ایرج میرزا | شعر زیبای شکوه ی شاگرد
ایرج میرزا شاعر نام آور ایرانی از خانواده ای شاعر و فرهنگ دوست دیده به جهان گشوده است در اشعار این شاعر به جنبش های آزادی خواهی که آن روزگاران در ایران و جود داشته بی اعتنا نبوده و در اشعار وی نیز نشانه های از حس میهن پرستی در آن دیده می شود و مردم کشورمان وی را به عنوان یک شاعر ملی می شناسند و از شاعران بزرگ دوره مشروطه نیز می باشد و از لقب های این شاعر معاصر ایرانی می توان به فخرالشعرا اشاره کرد و شعر شکوه ی شاگرد را از ایشان در ادامه می خوانید
ایرج میرزا شاعر
شعر شکوه ی شاعر
چنین می گفت شاگردی به مکتب
که این مکتب چه تاریکست یا رب
نباشد جز همان تاریک دیوار
همان لوح سیاه تیره و تار
همان درس و همان بحث مبین
همان تکلیف و آن جای معین
همیشه این کتاب و این قلمدان
همین دفتر که دو پیش است و دیوان
نشاید خواند این را زندگانی
کسالت باشد این نه شادمانی
معلم در جوابش این چنین گفت:
که باشد حال تو با حال من جفت
همین منبر مرا همواره در زیر
کنم هر صبحگه این درس تکریر
نباشد جز همان قیل و همان قال
همان تعلیم صرف و نحو اطفال
چه اطفالی که با این جمله تدریس
نمی دانند جز تزویر و تلبیس(اشاره به متقلبین در امتحانات)
چنان تنبل به وقت درس خواندن
که هم خود را کسل سازند و هم من
به شاگرد و معلم بار بسیار
به گردن هست و باید برد ناچار
خوب است بدانید : زندگی نامه ایرج میرزا شاعر ایرانی
شاهزاده ایرج میرزا – جلال الممالک – در سال ۱۲۵۳ در تبریز به دنیا آمد پدر و پدربزرگش هر دو شاعر بودند و ایرج طبع شعری خویش را از آنها به ارث برد . وی فارسی ، عربی و فرانسوی را در تبریز آموخت و در محضر استادانی چون آقا محمد تقی عارف اصفهانی و میرزا نصر الله بهار شیروانی کسب فیض نمود . در سن شانزده سالگی ازدواج کرد و سه از ازدواجش نگذشته بود که پدر و همسرش را از دست داد .به دربار رفت و در سال ۱۳۰۳ با سمت بازرس کل امور مالیه خراسان رها کرد و به تهران آمد .
اقامت ایرج در خراسان که پنج سال به طول انجامید بارزترین دوران کوشش ادبی وی بود . شاعر نمی توانست نسبت به جنبشهای آزادیخواهی که در همه جای کشور پدید آمده بود بی عتنا باشد و در عشعاری که در این زمان سرود سادگی و صمیمیت ، عمق اندیشه و لحن افشا و اعتراض به طور کاملا آشکار به چشم میخورد و در این سالهاست که او را به عنوان یک شاعر بزرگ ملی میشناسند و در هنگام ورود به تهران با استقبال گرم و پرشور ادبا و شعرا و مردم عادی که اندیشه های خود را در شعر او دیده بودند روبرو می شود
آشنایی با ایرج میرزا شاعر معاصر
ایرج نزدیک دو سال در تهران ماند و تمام وقت خود را صرف فعالیت های ادبی نمود . تا آنکه در سال ۱۳۰۵ در اثر سکته قلبی در گذشت و در مقبره ظهیر الدوله به خاک سپرده شد
ایرج شاعری را شغل و حرف خود قرار نداده و جز به حکم تفنن و فرمان طبع شعر نمی سرود حتی در ابتدا از لقب فخر الشعرائی که امیر نظام ب او داده بود استفاده نکرد.
وی تا اواسط عمر کمتر شعر گفته و اشعار او منحصر به همان قصاید و اعیاد و اشعاری بود که جنبه تفنن و شوخی دوستانه داشته
در تابستان ۱۲۹۹ اندکی پس از قیام خراسان ، ابوالقاسم عارف ، سفری به آنجا کرد و مهمان کنلل محمد تقی خان پسیان شد ایرج که دلخوشی از عارفان نداشت مثنوی عارفانه را سرود و هنگامی که این نوشته به تهران رسید و چاپ شد ولوله ای در شهر به راه انداخت . وستان عارف سخت برآشفتند به وی بد گفند و هجو کردند .
مثنوی عارفانه مشتمل بر پانصد و پانزده بیت است و در آن ایرج از عارف گله میکند و و نیشهای بسیار تندی میزند ولی این مثنوی قسمتهای بسیار زیبایی در مورد زن ، حجاب ، مالکان سمتکار و بی چارگی دهقانان در خود دارد که اوضاع و احوال ناگوار مردم و کشور در آن روزگار را روایت می کند .
اشعار ایراج میرزا , مردان پارس