برادر شوهرم دست از سرم برنمی داشت تا اینکه…
خودکشی همسر و طمع برادر شوهر
خودکشی همسر و طمع برادر شوهر , مانده بودیم چه پاسخی به سؤالهای تکراری اقوام و آشنایان دربارۀ علت و
چگونگی خودکشی شوهرم بدهیم.پشت سرمان خیلی حرف درآوردند و این مسئله بار مصیبتمان را سنگینتر میکرد.چند ماه بعد
از این ماجرا، خواهرشوهرم نیز، به خاطر سرکوفتهای تحقیرآمیز همسرش، که راه میرفت و خودکشی برادرزنش را بر فرق سر
او میکوبید، دچار مشکل شد.اوضاع و احوال خانۀ پدرشوهرم روزبهروز آشفته و بغرنجتر میشد.کمتر به دیدنشان میرفتم.بزرگترهای فامیل پیشنهاد دادند
با برادرشوهرم که از من کوچکتر است ازدواج کنم اما او، که مشکل روحی و روانی پیدا
کرده بود، به شیشه معتاد شد و قول و قرارمان به هم ریخت.سه سال گذشت.خواستگاری برایم آمد و ازدواج کردم.شوهرم
خیلی خوب است و ما صاحب دو فرزند شدهایم.
خودکشی همسر و برادر شوهری که معتاد شده بود
از زندگیام راضی هستم و خوشبختانه به آرامش رسیدهام.امسال برای مسافرت
به مشهد آمدیم.در یک خیابان شلوغ، ناگهان با مادر و برادرشوهر قبلیام روبهرو شدیم.پیرزن، با دیدن من، اشکهایش جاری شد
و شروع به نفرین کرد.پسرش هم، که قیافۀ تابلوی او نشان میداد معتاد مفنگی شده است، حرف مفت میزد
و پرت و پلا میگفت.شوهرم جلو رفت.میگفت: «خونسردی خودتان را حفظ کنید.» اما او و جوان معتاد با هم
دستبهیقه شدند و شانس آوردیم مأموران انتظامی در همان نزدیکی بودند.شوهر قبلیام قدر خودش و مرا ندانست.با بلندپروازی و زیادهخواهی،
خودش را بدبخت کرد.من نمیتوانستم پاسوز او بشوم و به دلخواه مادرش راه زندگیام را انتخاب کنم.رکنا