند بهتر از کسانی است که مجبورند در ردههای پایین شغلی کار کنند،
چون محیطهای کارگری و کارگاهی جاهایی هستند که نقطهضعف آدمها را بیشتر از جاهای دیگر بزرگ میکنند و از آن
غولی ترسناک میسازند.
گام دوم استقلال، پیدا کردن سرپناهی مستقل است که سختیهایش دستکمی از به دست آوردن شغل ندارد.
کمتر کسی حاضر میشود خانهاش را به زنی بیوه اجاره بدهد.
این واقعیتی انکارنشدنی است بویژه اگر اوضاع مالی او نیز تعریفی نداشته باشد و خیال صاحبخانه از پرداخت
بموقع اجارهخانه
مطمئن نباشد.
زنان بی سرپرست تحصیلکرده
البته حتی اگر وضعیت اقتصادی چنین زنی روبهراه هم باشد، باز خیلی از صاحبخانهها دلچرکینند که مبادا
حضور چنین مستاجری
در خانه حرف و حدیث بسازد و به آبرویش خدشه بزند.
یک زن بیوه حتی اگر در ابتدای راه این چیزها را نداند به مرور زمان همه چیز دستگیرش میشود.
او حتی بعد از پیدا کردن شغل و سرپناه مشکلاتی دارد که تا کسی مثل او نشود درکشان نمیکند.
یعنی اگر مشکلات اقتصادی، مشکل سرپناه و خیلی از نیازهای مادی این زنان حل شود باز آن چیزی که نمیشود
با پول درستش کرد، نگاههای معنیدار و سوءظنهای غیرمنصفانهای است که مردم هیچگاه دست از آنها برنمیدارند.
مشکل مهم یک زن بیشوهر، نگاههای آزاردهنده زنان و مردانی است که فکر میکنند اگر زنی شوهرش را از دست
داد باید مثل مرده رفتار کند و همه خواستههایش را درست مثل همسر از دست رفتهاش دفن کند.
وقتی زنی بیهمسر در محلهای رفت و آمد میکند که خیلیها از سرنوشتش باخبرند، اگر با نگاه بدبینی نظارهاش نکنند
دستکم چشمهایی که قصد ترحم یا سوءاستفاده از او را دارند آزارش میدهند.
هنوز هم مردهایی پیدا میشوند که وقتی وجود زنی بیشوهر را حس میکنند، نقشههایی به سرشان میزند
که بوی حسننیت
نمیدهند.
البته اگر رفتار زن بیشوهر به دست دیگران بهانه ندهد و وقار و متانتش حرف و حدیثها را تمام کند
او نیز میتواند مثل زمان تاهل با آرامش زندگی کند، ولی برخی اوقات چنین اتفاقی نمیافتد.
یک زن بیوه اگر تا اینجای کار موفق باشد، ولی باز موانعی از جنس سنت و خرافه مقابلش خواهد بود
که حتی گذر زمان هم تغییری در آنها نمیدهد.
برخورد اطرافیان با زنان بی سرپرست
میگویند نباید دوست یک زن بیوه بود، میگویند اگر کسی ما را با او ببیند شاید فکرهای ناجوری بکند، میگویند
در خانه زنهای بیوه ممکن است کارهای نادرستی انجام بگیرد، میگویند یک زن بیوه هر چقدر هم خوشقلب باشد نباید
سر سفره عقد کسی حاضر شود، میگویند او خوشقدم نیست، میگویند او بدشگون است و…
از نگاه خیلی از مردم یک زن بیوه نباید هنگام جاری شدن خطبه عقد در محل حاضر باشد چون انگار
از دست دادن شوهر اتفاقی بدیمن است که میتواند مثل ویروسی خطرناک دامن زوج جوان را هم بگیرد.
به چنین زنی معمولا مجال قند ساییدن بر سر عروس و داماد هم داده نمیشود، چون میگویند اگر دست او
به زندگی شیرینی میداد با زندگی خودش چنین میکرد؛ به خاطر چنین دیدگاهی معمولا از زنان بیوه در مورد راهکارهای
زندگی نیز نظرخواهی نمیشود.
فرزندان و مشکلاتی از جنس دیگر وقتی بحث نگهداری از بچههای بیتاب از نداشتن پدر پیش میآید همه این مشکلات
کنار میرود.
نگهداری از بچهها حتی زمانی که در کنار همسر هستی، کاری طاقتفرساست اما وقتی قرار است خودت این کار را
به تنهایی انجام دهی، مشخص است که سختی کار تا چه اندازه است.
تامین مخارج فرزندان، ارضای روانی آنها و آن چیزی که به آن پر کردن جای خالی پدر گفته میشود، تنها
بخشی از وظایفی است که مادر بیهمسر باید آن را بهعهده بگیردمعمولا کنار آمدن با ناسازگاریهای بچهها و بهانهگیریهایشان کار آسانی نیست همانطور که شنیدن آرزوهای آنان
که با رفتن پدر
بر باد رفته، سخت است.
آینده ی زنان بی سرپرست
وقتی بچهها بزرگ میشوند، اگرچه این احساس تعلق به پدر در آنها تا حد زیادی کمرنگ میشود اما باز هم
برای یک مادر سخت است که به تنهایی تمام وظایف مربوط به تحصیل و ازدواج فرزندانش را انجام بدهد.
اما انگار چارهای نیست چون زنی که تنها ماندن پس از همسر را انتخاب میکند، باید سختیهای زیادی را بر
خود هموار کند.
ازدواج مجدد، پول بیشتر، خواستگار بیشتر در جامعهای که بیشتر مردم یاد نگرفتهاند به امور دیگران وارد نشوند، ازدواج یک
زن بیوه هم میتواند مشکلساز باشد.
خیلی افراد هستند که میگویند زنی که همسرش فوت کرد بویژه اگر فرزند دارد، باید خودش را وقف او کند
و به ازدواج مجدد فکر نکند اما در مقابل عدهای هم هستند که میگویند برای اینکه حرف و حدیث درباره
چنین زنی درنیاید او باید بعد از مدتی دوباره تشکیل خانواده بدهد.
زنی که همسرش را از دست داده و حالا تنها زندگی میکند اگر با هر کدام از این دو نظر
روبهرو باشد بیشک با مشکلاتی دست به گریبان است، چون تفکری که میگوید او باید تارک دنیا باشد او را
محکوم به تنهایی کرده و تفکر دوم او را به اقدامی شتابزده مجبور میکند.
در این میان انگیزه مردانی که به خواستگاری چنین زنانی میآیند نیز قابل توجه است، به طوری که بیشتر خواستگاران،
فریفته ازدواج با زنی میشوند که اوضاع اقتصادی روبراهی داشته و با استقلال مالیاش بار مخارج مرد را هم به
دوش بکشد.
از این قبیل مردان کم نیستند، برای همین است که بسیاری از زنان بیوه متمول نمیتوانند به حسننیت خواستگاران خود
اعتماد کنند، چرا که میدانند وقتی مرد با هدف کسب سود آنها را انتخاب میکند، میتواند دردسر ساز باشد.
وارد شدن زنان بی سرپرست به زندگی زوجی دیگر
این در حالی است که نحوه رفتار همسر دوم با فرزندان زن و امنیت آنها نیز موضوعی است که بسیاری
از زنان را برای ازدواج دوم مردد میکند.
زنان مطلقه، غوطهور در مشکلاتی بیشتر اما زنان بیوه هر چقدر هم مشکل داشته باشند، مشکلاتشان بیشتر از زنان مطلقه
نخواهد بود.
زنی که همسرش فوت کرده دستکم این شانس را دارد که دیگران به خاطر اتفاق ناخوشایندی که برایش رخ داده
با او همدردی کنند اما به زنانی که طلاق میگیرند اینگونه نگاه نمیشود.
زنان حتی اگر در بروز طلاق کاملا بیتقصیر باشند باز هم نگاههای شماتتآمیز دیگران آنها را تعقیب میکند، چون هنوز
این باور غلط در ایرانیان وجود دارد که حتی اگر بدترین اتفاقات در خانه شوهر رخ داد، زن باید تحمل
کند و سوختن و ساختن را به جدایی ترجیح دهد.
پس زنی که چه با تقصیر و چه بیگناه از همسرش جدا میشود علاوه بر اینکه مشکلات زنان شوهرمرده را
دارد با چالشهای خاص خودش نیز دست به گریبان است.
در این میان زنان جوان مطلقه محدودیتهای بیشتری نسبت به دیگر زنان بیهمسر دارند و علاوه بر احساس ناراحتی و
عذاب دائمی، بندرت نیز از حمایتهای اجتماعی بهرهمند میشوند.
مشکلات اقتصادی، مشکلات فرزندپروری، مشکل سرپناه، طعنهها و متلکهای دیگران و در معرض انواع سوءنیتها
بودن، مشکلاتی است که اگر
مزاحمتهای همسر قبلی را نیز به آن اضافه کنیم، ملغمهای از مشکلات میشود که به دوش کشیدنشان کار بسیار دشواری
است.
زنان مطلقه در خانه پدری هم راحت نیستند، چون خانواده به آنها به چشم دختری مجرد و آزاد نگاه نمیکند
و محدودیتهای بیشتری را در رفت و آمد و اشتغال آنها قائل میشود.
نگاه مردم به زنان بی سرپرست
همچنین فارغ از نگاه سوء و آزاردهنده برخی مردان به اینگونه زنان، بسیاری از زنان مجرد بهواسطه ناتوانی در برخورد
با مشکلات یا فشار اطرافیان مجبور به ازدواج مجدد میشوند، در حالی که اغلب این زنان خواستگارانی بسیار بالاتر از
سن خود و دارای چند فرزند دارند و با مشکل راضی کردن فرزندان هم روبهرو هستند.
اما مشکلات روانی این زنان با هیچ فشار اقتصادی و اجتماعی دیگر قابل مقایسه نیست.
از دست دادن همسر بخصوص در دوران جوانی و پیامدهای ناگوار طلاق مشکلاتی چون افسردگی، بدبینی، احساس
نگرانی شدید، یأس،
سرخوردگی و از دست رفتن اعتماد به نفس را برای این گونه از زنان ایجاد میکند که فقط با روحیه
همدردی و نگاه انسانی به این زنان قابل درمان است.
ولی با همه این حرفها به نظر میرسد بسیاری از مشکلات زنان بیهمسر چه بهواسطه فوت شریک زندگی یا جدایی
از او، با تغییر فرهنگ مردم (چه اعضای خانواده و چه افراد جامعه) حل خواهد شد، بویژه وقتی افراد یاد
بگیرند که نگاهشان مثل ساکنان منطقه بنگال نباشد که وقتی شوهری میمیرد فرزندان و اقوام، زنان بیوه را از خانه
بیرون میکنند و موهای سر آنها را میتراشند و جامه نکبت به تنشان میکنند و وادارشان میکنند تا بقیه عمر
را در نهایت فقر و بدبختی زندگی کنند.
بد نیست بدانید که : رسیدگی مسئولین به زنان بی سرپرست
در حال حاضر ۲۲ دستگاه در حوزه آسیبهای اجتماعی فعالیت میکنند و تشکلهای مردم نهاد متعددی
هم در حوزه توانمندسازی این زنان و فعالیتهای حمایتی به نفع آنان تلاش میکنند و به نوعی امنیت
اقتصادی و عاطفی و روحیشان را تأمین میکنند. مشکل این است که موازی کاری در این حوزه به
مسألهای با این اهمیت صدمه زده است.
ما در فراکسیون پیشگیری از جرایم و آسیبهای اجتماعی دستگاههای متولی و بودجهای که به آنها
داده میشود را احصا کردیم و تلاش میکنیم که تعداد این دستگاههای متولی کاهش یابد. در حال
حاضر، همه دو دستگاه حمایتی و توانمندسازی یعنی کمیته امداد و بهزیستی را میشناسند؛ ولی
در حوزه آسیبهایی که مربوط به زنان سرپرست خانوار میشود، ۲۰ دستگاه دیگر هم بودجه میگیرند.
مریم خباز ، ایران