غذای مورد علاقه علیرضا خمسه و خانواده اش برای ظهر جمعه
علیرضا خمسه از جمله هنرمندان پیشکسوتی است که علاقه زیادی به فرهنگ ایرانی دارد او همواره از روزهای خوب کودکی و جوانی اش و خاطرات ان زمان ها یاد می کند. غذای علیرضا خمسه و خانواده اش در روزهای جمعه را در پرشین وی ببینید.
غذای علیرضا خمسه
یاد باد آن روزگاران یاد باد قدیما که همه چی سر جاش بود و استایل یا شیوه زندگی ها نقص نداشت، اغلب وعده های غذایی ما آبگوشت بود. مخصوصا روزهای تعطیلی و مناسبت های فامیلی. فقیر و غنی هم نداشت. هر خانواده ای با حداقل امکانات و توانایی مالی قادر به انجام این کار بود. بهمین خاطر آبگوشت رو غذای ملی اعلام کرده بودند.
این غذای ساده و در عین حال کامل ضمن سرشار بودن از مجموعهی ویتامین ها بخاطر اینکه برای صرف آن همه مجبور بودند دور هم جمع بشوند، ویژگی مهم اجتماعی پیدا کرده بود. امیدوارم هر خانواده ایرانی بتواند حداقل هفته ای یک بار هم که شده این غذای ملی را نوش جان کند.
درباره آبگوشت بیشتر بدانید…
همه دایرهالمعارفهایی که درباره ایران تالیف شدهاند، مدخل «آبگوشت» دارند. شاید باور نکنید اما آبگوشت در کنار همه نامها و نامداران فرهنگ ایرانی، در دایرهالمعارفهای تخصصی به مدخلی مفصل بدل شده اما در منوی هیچ یک از رستورانهای تهران آبگوشت نیست!
همه دایرهالمعارفهایی که درباره ایران تالیف شدهاند، مدخل «آبگوشت» دارند. شاید باور نکنید اما آبگوشت در کنار همه نامها و نامداران فرهنگ ایرانی، در دایرهالمعارفهای تخصصی به مدخلی مفصل بدل شده اما در منوی هیچ یک از رستورانهای تهران آبگوشت نیست!
برای خوردن آبگوشت باید به خانه، چایخانه، قهوهخانه یا دیزیسرا رفت. آن هم فقط سر ظهر، نه قبل و نه بعد از آن. از قدیم دکانهایی هستند که به طور تخصصی هر کدام یک خوراک بیشتر نمیپزند؛ هلیمی، کبابی، چلویی، جگرکی، کلهپزی و بریانی.
اما باز هیچ یک از این خوراکهای اصیل و محبوب ایرانی، جز چلوکبابها، در منوی رستورانهای ایران جایی ندارند! و به همین خاطر است که در کتابچههای راهنمای ایرانگردی برای خارجیان هم فقط فرق پلو و چلو و شرح انواع کبابها آمده است. هر جای دیگر جهان که بود، این تنوع خوراکی را جاذبهای سیاحتی میکردند و دستکم در منوهای وطنی جایی به آن میدادند.
آبگوشت به هزار و یک دلیل از خوراکهای کهن ایرانیان است. یکی از این دلایل، شیوه کوچی و عشایری زندگی نیاکان ایران، برپایه فرهنگ دامپروری است. ایرانیان حتی هنگامی که شهرهای کهنی همچون همدان و شوش و پارسه را ساخته بودند، به معنی واقعی یکجانشین نشده بودند و باز شاهان و درباریان، همانند مردمان در راه این شهرها ییلاق و قشلاق میکردند. این جابهجایی فصلی، حتی تا چند دهه پیش، میان قشلاق تهران و ییلاق شمیران هم، برای بعضی خانوادههای متمول، متداول بود. پس گمان نکنید که زندگی کوچی با پایتخت ۲۰۰ساله اخیر ایران نسبتی ندارد.
آبگوشت، محصول زندگی یکجانشینی است و کباب، خوراک زندگی کوچنشینی و کوچندگان تنها هنگامی که به مقصد نهایی میرسیدند، فرصت و شرایط بارگذاشتن آبگوشت را مییافتند. اگر به مستندهای این نیم قرن که از زندگی عشایر ایران ساخته شده، نگاهی بیندازید، گلههای چندهزار سَری را میبینید که هر یک از بزها، گوسفندان، گاوان و اسبان برای صاحبانشان مهم و محترماند و جان دامداران به جان دام بسته است و بسیار کم پیش میآید که دام را سرببرند و جز از شیر و فرآوردههای شیری آنها، تغذیه نمیکردهاند.
اما در راه ناهموار و پرخطر کوچ هر روزه چند سَر از این دامهای سلامت و پروار، ناکار و تلف میشدهاند و عشایر پیش از آن که دام، جان بدهد، آنها را سر میبریدند و کباب شام را به راه میکردند. کوچ، زمانبندی داشت و میبایست به موقع به مقصد میرسیدند وگرنه هزار و یک ضرر و خطر طبیعی، در راه بود. پس فرصت بارگذاشتن آبگوشت تا رسیدن به مقصد، در سفر دست نمیداد. آبگوشت ظهر فردا را، از شب قبل باید بارگذاشت و پیشتر مقدمات و مخلفات آن را مهیا کرد که این همه، جز در یکجانشینی ممکن نبوده و نیست.
اینستاگرام ـ ایسنا