جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

گدایی مرد معتاد آبروی خانواده ی او را پیش همه برد

تاریخ نشر :چهارشنبه 20 فوریه 2019 اشتراک:
گدایی مرد حوادث روز
زن جوان که با هزار امید و آرزو به خانه ی بخت آمده بود یا دیدن سنجاق و قفل معتادی در دستان همسرش زندگی خود را روی به سیاه شدن و تباهی دید

اعتیاد همیشه خانمان سوز است از هر نوعی که باشد در هر سنی که فرد را به خود مبتلا کند
همیشه باعث می شود تا فرد دچار توهمات شده و از خود بی خود شود و به خود و اطرافیانش آسیب
برساند گدایی مرد معتاد در پی اعتیاد شدیدی که داشته باعث شده تا خانواده ی او پیش همگان
رسوا شوند او که با مصرف مواد مخدر از خود بی خود شده است و چیزی حالی اش نیست ولی
خانواده ی او که در هوشیاری به سر می برند از این وضعیت رنج می کشند دلیل گدایی مرد معتاد
را در پرشین وی بخوانید.

ماجرای گدایی مرد معتاد

دیگر آبرویی برایمان باقی نمانده است. فرزندانم به دلیل سرزنش ها و نگاه های تأسف برانگیز اطرافیانمان
خجالت می کشند از منزل بیرون بروند. من هم که روزگار تلخی را در کنار همسرم سپری کرده ام،
اکنون با رفتارهای زشت و شرایط خجالت آور او فقط از شدت شرمساری سرم را پایین می گیرم
تا از نگاه های مردم فرار کنم اما…

زن ۴۸ ساله که گویی کوهی از غم را به دوش دارد، در حالی که موادمخدر را موجب تباهی همسر
و زندگی اش می دانست، کوله بار عقده های فروخورده اش را در اتاق مشاور و مددکار اجتماعی
کلانتری سپاد مشهد گشود و اشک ریزان در تشریح سرگذشت تلخ خود گفت: امروز اشک ریزان به
دامان قانون پناه آورده ام شاید چاره ای برای درمان همسرم پیدا شود و فرزندانم از نگاه های
حقارت آمیز رهایی یابند،

چرا که با همه این تلخکامی ها نمی توانند پدرشان را در این شرایط اسفبار رها کنند و از آه و نفرین
او وحشت دارند. بدبختی های من از همان سال اول ازدواجم آغاز شد و روزگارم رنگ سیاهی
به خود گرفت. آن زمان ۱۸سال بیشتر نداشتم که مرحوم پدرم به خواستگاری «نصرت» از من پاسخ
مثبت داد و در حالی که هیچ شناختی از او و خانواده اش نداشتم،

پای سفره عقد نشستم تا قدم در خانه بخت بگذارم. آن روز پدرم گوشه چادر سفیدم را کنار زد و
در حالی که با شادمانی صورتم را می بوسید در گوشم زمزمه کرد «دخترم! حال که با چادر سفید
قدم به خانه شریک زندگی ات می گذاری باید روزی با همین چادر سفید(کفن) منزل او را عاشقانه
ترک کنی و باید در شادی ها و غم های همسرت همواره او را همراهی کنی».

گدایی مرددلیل گدایی مرد

شرمساری خانواده با گدایی مرد

من هم این جمله پدرم را آویزه گوشم کردم تا هیچ گاه همسرم را در سختی ها تنها نگذارم ولی
… هنوز چندین ماه بیشتر از برگزاری مراسم ازدواج مان سپری نشده بود که روزی سیم و سنجاق
استعمال موادمخدر را در دستان همسرم دیدم و از همان لحظه به تیره روزی خودم گریستم.

اگرچه من تا کلاس پنجم ابتدایی بیشتر سواد نداشتم اما با دیدن همسرم پای بساط موادمخدر
می دانستم که دیگر رنگ سعادت و خوشبختی را نخواهم دید. به همین دلیل نزد پدرم رفتم و ماجرا
را بازگو کردم اما باز هم پدرم به نصیحت من پرداخت و دلداری‌ام داد که باید صبر کنم تا همسرم را
از فرو رفتن بیشتر در منجلاب مواد افیونی نجات بدهم.

در همین شرایط بود که اولین فرزندم به دنیا آمد و من سرگرم بچه داری شدم و بیشتر اوقاتم را صرف
خانه داری می کردم. در همین حال «نصرت» هم به حال خود رها شده بود به طوری که آرام آرام
به مصرف موادمخدر صنعتی روی آورد. دیگر امیدی به نجات او نداشتم چرا که می‌دانستم موادمخدر
صنعتی خانمان برانداز است.

در همین روزها بود که با کمک یک فرد خیر اتاقی در زمین ارثیه ای پدرهمسرم در حاشیه شهر ساختم
و فرزندانم را زیر بال و پرم گرفتم چرا که نصرت به دلیل شدت اعتیادش به موادمخدر صنعتی کارتن
خواب شده بود و در کوچه و پس کوچه های شهر پرسه می زد و با دستبرد به اموال مردم روزگارش
را می گذراند. چند بار به جرم سرقت دستگیر و روانه زندان شد.

عاقبت گدایی مرد خانواده

من هم با کار کردن در بیرون از منزل چندین بار او را در مراکز ترک اعتیاد بستری کردم ولی همه تلاش هایم
بی فایده بود. همسرم وقتی دچار توهم ناشی از موادمخدر می شود دیگر به هیچ چیز رحم نمی‌کند
و با تخریب لوازم منزل و توهین و تهمت‌های ناروا چنان آبروریزی به راه می اندازد که فرزندانم
از شدت خجالت خود را در منزل حبس می کنند.

اکنون نیز به دلیل ترس از دستگیری، سرقت نمی کند ولی با دود کردن اسپند در چهارراه ها به
گدایی روی آورده است به گونه ای که من و فرزندانم به دلیل نگاه های حقارت آمیز اطرافیان
همواره در عذاب هستیم و …
آخرین خبر

گردآوری:
برچسب ها:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس