دلایل مهم از دید بزرگان که هر شخص باید فلسفه ای جداگانه در زندگی داشته باشد
شکی نیست که هر کسی برای زیست این جهانش به هدف و فلسفهای نیاز دارد.
هدف و فلسفهای که راهش را مشخص کند؛ به او معنا ببخشد؛ موقع زمین خوردن عصای دستش
باشد برای دوباره بلند شدن.
بدون چنین فلسفهای، به احتمال زیاد هیچ کس برای زندگی کردن اشتیاق زیادی نخواهد داشت.
برای آشنایی با اهمیت فلسفه زندگی با ما همراه باشید .
اهمیت وجود فلسفه زندگی در سخن بزرگان
آندره ژید در اینباره میگوید:
هرکس باید راه زندگی خودش را پیدا کند و از همان راه برود، نه از راه زندگی دیگری.
اجازه دهید سری به فلاسفه و سخن بزرگان در این باب بزنیم.
۱- فلسفه زندگی از نظر نیچه
نیچه فیلسوف آلمانی است و نظراتش بر فلسفه غرب و تاریخ اندیشۀ مدرن تأثیر عمیقی به جا گذاشته است.
شکی نیست که هر از گاهی احساس سر افکندگی میکنیم. چون فکر میکنیم نتوانستهایم به خود
واقعیمان بدل شویم و از ظرفیت کامل خود بهره ببریم. در چنین موقعیتی، نیچه با ما همدردی نشان میدهد.
وی معتقد است باید چنین وضعیتی را خوب درک کرد و کاری برایش انجام داد.
یکی از مهارتهای زندگی همانا کنار آمدن با زندگی تحلیلرفته میداند.
یعنی به جای اینکه بنشینیم و آیۀ یاس بخوانیم، هر چه سریعتر راهحلی برای برون رفت از مشکلاتمان پیدا کنیم.
فرمول شادی و سرزندگی در نگاه نیچه ارزیابی از موقعیت خود است.
وی از ما میخواهد چشم به هنجارهایی ندوزیم که جامعه لزوما برای ما تعیین کرده است.
خودمان ارزشها و فلسفه شخصیمان را انتخاب کنیم و این فقط ما هستیم که میتوانیم خودمان را خوشحال میکنیم.
سختکوشی از جمله مواردی است که ما را از بقیه متمایز میگرداند. نیچه این را به ما یادآور میشود
که راه رسیدن به هدف و شکوفاییمان پر از خار و سنگ است.
اینجاست که باید انتخاب کنیم بین راه ساده و داشتن زندگی عادی یا انتخاب راه دشوار و داشتن زندگی که لیاقتش را داریم.
حرفها و نگاههای منفی به سوی یکیک ما کم نیستند.
ولی با درست اندیشیدن و انتخاب چیزی که به ما انگیزه میبخشد، میتوانیم در سختترین شرایط هم
زندگی شاد و فعالی داشته باشیم.
۲- سخنان صادق هدایت در باب فلسفه زندگی
صادق هدایت مترجم و نویسندۀ مشهور ایرانی که دارای سبک رئالیسم است؛ برای همین، بهلیل وجود
فضای خفقان حاکم بر جامعه، این موضوع را میتوان بهخوبی در داستانهایش مشاهده کرد.
هدایت میگوید: «احساساتی هست، چیزهایی هست که نمیشود به دیگران فهماند و نمیشود حتی بیانشان کرد.
آدم را مسخره میکنند. هر کسی مطابق با افکار خودش دیگری را قضاوت میکند.»
این جملۀ او ما را کاملا به این نکته واقف میگرداند که نباید همیشه نگران حرف دیگران باشیم.
خود را به کری زدن همیشه هم بد نیست. این ما هستیم که باید انرژیمان را روی هدف متمرکز سازیم.
تجربه نشان داده است همانهایی که ما را از انتخاب هدفی والا منع میکرده و میترساندهاند اولین
کسانی هستند که جلویمان به قصد تحسین از جا بر میخیزند.
«در زندگی آنقدر تفریح کم هست که دیگر لازم نیست بیاییم برای خودمان بدبختیهای تازهای بتراشیم.»
این سخن نیز توجهمان را به انتخابهای غلط معطوف میکند. اینکه نباید مطابق با خواست دیگران عملکرد یک طرف،
گوش دادن به توصیهها و تجربیات دیگران طرف دیگر.
انسان آنقدرها وقت و عمر ندارد تا همه راهها را یکی یکی امتحان کند تا خیر و صلاحش را پیدا کند.
پس هر از گاهی لازم است فکرش را به کار اندازد و با کمک دیگران، حداقل دست به انتخابهای احمقانه و خطیر نزند.
مجموعه آثار هدایت در این زمینه ارزش خواندن دارند و به شما پیشنهاد میدهیم که آنها را از دست ندهید
و حداقل برای یکبار آنها را مطالعه کنید، یا اگر زمان کافی برای کتاب خواندن ندارید اثر بوف کور،
مشهورترین اثر این نویسنده را به صورت صوتی در سایت فیدیبو بشنوید.
۳- ملاصدرا و برداشت او از هدف زندگی
ملاصدرا از فیلسوفان بزرگ سدۀ یازده قمری است.
دلیلی که وی در کتابهایش برای داشتن فلسفهای جداگانه عنوان کرده است هدفدار بودن زندگی است.
اینکه خداوندگار ما را بیخود و بیجهت روی زمین نفرستاده است.
چنین نظری ما را بر این میدارد که برای خودمان هدفی برای زندگی کردن در نظر بگیریم.
در این مطلب نیز چند قدم مهم برای انتخاب هدف در زندگی وجود دارد که به یاری شما خواهد آمد.
تا حدودی، نباید به والدین و محیط اجازه داد هدف زندگی ما را برایمان انتخاب کنند.
حتی چنین انتخابی نباید متأثر از دوستان و همکلاسیهایمان باشد.
افراد زیادی را در مسیر ترقی تحصیلی و در نتیجه، انتخاب شغل آتیشان میبینیم که برای راهیابی
به دانشگاه، به توصیه فلان کس و به زعم خوب بودن رشتهشان دست به انتخابهایی غلط زدهاند.
ملاصدرا معتقد است بین هدفی که انتخاب میکنیم و معنابخشی به زندگی رابطه برقرار است.
لازم است راهی را برویم که عاقلانه، و در عین حال، منطبق با نقشه راهمان باشد.
در مثال قبل، آیا ارزش دارد پس از یک سال درس خواندن، تازه به خودمان برگردیم و فکر کنیم خودمان چه میخواستیم؟
در پایان، مولانا با شعر زیبای زیر، ما را به این فکر فرو میبرد که
هدف از زندگی چیست؟
کدام مسیر را باید برگزینم؟
چه گزینههایی پیش رو دارم؟
کدام گزینهها بهترین نتیجه را در پی خواهد داشت؟
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
ماندهام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
آنچه از عالم عِلوی است من آن میگویم
رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
کیست آن گوش که او میشنود آوازم
یا کدام است سخن میکند اندر دهنم
کیست در دیده که از دیده برون مینگرد
یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
به یکی عربده مستانه به هم درشکنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم
تو مپندار که من شعر به خود میگویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم