مهرآوه شریفی نیا با حس و حالی مادرانه از عزیزترین کودک زندگی اش می گوید
مهراوه شریفی نیا بازیگر خوش ذوق سینما و تلوزیون دختر آزیتا حاجیان و
محمدرضا شریفی نیا در مصاحبه ای از حس و حال مادرانه خود در سریال ها
و فیلم های واقعی می گوید ما در این مطلب از پرشین وی قصد داریم برای
شما از حس مادرانه مهرآوه شریفی نیا مطالبی را به اشتراک بگذاریم
حس مادرانه مهرآوه شریفی نیا
«مامان یعنی چه؟»؛ یکی از سکانسهای تکاندهنده فیلم «افسانه ۱۹۰۰» با این سئوال شروع میشود.
پسرکی که همه زندگیاش را در کشتی بوده و اصلا تصوری از دنیای خارج ندارد، این را میپرسد.
مرد که شیفته مسابقات اسبدوانی است، نگاهی به چشمهای معصوم پسرکی که طعم محبت مادر را نچشیده و اصلا نمیداند،
مادر چیست، میاندازد و میگوید: «مادر، بهترین اسب دنیاست.
اگه روش شرط ببندی، همیشه برندهای…
».
این گفتوگو، احتمالا، شرطبندی روی بهترین خوششانسی دنیاست: مادر.
میانههای راه این گفتوگوی یک ساعته، هر دو گریهمان گرفت تا مهراوه با چشم خیس و همان خنده شیرینش بگوید:
«احساساتی شدیمها…
».
احتمالا جادوی مادرانگی همین است.
این گفتوگو را با همان زبانی نوشتیم که حرف زده بودیم.
راستش حیفمان آمد، احساساتمان را ویرایش کنیم.
سریال «خداحافظ بچه» نقشی را برایت داشت که درگیریهای مادرانه و زنانه
را دوباره زنده میکرد؛ حال و هوایی که قبلا هم در «ساعت شنی» تجربه کرده بودی.
از این تجربهای که در حال تکرار شدن است، بگو.
وقتی صفحه اول فیلمنامه «خداحافظ بچه» رو خوندم و دیدم نقش مربوط به زنی بارداره، دیگه ادامه ندادم و به
مهدی بدرلو (مدیرتولید پروژه) گفتم من دیگه نقش حامله بازی نمیکنم، ولی اون تاکید کرد که سیناپس رو کامل بخونم،
چون لیلا در پایان قسمت اول بچهاش میافته و از اون زمان به بعد دغدغهاش بچه پیدا کردن میشه.
سیناپس و دو قسمت از متن رو خوندم، متوجه شدم که قضاوت عجولانه کرده بودم و نظرم عوض شد.
نگاه کاریکاتورگونهای که متن به جریان بچهدار نشدن داشت رو دوست داشتم.
من خیلی آدم اهل طنزی نیستم، اما وقتی چند قسمت اول رو خوندم، دیدم فیلمنامه خیلی قویتر از سیناپس است.
نقش لیلا، نقشی بسیار حساس و محوری بود.
از طرف دیگر من بعد از روز حسرت دوست داشتم باز سریال مناسبتی ماه رمضان کار کنم.
نکته دیگر هم این بود که آقای منوچهر هادی، کارگردان جوان و باانگیزهای هست و من از کار آخرش در
جشنواره فیلم فجر خوشم اومده بود.
حس مادرانه مهرآوه شریفی نیا بازیگر
مجموعه این شرایط و البته حضور آقای افخمی به عنوان مشاور پروژه، باعث شد این نقش رو قبول کنم.
با اینکه در واقعیت، تا حالا به صورت جدی به بچهدار شدن فکر نکردم، اما از انتخاب این نقش راضیام.
واقعا این روزها دغدغه من به عنوان یک دختر مجرد، بچه داشتن یا نداشتن نیست، اما وقتی نقشی رو میپذیری،
در همون مقطع زمانی، درگیر دغدغههای نقشت میشی.
در «ساعت شنی» هم من به نوعی درگیر بچهدار شدن بودم که خب سبک و نگاه اون کار با «خداحافظ
بچه» کاملا فرق داشت.
پس باتوجه به اینکه هنوز چنین دغدغهای نداری، به نظر میرسد برایت نقش سختی بوده باشد؟
مهراوه شریفی نیا : تقریبا میتونم بگم یکی از سختترین نقشهایی است که بازی کردهام.
هم به دلیل فضای طنزی که در کار وجود داره و هم به دلیل اغراقی که قرار بود برای این
عشق مادری وجود داشته باشه تا بتونه انگیزه تغییر لیلا از یک دختر صاف و ساده به یک دزد بشه.
این مسیری که لیلا برای رسیدن به بچه طی میکنه و دست به کارهای خلاف میزنه.
باید باورپذیر درمیاومد؛ یکی از چیزهایی که میتونست به این جریان کمک کنه، عشق شدید و اغراقآمیز لیلا به بچه
بود
حس مادرانه مهرآوه شریفی نیا بازیگر معروف
درآوردن این اغراق انرژی زیادی از من میبرد.
من دائم به خودم یادآوری میکردم که این شوق در نگاهم نمود داشته باشه و حتی یک لحظه هم فراموش
نشه.
به نظر من کلا نمایش دادن عشقِ زیاد، کار سختیه و نیاز به تمرکز بالایی داره.
به هر حال من نهایت تلاشم رو کردم، ولی نمیدونم در ارائه درستِ این حس موفق بودم یا نه.
کار با بچه کلا خیلی سخته، در طول فیلمبرداری ما با بچههای مختلفی کار کردیم…
حتی یک بچه ۵روزه که در واقع بچه اصلی کار شد (بچه آتیلا پسیانی و بهاره رهنما).
واقعا سختم بود بغلش کنم، به شدت میترسیدم؛ خب مسئولیت خیلی بزرگیه و اون بچه خیلی کوچیک بود.
ما رشد کردن و بزرگ شدنش را در طول روزهای فیلمبرداری میدیدیم؛ خیلی شیرین بود، هر روز تغییر میکرد.
این اتفاق مثل یک معجزه بود؛ ۳روز که بچه رو نمیدیدیم، تغییراتش کاملا محسوس بود و هممون ذوق میکردیم.
روزی که تیتراژ رو هم میگرفتیم خیلی جالب بود.
هرکدوم از بچهها یک گوشهای گریه میکردند! ما هم گیج شده بودیم و هم میخندیدیم.
کلا در طول این چهارماه پشت صحنه جالبی با بچهها داشتیم
حس مادرانه مهرآوه شریفی نیا در فیلم
این نقش تو را قلقلک نداد؟ به معنی اینکه کمی دغدغه مادرانه درونت پررنگتر شود؟
مهراوه شریفی نیا :نه؛ قرار نیست که تحتتاثیر
نقشم قرار بگیرم.
فکر میکنم برای هر زنی حس و علاقه مادر شدن وجود داره که البته در شرایط و زمانهای مختلف، اندازهاش
فرق میکنه.
من برای این نقش به رفتار همه مادرهایی که تازه بچهدار شدن دقت کردم؛ به مدل قربون صدقه رفتنشون و
نگرانیهاشون؛ سعی کردم از اونا الگوبرداری کنم.
سر «ساعت شنی» هم میرفتم آرایشگاه یا دکتر زنان که نوع راه رفتن، نشست و برخاست و…
زنان باردار رو ببینم، ولی اینکه قرار باشه با هر نقشی چیزی در درون من تغییر کنه رو قبول ندارم.
اونوقت مثلا من باید با فریده روز حسرت معتاد میشدم یا اگر روزی نقش قاتل را بازی کنم، شما دیگه
جرأت نمیکنی بیای با من مصاحبه کنی!!!
خب پس همین دقت کردن و حساسیتهات روی الگوبرداری واقعی، باعث شده که بتونی نقش زن باردار یا زنی در آرزوی فرزند را بهتر بازی کنی؟
مهراوه شریفی نیا :نمیدونم؛ امیدوارم نتیجهاش خوب شده باشه.
در این مدت از طرف زنانی که باردار نمیشن، پیغامهای جالبی دریافت کردم که نشون میده با حالوهوای این سریال
و نگرانیهای لیلا، همذات پنداری کردن.
من همه تلاشم رو میکنم که براساس واقعیت کار کنم؛ مهم نیست چقدر نقش به تو نزدیک باشه، مهم اینه
که تو بتونی اون کاراکتر رو به آدم واقعی شبیه کنی.
واقعا نمیدونم چقدر در اجرا موفق بودم، اما اینو میدونم که سعی کردم از همه توانم استفاده کنم و البته
در «خداحافظ بچه» تجربههای قبلی من در نقش یک زن باردار هم کمک زیادی بهم کرد
مصاحبه با مهراوه شریفی نیا
بعد از این
کار، حس نمیکنی همین سر و کله زدن با نوزادان و بچهها، کمی در حالوهوای درونیت اثر گذاشته و تغییرت
داده باشه؟ مثلا احساساتیتر شده باشی یا…
راستش رو بخوای باعث شد بیشتر ایمان پیدا کنم که تولد و رشد بچه، یک معجزه است.
نظرم راجع به مادر خودم هم به شدت عوض شد و تازه عمق فداکاریهاش رو فهمیدم.
این روزها اعتراضها و غرغرهام نسبت به مادرم کمتر شده.
من و همسنهای من، نسل جنگ هستیم و کودکی خوبی نداشتیم، همین باعث اعتراض همیشگی ما نسبت به پدر و
مادرهامون شده.
در این کار با چشم خودم دیدم نوزاد چقدر به والدینش نیاز داره و یک مادر چقدر فداکارانه باید لحظههای
عمرش رو صرف نگهداری از یک موجودِ کوچک و ناتوان بکنه.
بیخوابیها و نگرانیهای مادرانی که بچههاشون رو برای کارِ ما میآوردن، من رو عمیقا به فکر فرو برد و دیدم
که گاهی چقدر ناشکر میشم و این چقدر میتونه در برابر اونهمه فداکاری و محبت، ظالمانه باشه.
بزرگترین تاثیر سریال بر من، مهربانانهتر نگاه کردن به پدر و مادرم بود.
این تغییر و مهربانتر شدن را به پدر و مادرت هم بروز دادهای؟
مهراوه شریفی نیا :هنور به این مرحله نرسیدم که سرتا پاشون رو ببوسم، اما واقعا کمتر غر میزنم و کمتر
نقایص رو بازگو میکنم.
دیگه بیشتر به کارهایی فکر میکنم که لطف کردن و در حقم انجام دادن.
کمی شاکرتر شدم، البته بخشی از این قدردان شدن هم به این دلیل که سنم بالاتر رفته و بزرگتر شدم.
در «ساعت شنی» بارداری را تجربه کردی، در «خداحافظ بچه» بچهدار شدن و سر و کله زدن با نوزاد
را.
یعنی به واسطه این دو سریال، تو سیکل کاملی را از ابتدای مادرانگی هر زنی طی کردهای.
الان بارداری و بچهداری را به چه چیزی تشبیه میکنی؟
حس مادرانه مهرآوه شریفی نیا چگونه است
مهراوه شریفی نیا :بارداری و مادر شدن بخشی از همون
معجزه تولده…
(کمی فکر میکند)؛ در هر دو سریال یک حس مشترک وجود داشت و اون عشق به بچه بود.
به نظر من برای یک مادر از دست دادن بچه، یعنی از دست دادن همه چیز…
و این تجربه خیلی تلخیه.
در «ساعت شنی» مهشید آگاه بود که در پایان باید بچه رو از دست بده، در «خداحافظ بچه» لیلا آگاه
نبود، ولی در نهایت هردو بچهشون رو از دست دادند.
همین که از بچه به عنوان «همه چیز» یاد میکنی، نشان میدهد که به نقشت نزدیک شده بودی.
مهراوه شریفی نیا :تمام جذابیت بازیگری همینه.
نزدیک شدن به آدمی که نیستی! اینکه چیزی رو که نمیتونی در زندگی واقعی تجربه کنی، در نقشها تجربه میکنی؛
مثل همین عشق به بچه داشتن.
من مادر نیستم، اما عشق لیلا رو عمیقا حس میکنم.
به هر حال من درگیر زندگی خودم هستم، ولی در بازیگری این شانس رو پیدا میکنم که لحظاتی زندگی دیگری
رو تجربه کنم.
در یادداشتی در وبلاگت یک سئوال مطرح کرده بودی: «عدم توانایی بچهدار شدن سختتر است یا ناخواسته بچهدار شدن؟» جواب
خودت چیست؟
مصاحبه با مهراوه شریفی نیا بازیگر
مهراوه شریفی نیا :هر دو فضای وحشتناکی دارن.
اگه ناخواسته باردار بشی، در دوراهی بد «نگه داشتن یا از دست دادن بچه» میمونی.
از طرفی هم بچهدار نشدن، نقصیست که ممکنه باعث بشه زندگیت از هم بپاشه و آدمی که دوستش داری رو
از دست بدی.
هر دوی این شرایط غم عمیقی به تو میدن؛ غمی ماندگار.
نمیدونم جواب این سئوال دقیقا چی میتونه باشه، فقط میدونم که هر دو خیلی تلخ هستن.
در «خداحافظ بچه» لیلا نقصش رو میبینه و میپذیره، ولی از راه غلطی به دنبال رفع مشکلش میره.
تنها میتونم به کسانی که این نقص رو دارند، بگم که بهتره هر نقصی رو بپذیریم و برای بهبودش از
راه درست و بدون دروغ تلاش کنیم.
ناامید شدن، بدترین انتخاب
در کدامیک از فیلم و سریالهایی که دیدهای یا کتابهایی که خواندهای، مادرانههای قویتری را
حس کردهای؟
مهراوه شریفی نیا :نگاه مادرانه «میم مثل مادر» و «بانوی اردیبهشت» رو خیلی دوست دارم، اما عجیبترین مادری
که دیدم، مربوط به «لاکپشتها هم پرواز میکنند» بهمن قبادی است.
بهترین فیلمیه که در تمام طول عمرم دیدم که غیر از قصه، بازیها و کارگردانی عمیقی که داره، ویژهترین مادری
رو نشونم داده که در عمرم دیدم.
خیلی غریبه که تو، خودت و بچهات رو به خاطر نفرت از وجود خودت و اون، از بین ببری.
فکر کن که برای این کار چه حجمی از غریزه رو باید کشته باشی؛ من این نگاه رو واقعا دوست
داشتم.
اولین فیلمی بود که موقع دیدنش گریه نکردم، اما وقتی از سینما اومدم بیرون، تا چند ساعت بلاانقطاع گریه میکردم.
چنین فیلمهایی که نگاه متفاوت به مقوله مادر دارند، خیلی جذابند.
مصاحبه با مهراوه شریفی نیا بزایگر معروف
به عنوان کسی که کار هنری میکنه تا به حال شده فکر کنی تولد بچه هم میتواند مثل خلق یک
اثر هنری از طرف تو باشد؟
مهراوه شریفی نیا :نه؛ نمیدونم، چون بههر حال ژن و تاثیرات محیط دست ما
نیست.
البته تشبیه جالبیه؛ بچه داشتن خیلی اتفاق مهمیه، به همین خاطر هراس دارم.
سرعت پیشرفت تکنولوژیهای روز هم مزید بر علته.
زمان من تلویزیون سیاه و سفید بود.
من اومدن کامپیوتر به زندگیهامون رو یادمه، اما بچههای الان با تکنولوژی بزرگ میشن و همین باعث میشه که احساس
کنم ممکنه نتونم درست نسل جدید رو درک کنم.
مادر و پدرهای ما چنین مشکلاتی نداشتند، چون زمان ما تکنولوژی آنقدر پیشرفته نشده بود که باعث فاصله نگاه و
تفکر بین والدین و بچهها بشه.
همین فضا و همین سردرگمی من رو میترسونه.
تو با خواهرت ملیکا، ۶سال تفاوت سن دارید.
بچههای بزرگتر اصولا حس مراقبت نسبت به خواهر و برادرهایشان دارند.
تو این حس را که شبیه حس مادری است، به ملیکا داشتی یا داری؟
مهراوه شریفی نیا :به شدت.
شاید من مادر دوم ملیکا باشم، چون پدر و مادرم اون موقع دائم سرکار بودند و عدم حضورشون این حس
رو برای من به وجود میآورد که من بزرگتر و مسئول ملیکا هستم که البته خیلی نگاه احمقانهای بود.
البته بعد که بزرگتر شدیم، نوع رابطهمون تغییر کرد.
برای من ملیکا، تعریفی از خانواده است.
عزیزترین کودک زندگی مهراوه شریفی نیا
مهراوه شریفی نیا :بدون شک بچه ملیکا؛ اگه خودم بچه نداشته باشم.
اینکه فعلا وجود نداره ولی یک دختر عمه دارم که یک دختر ناز ۲ساله داره که دوستش دارم، ولی اون
اصلا منو تحویل نمیگیره.
با همه شک و تردیدهایی که نسبت به مقوله مادری داری، در نهایت دوست داری بچهات دختر باشه یا پسر؟
مهراوه شریفی نیا :تا ۵سالگی دختر.
چون دوست دارم موهاش رو ببافم، اما بزرگ شدن دختر رو دوست ندارم.
در نهایت پسر.
با اینکه کودکی دختر رو بیشتر دوست دارم؛ البته همین که همه میگن سالم و خلف باشه، از همه چیز
واقعا مهمتره.
بچه خوب نعمت بزرگیه.
بیشتر بدانید از بیوگرافی مهراوه شریفی نیا:
مهراوه شریفینیا (متولد ۲۹ فروردین ۱۳۶۰، تهران) بازیگر سینما و تلویزیون اهل
ایران است. مادر مهراوه شریفی نیا آزیتا حاجیان یکی از برترین بازیگران سینما و تئاتر ایران می باشد و محمدرضا شریفی نیا یکی از بازیگران و بازیگردانان بنام ایران و پدر مهراوه است.
مهراوه شریفی نیا از سن ۸ سالگی یعنی از سال ۱۳۶۸ بازی را شروع کرد.
فیلم زیبای دزد عروسک ها به کارگردانی محمدرضا هنرمند (کارگردان زیر تیغ)
شروع فعالیت های هنری مهراوه شریفی نیا بود… مهراوه فرزند اول خانواده
شریفی نیاست و خواهر کوچک تر مهراوه، ملیکا می باشد. ملیکا شریفی
نیا هم بازی خود را از سنین کودکی آغاز کرده است. ملیکا ۵ سال از مهراوه کوچک تر است ولی ازدواج کرده است درحالی که مهراوه شریفی نیا هنوز مجرد است.
مهراوه شریفی نیا در رشته موسیقی تحصیل کرده است. مهراوه بعد ا
ز فیلم دزد عروسک ها در فیلم “دایان باخ” فرهاد پوراعظم در سال ۱۳۷۱ به ایفای نقش پرداخت و تا ۷ سال در هیچ فیلمی حضور پیدا نکرد..
تجربه بازیگری مهراوه شریفی نیا
مهراوه شریفی نیا در فیلم “زیر پوست شهر” رخشان بنی اعتماد، نقش دوست باران کوثری را بازی کرد…. مهراوه شریفی نیا همان دختر عاصی که به خاطر آزار برادرش از خانه فرار کرد و… شاید این اولین حضور جدی مهراوه به عنوان بازیگر حرفه ای به شمار رود..
. بعد از این فیلم مهراوه شریفی نیا در دو فیلم سینمایی دیگر به نام های دختری به نام تندر و به من نگاه کن (۱۳۸۱-شهرام اسدی) بازی کرد… اما بدون شک اوج بازی مهراوه شریفی نیا در سریال زیبای ساعت شنی است. بازی کاملا احساسی و به دور از کلیشه هایی که در بیش تر مواقع در سریال ها و فیلم های سینمایی شاهد آن هستیم…
جوان ایرانی / beytoote