زندگی نامه پوراندخت سلطانی شیرازی ، استاد دانشگاه تهران
پوراندخت سلطانی شیرازی
«پوری خانم فوت شد و همه رفتند بیمارستان.» چندان هم دور از انتظار نبود.
دوازده روز بود که در کما بود.
ولی باز هم خبر هولناک و دردآور بود.
خبر کوتاه بود.
«پوری خانم فوت شد و همه رفتند بیمارستان.» چندان هم دور از انتظار نبود.
دوازده روز بود که در کما بود.
ولی باز هم خبر هولناک و دردآور بود.
مگر می شود پوری خانم نباشد.
پنجاه سالی می شود که با او دوست هستم.
در دانشگاه تهران، رشته کتابداری استادم بود و در مرکز خدمات کتابداری شش هفت سالی همکار بودیم.
پوری سلطانی (نام کاملش پوراندخت سلطانی شیرازی) در ۱۳۱۰، در تهران، در خانواده ای اهل دین و علم، به دنیا
آمد.
پدرش، مهدی سلطانی، از قضات دادگستری تازه تاسیس بود و مادرش دختر شیخ عبدالله حائری مازندرانی (رحمت علیشاه) عارف و
از شیوخ فرقه نعمت اللهی گنابادی بود.
پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه در تهران، در ۱۳۳۱ از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به اخذ درجه کارشناسی ادبیات
فارسی نائل آمد و در همین سال در وزارت فرهنگ (سلف وزارت آموزش و پرورش کنونی) استخدام و مامور تدریس
در مدارس ساری شد.
همراه تدریس فعالیت سیاسی هم می کرد.
با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ماندنش در آن شهر خالی از خطر نبود.
به تهران بازگشت و مامور تدریس در مدارس تهران شد.
در ۲۷ خرداد ۱۳۳۳، با مرتضی کیوان، روزنامه نگار و منقد ادبی، ازدواج کرد.
همسرش نوه حاج ملا عباسعلی کیوان قزوینی است.
روحانی و مفسر قرآن که از فرقه دراویش گناباد برید و ردیه ای هم بر آن فرقه نوشت.
در سوم شهریور همان سال همراه همسرش دستگیر شد.
در ۲۷ مهر ۱۳۳۳، حکومت کودتا همسرش را به جرم اقدام علیه سلطنت و عضویت در حزب توده همراه با
نُه افسر ارتش تیرباران کرد و پوری در دی آن سال با تنی بیمار و خسته و روحی رنجور از
زندان آزاد شد.
احمد شاملو آن سال را چنین در شعرش توصیف می کند:
سال بد/ سال باد/ سال اشک/ سال شک/ سال
روزهای دراز و استقامت های کم/ سالی که غرور گدایی کرد/ سال پست/ سال درد/ سال عزا/ سال اشک پوری/
سال خون مرتضی.
پوری دو سالی در بستر بیماری بود.
پزشکش توصیه کرد مدتی از تهران دور باشد و او ترجیح داد برای ادامه تحصیل به انگلیس برود.
در ۱۳۳۵ به لندن رفت.
پس از فراگیری مقدماتی زبان انگلیسی، به توصیه دکتر محمدجعفر محجوب (از دوستان قدیم او و مرتضی کیوان)، تصمیم به
یادگیری زبان های آرامی (شامل زبان های سریانی، عبری و ییدیش) گرفت.
در این راه پروفسور والتر برونو هنینگ، ایران شناس نامی انگلیسی، کمک بسیار به او کرد.
امیدوار بود پس از اتمام تحصیل به ایران بازگردد و این زبان ها را در دانشگاه تهران تدریس کند.
اما بخت یارش نبود.
به دلیل مشکلات مالی و ممنوعیت کار حین تحصیل و مخالفت دانشگاه با اعطای بورس تحصیلی، به ناچار تغییر مسیر
داد و به تحصیل زبان و ادبیات انگلیسی پرداخت.
در ۱۳۴۱، با اخذ دیپلم کیمبریج در زبان انگلیسی به ایران بازگشت.
ساواک او را از کار کردن محروم کرده بود.
پس به تدریس زبان در کلاس های شبانه پرداخت.
در همین سال ها بود که کتاب «هنر عشق ورزیدن» اریک فروم را به فارسی ترجمه کرد.
در ۱۳۴۳، به طور تصادفی دوست قدیمی اش، مهرداد بهار، را دید.
بهار به او تصویه کرد که در آزمون استخدامی کتابخانه بانک مرکزی شرکت کند.
اینچنین سرنوشت او را به دنیای کتابداری کشاند.
رئیس کتابخانه، خانم گوهریان خود دانش آموخته کتابداری در آمریکا و صاحب تجربه بود.
پوری نخستین درس های کتابداری از او آموخت و کتاب هایی را که توصیه می کرد می خواند.
سال ۱۳۴۵ در آزمون ورودی کارشناسی ارشد کتابداری، که به تازگی در دانشگاه تهران دایر شده بود، شرکت کرد و
پذیرفته شد.
در ۱۳۴۷، یکی از ۱۳ دانش آموخته کتابداری از نخستین دوره کارشناسی ارشد کتابداری دانشگاه تهران بود.
در همین سال برای تدریس درس فهرست نویسی و رده بندی در همان دوره دعوت شد.
پوری سلطانی در تاسیس و راه اندازی مرکز مدارک علمی و مرکز خدمات کتابداری در وزارت علوم و آموزش عالی
نقش موثری داشت.
او با معرفی جان هاروی، متخصص کتابداری و اطلاع رسانی امریکایی که استاد مدعو در دانشگاه تهران بود، به زنده
یاد مجید رهنما، وزیر علوم، که نسبت خانوادگی با او داشت، برای راه اندازی این دو مرکز تلاش کرد.
دو مرکز یادشده در ۱۳۴۷ افتتاح شدند و نقشی سازنده و مهم در فرایند گذار کتابداری ایران از مرحله سنتی
به مدرن ایفا کردند و موجب تحولی عظیم در کتابخانه های ایرانی به خصوص کتابخانه های دانشگاهی و پژوهش شدند.
پوری سلطانی ریاست مرکز خدمات کتابداری را نپذیرفت و مدیریت بخش تحقیقات آن مرکز را بر عهده گرفت.
او را از بانک مرکزی به وزارت علوم منتقل کردند.
پوری سلطانی در پست مدیریت تحقیقات و با کمک نیروی جوان و دانش آموخته کتابداری توانست مهمترین قواعد و استانداردهای
بین المللی کتابداری را به فارسی ترجمه و از آن مهم تر با تحقیق و پژوهش آنها را بومی و
ایرانی منتشر کند.
از آن جمله اند سر عنوان موضوعی فارسی، فهرست اسامی مشاهیر و گسترش بخش هایی از رده بندی دیوئی و
کنگره امریکا که با فرهنگ، تمدن، ادبیات و تاریخ و جغرافیایی ایرانی و موضوع اسلام مربوط می شدند.
در نیمه اول دهه ۱۳۵۰، دولت ایران تصمیم گرفت کتابخانه ملی بزرگ و مدرنی تاسیس کند.
بدین منظور هیئتی از مبرزترین کتابداران جهان شورای مشاوران این طرح را تشکیل دادند و پوری سلطانی در این شورا
عضویت و نقشی فعال داشت.
این طرح با شروع انقلاب اسلامی تعطیل شد.
با پیروزی انقلاب اسلامی، در ۱۳۶۲، مرکز خدمات کتابداری در کتابخانه ملی ایران که اکنون زیرمجموعه وزارت علوم و آموزش
عالی شده بود، ادغام شد.
با این ادغام و خون تازه ای که در کالبد فرسوده کتابخانه ملی جریان یافت تحولی چشمگیر در این نهاد
ایجاد شد.
از آن جمله است احداث ساختمان جدید کتابخانه و انتشار کتاب شناسی ملی ایران با استانداردهای بین المللی و ادامه
تحقیقات و فعالیت های قبلی که در مرکز خدمات آغاز شده بود.
پوری سلطانی در ۱۳۸۰ بازنشسته شد ولی همچنان همکاری خود را با کتابخانه ملی ادامه داد تا آنکه در آبان
۱۳۹۲ پشت میز کارش بیهوش شد.
او را به بیمارستان منتقل کردند.
اگرچه پس از دو ماه بحرانی به طور نسبی بهبود یافت، تا دو سال همچنان بیمار بود و قوایش تحلیل
می رفت، تا آنکه در آبان ۱۳۹۴ به سفری بی بازگشت رفت.
خانواده، دوستان، دانشجویان، و دوستدارانش در ۱۶ آبان در محوطه کتابخانه ملی با پیکر او وداع کردند و او را
در قطعه نام آوران بهشت زهرا به خاک سپردند.
پوری سلطانی کتابداری متخصص و مبرز و عمل گرا بود.
او در تحول کتابداری ایران از مرحله سنتی به مدرن نقش مهمی ایفا کرده است.
اغراق نیست اگر بگوییم همه کتابدارانی که در بخش فهرست نویسی و رده بندی کتابخانه های ایران خدمت می کنند
یا به طور مستقیم دانشجوی او بوده اند و یا تربیت شده دانشجویان او هستند.
او عضو انجمن کتابداران ایران و در سال های ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۷ مدیر کمیته انتشارات انجمن بود و کتاب ها
و نشریه خبرنامه انجمن کتابداران ایران آن دوره یادگار تلاش اوست.
به علاوه او در سازمان های بین المللی کتابداری عضویت و حضوری فعال داشت.
هیچ یک از کتابداران ایرانی به اندازه او در ایران و خارج از ایران صاحب شهرت نبوده است.
او عضو کمیته واژه گزینی فرهنگستان ایران بود و حاصل آن دانشنامه کتابداری است که چند بار تجدید ویرایش و
منتشر شده است.
دوستان و دانشجویان و همکارانش قدر او را می دانستند اگرچه از هیچ کس توقع قدرشناسی نداشت.
در اسفند ۱۳۹۳ کتابخانه ملی از او تجلیل کرد و به او لقب «مادر کتابداری مدرن ایران» دادند.
بار دیگر در ۱۷ خرداد نشریه بخارا با برگزاری «شب پوری سلطانی» از او تجلیل کرد.
پوری سلطانی اگرچه ذهنی مدرن داشت و از جوانی با پیشروانی چون احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج، فریدون رهنما و شاهرخ
مسکوب دوستی داشت، برای سنت گرایان نیز احترام قائل بود و حرمت آنها را نگه می داشت.
او همه عمرش عاشق بود و صمیمانه به همه عشق می ورزید و آن را به اثبات رساند.
در زندگی شخصی عاشق مرتضی کیوان بود.
با او سه ماه زندگی کرد و پس از او با یاد و خاطره اش ۶۰ سال به زندگی عاشقانه
اش ادامه داد.
او در کلاس درس عاشق دانشجویانش بود و در محیط کار عاشق همکارانش.
و در اجتماع عاشق مردم بود.
او به کتابخانه ملی و به ایران عشق داشت.
زندگی و منش او ما را به یاد این کالم بایزید می اندازد که فرمود: «به صحرا شدم عشق باریده
بود، و زمین تر شده بود.
آنچنان که پا در برف فرو شود پایم در عشق فرو می شد».
روانش شاد باد.
ماهنامه زنان امروز