جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

شعر صبح از سروده های یدالله رویایی

اشتراک:
فرهنگ و هنر و شعر
شعر صبح جرس از همهمه افتاد که بازکاروان افتد در راه درنگ نای آوازگر پیک خروس به هر آن دور طنین داد چو زنگشب سپیدی زد و چون مار گریختروز ماری گشت آغوش گشودقطره قطره همه دنیای وجود ریخت در دامن این مار کبودریخت بر خاک همه اخترکانخاک رخساره دگر بگرفت سایه های دشت از […]

شعر صبح

جرس از همهمه افتاد که بازکاروان افتد در راه درنگ نای آوازگر پیک

خروس

به هر آن دور طنین داد
چو زنگشب سپیدی زد و چون مار گریختروز ماری گشت آغوش گشودقطره قطره همه دنیای وجود ریخت در دامن
این مار کبودریخت بر خاک همه اخترکانخاک رخساره دگر بگرفت

سایه های دشت از هم واشددشت خمیازه ز پیکر بگرفت
لحظه ای در آن هر چه مشکوک لحظه در آن همه چیز از هم دورلحظه ای در آن هر چیز
رفیق لحظه در آن هر چه مبهم و کورآسمان آشتی دشمن و دوستگرگ و میش از یک جوی آب خورندروی
باروی ویران افقنیزه زاران طلا تاب خورندطاق تا بربندد در ره نوررنگ ها می جنبند از همه جاشاخه ها ساخته
گهواره صوتسایه ها رانده ز هم چون گله هاروی هر نقش تولد بنشستزندگی لذت تکرار گرفتفوج رنگین صداها رمه وار
دشنه از دست شب تار گرفتروی پیشانی گلدسته شهر صبح بنشسته و ره رویا زد خوابها بشکست از جنبش نور
نبض حرکت در ژرفاها زد

مرفه

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس